شمارهٔ ۴۴۴
تا از قضای دشت به گلشن فتاده ام
از چشم طایران نوازن فتاده ام
در نقش کارگاه جهانم نمود نیست
کز ضعف همچو رشته ز سوزن فتاده ام
گه سینه می خراشم و گه چهره می کنم
شوریده تر ز باد به خرمن فتاده ام
نی در حساب گوهرم آید نه در نظر
از کیسه کریم به برزن فتاده ام
مشتاق التفاتم و محتاج رحمتم
چون طفل شیرخوار به دامن فتاده ام
سعیم اسیر دوست درین ترکتاز کرد
طالع نگر که قسمت دشمن فتاده ام
زین بوم و مرغزار نیم گر ملونم
طاووس سدره ام ز نشیمن فتاده ام
باز شهم که تا کشد از مرحمت مرا
در دست این عجوز برهمن فتاده ام
طبل رحیل قافله سالار می زند
من در طلسم بی در و روزن فتاده ام
چون گل به رنگ و بوی هوا خرقه در گرو
دستار داغدار به گردن فتاده ام
ریحان دمد به عشق «نظیری » ز آتشم
در گلشن خلیل ز گلخن فتاده ام
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا از قضای دشت به گلشن فتاده ام
از چشم طایران نوازن فتاده ام
هوش مصنوعی: از سرنوشت سخت زندگی به جایی خوش و سرسبز رسیدهام، و حالا از نگاه پرندگان مهربان بیخبر ماندهام.
در نقش کارگاه جهانم نمود نیست
کز ضعف همچو رشته ز سوزن فتاده ام
هوش مصنوعی: من در این کارگاه بزرگ جهان بیآنکه نمایان شوم، همچون رشتهای که از سوزن افتاده، به خاطر ناتوانیام به حالتی ضعیف درآمدهام.
گه سینه می خراشم و گه چهره می کنم
شوریده تر ز باد به خرمن فتاده ام
هوش مصنوعی: گاهی سینهام را خراش میدهم و گاهی چهرهام را بارزتر میسازم، به اندازهای که از شدت احساس، همچون خوشهای از گندم در اثر وزش باد، پریشان و بینظم شدهام.
نی در حساب گوهرم آید نه در نظر
از کیسه کریم به برزن فتاده ام
هوش مصنوعی: در حساب و در ارزشها، من به مانند یک گوهر ارزشمند هستم، اما از نظر ظاهری چندان به چشم نمیآیم. من از کیسه بخشندهای به اینجا آورده شدهام.
مشتاق التفاتم و محتاج رحمتم
چون طفل شیرخوار به دامن فتاده ام
هوش مصنوعی: در اینجا، speaker به شدت به محبت و توجه دیگری نیازمند است، مانند یک کودک شیرخوار که به دامن مادرش چسبیده است. او احساس میکند که بدون این محبت و توجه نمیتواند زندگی کند و به نوعی وابستگی عاطفی را ابراز میکند.
سعیم اسیر دوست درین ترکتاز کرد
طالع نگر که قسمت دشمن فتاده ام
هوش مصنوعی: تلاشم تحت تأثیر دوستی است که در این میدان جنگیدن به سر میبرد. به نشانه تقدیر نگاه کن که چطور قسمت من به سمت دشمن رقم خورده است.
زین بوم و مرغزار نیم گر ملونم
طاووس سدره ام ز نشیمن فتاده ام
هوش مصنوعی: من از این دیار و سرزمین جدا شدهام، همانند طاووس که از درخت سدر دور افتاده است.
باز شهم که تا کشد از مرحمت مرا
در دست این عجوز برهمن فتاده ام
هوش مصنوعی: پرواز دوبارهام را به یاد میآورم که خداوند با لطف و مهربانیاش مرا در دست این زن سالخورده گرفتار کرده است.
طبل رحیل قافله سالار می زند
من در طلسم بی در و روزن فتاده ام
هوش مصنوعی: صدای طبل سفر قافله سالار به گوش میرسد و من در چنگال یک وضعیت دشوار و بدون راه فرار گرفتار شدهام.
چون گل به رنگ و بوی هوا خرقه در گرو
دستار داغدار به گردن فتاده ام
هوش مصنوعی: من مانند گلی هستم که به رنگ و بوی هوا آراسته شدهام، اما لباس و دلم پر از درد و غم است و در گردنم نشانهای از سوگ و اندوه دارم.
ریحان دمد به عشق «نظیری » ز آتشم
در گلشن خلیل ز گلخن فتاده ام
هوش مصنوعی: بوی خوش ریحان با عشق نظیری میآید، من از شعلههای عشق در گلستان خلیل، به گلی که در آتش افتاده است، منتقل شدهام.

نظیری نیشابوری