گنجور

شمارهٔ ۴۵

از کف نمی دهد دل آسان ربوده را
دیدیم زور بازوی ناآزموده را
من در پی رهایی و او هر دم از فریب
بر سر گره زند گره ناگشوده را
دل در امید مرهم و این آهوان مست
ریزند بر جراحت ما مشک سوده را
هرگز دلم حلاوت آسودگی نیافت
تلخ است خواب دیده در خون غنوده را
آشفته داشت خارش آزادگی دماغ
دادیم بر هوا سر سودا فزوده را
نتوان چشید قند مکرر وزان لبان
بتوان شنود تلخ مکرر شنوده را
یک ره خوشم به خنده دندان نما نکرد
تا کی نماید آن گهر نانموده را
تا منفعل ز رنجش بیجا نبینمش
می آرم اعتراف گناه نبوده را
نادیده جور ازو ز وفا لاف ها زدم
نتوان نمود ترک ستایش ستوده را
منظور یار گشت «نظیری » کلام ما
بیهوده صرف شکر نکردیم دوده را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از کف نمی دهد دل آسان ربوده را
دیدیم زور بازوی ناآزموده را
هوش مصنوعی: دل عاشق به راحتی تسلیم نمی‌شود، ما قدرت و نیرویی را که از تجربه کافی برخوردار نیست دیده‌ایم.
من در پی رهایی و او هر دم از فریب
بر سر گره زند گره ناگشوده را
هوش مصنوعی: من در جست‌وجوی آزادی هستم، اما او هر لحظه مرا در تلهٔ فریب می‌اندازد و گره‌ای که هرگز باز نمی‌شود، را محکم‌تر می‌کند.
دل در امید مرهم و این آهوان مست
ریزند بر جراحت ما مشک سوده را
هوش مصنوعی: دل در انتظار آرامش است و این آهوهای شاد و سرمست، بر زخم‌های ما عطر مشک می‌پاشند.
هرگز دلم حلاوت آسودگی نیافت
تلخ است خواب دیده در خون غنوده را
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم طعم شیرینی آرامش را بچشم، زیرا خواب من همیشه تلخ است، مثل کسی که در خون خوابیده باشد.
آشفته داشت خارش آزادگی دماغ
دادیم بر هوا سر سودا فزوده را
هوش مصنوعی: آشفته‌گی و بی‌قراری ما نشان‌دهنده اراده و آزادگی‌مان است، و در این حال، در سر احساسات و آرزوهایمان دچار شلوغی و اضطراب شده‌ایم.
نتوان چشید قند مکرر وزان لبان
بتوان شنود تلخ مکرر شنوده را
هوش مصنوعی: نمی‌توان لحظات شیرین و دلپذیر را بارها و بارها از لبان او چشید، همان‌طور که نمی‌توان تلخی‌های تکراری را از کسی که آن را تجربه کرده، دوباره شنید.
یک ره خوشم به خنده دندان نما نکرد
تا کی نماید آن گهر نانموده را
هوش مصنوعی: یک بار لبخند زیبایی که دندان‌ها را نمایان می‌کند، مرا خوشحال کرد و فکر می‌کنم تا چه زمانی آن گوهری که هنوز نشان نداده‌ام را نشان خواهد داد.
تا منفعل ز رنجش بیجا نبینمش
می آرم اعتراف گناه نبوده را
هوش مصنوعی: من تا زمانی که از ناراحتی‌های بی‌دلیل او بی‌خبر باشم، اعتراف می‌کنم که گناهی نکرده‌ام.
نادیده جور ازو ز وفا لاف ها زدم
نتوان نمود ترک ستایش ستوده را
هوش مصنوعی: من به خاطر بی‌وفایی او از محبت‌هایش چشم پوشی کردم و نمی‌توانم از او که شایسته‌ی ستایش است، بد بگویم.
منظور یار گشت «نظیری » کلام ما
بیهوده صرف شکر نکردیم دوده را
هوش مصنوعی: یار ما که به نام «نظیری» شناخته می‌شود، می‌گوید که سخن ما بی‌فایده نیست و ما فقط برای شکرگزاری صحبت نکرده‌ایم. در واقع، به موضوعی جدی و مهم پرداخته‌ایم.