گنجور

شمارهٔ ۴۳۵

جز نسخه احوال کسان پیش ندارم
هرگز نظری بر ورق خویش ندارم
بر دام هوا و هوسم خنده زند مرگ
صد داعیه بیش و نفسی بیش ندارم
روشن شود از کاوش احباب چراغم
زخمی نزند کس که سری پیش ندارم
هر نوع که آید سخن عشق سرایم
صبر و خرد قافیه اندیش ندارم
چون خامه آشفته دماغان شدم از دست
پروای نوشتن ز دل ریش ندارم
زان نیش که دی زد به رگ دست تو فصاد
در یک بن مو نیست که صد نیش ندارم
از من سخن عشق و جنون پرس «نظیری »
دیری‌ست دل دین و سر کیش ندارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز نسخه احوال کسان پیش ندارم
هرگز نظری بر ورق خویش ندارم
هوش مصنوعی: من هرگز به سرنوشت خودم توجهی ندارم و فقط به سرنوشت دیگران نگاه می‌کنم.
بر دام هوا و هوسم خنده زند مرگ
صد داعیه بیش و نفسی بیش ندارم
هوش مصنوعی: مرگ به آرزوها و خواسته‌هایم می‌خندد و من بیش از یک نفس در اختیار ندارم، که نشان می‌دهد زندگی‌ام به پایان نزدیک است و هیچ چیز دیگری برای خواستن ندارم.
روشن شود از کاوش احباب چراغم
زخمی نزند کس که سری پیش ندارم
هوش مصنوعی: دوستانم با تحقیق و تلاش خود مرا روشن و آگاه می‌کنند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند به من آسیبی بزند چون من چیزی ندارم که از دست بدهم.
هر نوع که آید سخن عشق سرایم
صبر و خرد قافیه اندیش ندارم
هوش مصنوعی: هر نوع سخنی که در مورد عشق بیاید، من آن را می‌نویسم و به فکر نظم و قافیه نیستم و تنها به صبر و خرد تکیه دارم.
چون خامه آشفته دماغان شدم از دست
پروای نوشتن ز دل ریش ندارم
هوش مصنوعی: وقتی که مشغول نوشتن شدم، به قدری افکار و احساسات در هم ریخته و آشفته‌ام کردند که دیگر از دل شکسته‌ام چیزی برای نوشتن ندارم.
زان نیش که دی زد به رگ دست تو فصاد
در یک بن مو نیست که صد نیش ندارم
هوش مصنوعی: نیشی که دیروز به رگ دست تو زدند، نشان می‌دهد که من به اندازه‌ای درد و رنج دارم که برای هر تار موی تو، صد نیش دیگر هم وجود دارد.
از من سخن عشق و جنون پرس «نظیری »
دیری‌ست دل دین و سر کیش ندارم
هوش مصنوعی: از من درباره عشق و دیوانگی بپرس، اما بدان که مدت‌هاست دیگر به دین و آیین خود اعتقادی ندارم.