گنجور

شمارهٔ ۴۴۵

ز خیل نغمه‌سنجان رفتم و طرز کهن بردم
صداع بلبل کج‌نغمه از طرف چمن بردم
نه زیب باغ کم شد نی بساط سبزه خالی شد
خس خشکی ز نزهتگاه سرو و یاسمن بردم
دگر در شهر از مستی و رسوایی نمی‌گنجم
بیابان دیدم و دستی به جیب پیرهن بردم
ز بی‌مهری یارانم ازین به یادگاری نیست
که مهر خویشتن را از ضمیر خویشتن بردم
هر آمیزش که سنجیدم خواص زهر می‌بخشید
مذاق ناخوشی از شهد و شیر انجمن بردم
به صد کان مومیایی ای حریفان به نمی‌گردد
شکست خاطری کز بزم آن پیمان‌شکن بردم
فراغ خاطر از سیر و سفر جستم نشد حاصل
غم غربت فراهم کردم و سوی وطن بردم
«نظیری» مست و بدخو دیدمش فرصت غنیمت بود
لب پرشکوه پیشش رفتم و تیغ و کفن بردم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز خیل نغمه‌سنجان رفتم و طرز کهن بردم
صداع بلبل کج‌نغمه از طرف چمن بردم
هوش مصنوعی: از جمع شاعران جدا شدم و سبک قدیمی را به یادگار بردم. صدای ناهنجار بلبل غمگین را از سمت باغستان با خود بردم.
نه زیب باغ کم شد نی بساط سبزه خالی شد
خس خشکی ز نزهتگاه سرو و یاسمن بردم
هوش مصنوعی: نه فقط زیبایی باغ از بین رفت، نه اینکه بساط سبزه خالی شد، بلکه خشکی و ویرانی از فضای دل‌انگیز سرو و یاسمن دور شد و من این وضعیت را مشاهده کردم.
دگر در شهر از مستی و رسوایی نمی‌گنجم
بیابان دیدم و دستی به جیب پیرهن بردم
هوش مصنوعی: من دیگر در شهر به خاطر مستی و رسوایی نمی‌توانم جا بگیرم، به همین خاطر به بیابان رفتم و دستی به جیب پیراهنم بردم.
ز بی‌مهری یارانم ازین به یادگاری نیست
که مهر خویشتن را از ضمیر خویشتن بردم
هوش مصنوعی: از بی‌وفایی دوستانم دیگر چیزی برای یادگاری نیست، چراکه محبت خود را از دل خود برداشته‌ام.
هر آمیزش که سنجیدم خواص زهر می‌بخشید
مذاق ناخوشی از شهد و شیر انجمن بردم
هوش مصنوعی: هر نوع ارتباط و آمیزشی که تجربه کردم، اثرات منفی و زهرگونه‌ای را به همراه داشت و از چشیدن خوشی‌های زندگی مانند عسل و شیر، طعم ناخوشی را دریافت کردم.
به صد کان مومیایی ای حریفان به نمی‌گردد
شکست خاطری کز بزم آن پیمان‌شکن بردم
هوش مصنوعی: به خاطر تلخی‌هایی که از پیمان‌شکنی آن دوست در بزم تجربه کرده‌ام، هرگز در دل خود احساس شکست و ناامیدی نخواهم کرد. حتی اگر به هزاران روش خود را در چالش‌ها آزمایش کنم، نمی‌توانم به آن وضعیت بازگردم.
فراغ خاطر از سیر و سفر جستم نشد حاصل
غم غربت فراهم کردم و سوی وطن بردم
هوش مصنوعی: من نتوانستم از سفر و جست‌وجو آرامش بگیرم، به جای آن تنها غم دوری از وطن را به دست آوردم و تصمیم گرفتم به سوی وطن برگردم.
«نظیری» مست و بدخو دیدمش فرصت غنیمت بود
لب پرشکوه پیشش رفتم و تیغ و کفن بردم
هوش مصنوعی: من در یک وضعیت مستی و بداخلاقی او را دیدم و این موقعیت را فرصتی برای خودم شمردم. با افتخاری در برابرش ایستادم و تیغ و کفن را با خودم بردم.