شمارهٔ ۴۶
تا به کی بر خرقه بندم جسم غم فرسوده را
سر به طوفان می دهم این مشت خاک سوده را
در درون همچون عنب شد خوشه اشکم گره
بس فرو خوردم به دل خون های ناپالوده را
گوش ها کر گشت و یارب یاربم کاری نکرد
نیست گویا روزنی این سقف قیراندوده را
خضر صد منزل به پیشم آمد و نشناختم
بازمی باید ز سر گیرم ره پیموده را
وه که یک قاصد که باشد محرم این راز نیست
چند بر کاغذ نویسم حال و شویم دوده را
از شراب سودمندم بخت بد پرهیز داد
می که می خوردم نمی خوردم غم بیهوده را
گل ز بهر اشک لؤلؤیی رنگ کاهیم
در بلورین حقه دارد کهربای سوده را
از کنایت گاه مستی منع آن لب چون کنم
می چکد بی خود حلاوت قند آب آلوده را
با «نظیری » چون نشینی گوش بر حرفش مکن
در پریشانی میفکن خاطر آسوده را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا به کی بر خرقه بندم جسم غم فرسوده را
سر به طوفان می دهم این مشت خاک سوده را
هوش مصنوعی: تا کی باید این جسم فرسوده و غمگین را در لباس زهد و تقوا پنهان کنم؟ من این تکه خاک بیارزش را با سر به طوفان میسپارم.
در درون همچون عنب شد خوشه اشکم گره
بس فرو خوردم به دل خون های ناپالوده را
هوش مصنوعی: در درون من، اشکم مانند خوشههای انگور جمع شده است. من بسیار غم و اندوه را در دل خود بلعیدم و خونهای ناپاک را در خود نگه داشتهام.
گوش ها کر گشت و یارب یاربم کاری نکرد
نیست گویا روزنی این سقف قیراندوده را
هوش مصنوعی: گوشها ناتوان شدند و هیچ فریادی به کار نیامد. به نظر میرسد که هیچ روزنهای برای عبور نور در این سقف سیاه وجود ندارد.
خضر صد منزل به پیشم آمد و نشناختم
بازمی باید ز سر گیرم ره پیموده را
هوش مصنوعی: خضر به من گفت که صد منزل را پشت سر گذاشتهام، اما من او را نشناختم. باید دوباره از اول این مسیر را طی کنم.
وه که یک قاصد که باشد محرم این راز نیست
چند بر کاغذ نویسم حال و شویم دوده را
هوش مصنوعی: وای بر حال من! هر چه بگویم و بنویسم، کسی که به این رازها آگاه باشد، وجود ندارد. من در کاغذ دلم را به تصویر میکشم و در حضور شعلهها، حسرت میخورم.
از شراب سودمندم بخت بد پرهیز داد
می که می خوردم نمی خوردم غم بیهوده را
هوش مصنوعی: از شراب مفیدی که نوشیدم خوشبختی نصیبم شده، بخت بد از من دور شده است. میخوردن یا نخوردم، فرقی نکرد؛ مهم این است که دیگر غم بیهوده را احساس نمیکنم.
گل ز بهر اشک لؤلؤیی رنگ کاهیم
در بلورین حقه دارد کهربای سوده را
هوش مصنوعی: به خاطر اشکهایی که مانند مروارید هستند، گل در گلابی شفاف و درخشان نگین و کهربای تیرهای را در خود دارد.
از کنایت گاه مستی منع آن لب چون کنم
می چکد بی خود حلاوت قند آب آلوده را
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که در حال مستی هستم، نمیدانم چطور کنار آن لب میایستم. میدانی که وقتی نوشیدنی شیرین در آب آلوده رقیق میشود، همچنان طعم شیرینی دارد، اما من در این حالت بیدلیل درگیر حس و حال آن هستم.
با «نظیری » چون نشینی گوش بر حرفش مکن
در پریشانی میفکن خاطر آسوده را
هوش مصنوعی: اگر با کسی مانند «نظیر» همنشین شوی، به حرفهای او گوش نده و ذهن خود را درگیر نکن، چرا که این کار باعث میشود آرامش خاطر تو به هم بریزد.