گنجور

شمارهٔ ۴۳۴

نه مقامی که در آن زاد سفر تازه کنیم
نه غباری که از آن سرمه نظر تازه کنیم
سوی این بادیه هرگز نوزیدست نسیم
سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم
همه از شعله چو پروانه پر انداخته ایم
وز طپیدن نتوانیم که پر تازه کنیم
تشنه دارند به بحر و دم آبی ندهند
خود لب خشک به خوناب مگر تازه کنیم
کی بود یار سفر کرده ما بازآید
جان مشتاق از آن سینه و بر تازه کنیم
خلق را فتنه این شهر فراموش شده
زخم پنهان بنماییم و خبر تازه کنیم
وقت آن شد که می از ساغر خورشید زنیم
لبی از خنده شادی چو سحر تازه کنیم
شمس دین اختر اعظم به سعادت خواهیم
نوبت سلطنت شمس و قمر تازه کنیم
بنده باشیم و ملوکانه حکومت رانیم
روش دیگر و آیین دگر تازه کنیم
به تضرع کله فقر ز سر برداریم
پادشاهانه همه تاج و کمر تازه کنیم
نقش امید «نظیری » به جهان نتوان یافت
به که این تخته بشوییم و ز سر تازه کنیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه مقامی که در آن زاد سفر تازه کنیم
نه غباری که از آن سرمه نظر تازه کنیم
هوش مصنوعی: نه باید در مکانی بمانیم و سفر جدیدی آغاز کنیم، نه باید از گرد و غباری که بر دلمان نشسته، برای بهبود دیدگاهمان استفاده کنیم.
سوی این بادیه هرگز نوزیدست نسیم
سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم
هوش مصنوعی: به این بیابان هرگز نسیمی وزیده نشده است، پس سینه‌ای پر از عشق و شور خواهیم داشت و دل‌مان را تازه و شاداب می‌کنیم.
همه از شعله چو پروانه پر انداخته ایم
وز طپیدن نتوانیم که پر تازه کنیم
هوش مصنوعی: همه ما مانند پروانه‌های شمع، در آتش شوق و عشق گرفتار شده‌ایم و نمی‌توانیم به‌راحتی از این جاودانگی دور شویم یا احساسات جدیدی را تجربه کنیم.
تشنه دارند به بحر و دم آبی ندهند
خود لب خشک به خوناب مگر تازه کنیم
هوش مصنوعی: آنانی که تشنه دریا هستند، به آنها آبی نمی‌دهند و لب‌های خشک خود را فقط با خون تازه می‌کنند.
کی بود یار سفر کرده ما بازآید
جان مشتاق از آن سینه و بر تازه کنیم
هوش مصنوعی: چه کسی بود که دوست ما که سفر کرده است دوباره برگردد و جان مشتاق ما را از آن دل تازه کند؟
خلق را فتنه این شهر فراموش شده
زخم پنهان بنماییم و خبر تازه کنیم
هوش مصنوعی: مردم را به یاد این شهر کهن و فراموش شده بیندازیم و زخم‌هایی را که در دل پنهان کرده‌ایم، نمایان کنیم و داستان تازه‌ای درباره آن بگوییم.
وقت آن شد که می از ساغر خورشید زنیم
لبی از خنده شادی چو سحر تازه کنیم
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که از ظرف خورشید نوش جان کنیم و با لبخندی شاداب، صبحگاهان را تازه و دلنشین کنیم.
شمس دین اختر اعظم به سعادت خواهیم
نوبت سلطنت شمس و قمر تازه کنیم
هوش مصنوعی: با آرزوی خوشبختی و موفقیت برای شمس دین، اختر بزرگ، می‌خواهیم به روزهای جدیدی در سلطنت شمس و قمر بپردازیم.
بنده باشیم و ملوکانه حکومت رانیم
روش دیگر و آیین دگر تازه کنیم
هوش مصنوعی: ما باید تواضع و بندگی را پیشه کنیم و در عین حال، به شیوه‌ای دیگر و با اصولی نوین، قدرت و اداره امور را در دست بگیریم.
به تضرع کله فقر ز سر برداریم
پادشاهانه همه تاج و کمر تازه کنیم
هوش مصنوعی: با زاری و درخواست، فقر را از خود دور خواهیم کرد و با افتخار و شکوه، دوباره همه چیز را نو و زیبا می‌سازیم.
نقش امید «نظیری » به جهان نتوان یافت
به که این تخته بشوییم و ز سر تازه کنیم
هوش مصنوعی: هیچ نقش و نشانی از امید در جهان نمی‌توان یافت که بهتر از این باشد که ما این صفحه را پاک کنیم و از نو شروع کنیم.