گنجور

شمارهٔ ۴۴۲

خاک دیگر بر سر مژگان بی‌غم می‌کنم
دست دل می‌گیرم و دریوزهٔ غم می‌کنم
در تن از آسودگی خونابه دل تیره شد
می‌شکافم سینه و الماس مرهم می‌کنم
بی‌غمم بی‌غم، ز من ای دردناکان الحذر
مهر از افلاک و تأثیر از دعا کم می‌کنم
در دل بی‌لذت من یک سر مو درد نیست
از کدورت سور را با آنکه ماتم می‌کنم
جز پریشانی نمی‌آرد دماغ از کار من
از سحر تا شب حساب زلف درهم می‌کنم
سنگ را در دل گره شد گریه از بی‌دردیم
خنده از بی‌غیرتی بر اهل عالم می‌کنم
وصل را خواهم «نظیری» طوق در گردن نهاد
دست دل در گردن شوق کسی خم می‌کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خاک دیگر بر سر مژگان بی‌غم می‌کنم
دست دل می‌گیرم و دریوزهٔ غم می‌کنم
هوش مصنوعی: می‌زنم خاک را بر سر چشمانم که دیگر شادمان باشند. دست به دلم می‌زنم و از غم درخواست کمک می‌کنم.
در تن از آسودگی خونابه دل تیره شد
می‌شکافم سینه و الماس مرهم می‌کنم
هوش مصنوعی: از آرامش جسم، دل من پر از غم و اندوه شده است؛ به همین خاطر سینه‌ام را باز می‌کنم و با الماس، زخم‌هایم را تسکین می‌بخشم.
بی‌غمم بی‌غم، ز من ای دردناکان الحذر
مهر از افلاک و تأثیر از دعا کم می‌کنم
هوش مصنوعی: من بی‌غم و بی‌درد هستم، ای کسانی که در دور و برم درد می‌کشید، باید مراقب باشید. من عشق و محبت را از آسمان‌ها می‌کاهید و به تأثیر دعا هم کم می‌کنم.
در دل بی‌لذت من یک سر مو درد نیست
از کدورت سور را با آنکه ماتم می‌کنم
هوش مصنوعی: در دل من که هیچ لذتی ندارد، حتی یک سرمو هم درد نمی‌کند، با اینکه از غم و اندوه چیزهایی را تجربه می‌کنم.
جز پریشانی نمی‌آرد دماغ از کار من
از سحر تا شب حساب زلف درهم می‌کنم
هوش مصنوعی: از صبح تا شب فقط در فکر مشکلات و سردرگمی‌های خودم هستم و هیچ چیز جز نگرانی و پریشانی برایم نمی‌آورد. در این بین، مدام در ذهنم به حساب زلف‌های درهم و پیچیده‌ام می‌پردازم.
سنگ را در دل گره شد گریه از بی‌دردیم
خنده از بی‌غیرتی بر اهل عالم می‌کنم
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و اندوه است، اما به جای اینکه احساساتم را بروز دهم، تنها سکوت می‌کنم و بی‌تفاوتی به اطرافیان نشان می‌دهم. در حالی که دیگران ممکن است از زندگی لبخند بزنند، من در دل خود دچار غم و خاموشی‌ام.
وصل را خواهم «نظیری» طوق در گردن نهاد
دست دل در گردن شوق کسی خم می‌کنم
هوش مصنوعی: من به دنبال وصالی هستم که مثل طوقی در گردن عشق باشد. دل را به شوق کسی دچار می‌کنم و خود را برای او خم می‌کنم.