شمارهٔ ۳۷
ز عاشق می شود معشوق را نام و نشان پیدا
ثمر نیکو نیاید تا نگردد باغبان پیدا
خودی ها محو گردد گر تو از رخ پرده برداری
گمان پوشیده گردد هر کجا گردد عیان پیدا
من آن روزی که بر رخ فتنه می شد زلف می گفتم
که روز خوش نخواهد گشت هرگز در جهان پیدا
در آن صحرای بی پرسش که رهزن راهبر باشد
دل مجروح گردد کاروان در کاروان پیدا
تبی گر عارض جسمم شود آن را دوا سازم
چه سازم سوز عشقی را که شد در استخوان پیدا
تمنایش چو گردد گرد خاطر مضطرب گردم
چو محتاجی که گردد در سرایش میهمان پیدا
بغل از نامه احباب پر کرد و نمی خواند
که می ترسد شود مکتوب من هم در میان پیدا
نمی دانم ز من در جان سپاری ها چه نقصان شد
که اکثر می شود از بدگمانی امتحان پیدا
«نظیری » سوی او کم رو که امروزست یا فردا
که از خاکسترت هم نیست در کویش نشان پیدا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز عاشق می شود معشوق را نام و نشان پیدا
ثمر نیکو نیاید تا نگردد باغبان پیدا
هوش مصنوعی: اگر عاشق در دل خود عشق بپاشد، معشوق هم میتواند نشانی از عشق پیدا کند. اما تا زمانی که باغبان (عاشق) خود را نشان ندهد، ثمرهای نیکو به بار نمیآید.
خودی ها محو گردد گر تو از رخ پرده برداری
گمان پوشیده گردد هر کجا گردد عیان پیدا
هوش مصنوعی: اگر تو پرده از چهره برداری، کسانی که در حلقه خودت هستند تحت تاثیر قرار میگیرند. هر چیزی که در دل پنهان باشد، در هر کجا به وضوح آشکار میشود.
من آن روزی که بر رخ فتنه می شد زلف می گفتم
که روز خوش نخواهد گشت هرگز در جهان پیدا
هوش مصنوعی: در روزی که بر چهره فتنه و آشوب میافکند، موهای وزیدهام به من میگفتند که هیچگاه در این دنیا روز خوشی نخواهیم داشت.
در آن صحرای بی پرسش که رهزن راهبر باشد
دل مجروح گردد کاروان در کاروان پیدا
هوش مصنوعی: در آن بیابان خالی از سوالات، جایی که دزد به جای راهنما عمل میکند، دلها زخم میخورد و کاروانها در میان یکدیگر نمایان میشوند.
تبی گر عارض جسمم شود آن را دوا سازم
چه سازم سوز عشقی را که شد در استخوان پیدا
هوش مصنوعی: اگر بر بدنم تب و بیماری بیفتد، برای آن درمانی پیدا میکنم؛ اما با سوز عشق چگونه باید کنار بیایم که در عمق وجودم رسوخ کرده است؟
تمنایش چو گردد گرد خاطر مضطرب گردم
چو محتاجی که گردد در سرایش میهمان پیدا
هوش مصنوعی: وقتی آرزوی او در ذهنم میچرخد، دلم مضطرب میشود مانند کسی که در میهمانی نیازمند شده است.
بغل از نامه احباب پر کرد و نمی خواند
که می ترسد شود مکتوب من هم در میان پیدا
هوش مصنوعی: او نامههای دوستان را در آغوش گرفته و نمیخواند، چرا که میترسد نامهام نیز در آنها پیدا شود.
نمی دانم ز من در جان سپاری ها چه نقصان شد
که اکثر می شود از بدگمانی امتحان پیدا
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی در علاقهمندیهایم کم بود که به همین دلیل، بیشتر مردم به من بدگمان میشوند و آزمونهایی را از من انجام میدهند.
«نظیری » سوی او کم رو که امروزست یا فردا
که از خاکسترت هم نیست در کویش نشان پیدا
هوش مصنوعی: به او هیچ نرو، زیرا امروز یا فردا نشانی از تو باقی نمیماند و حتی در خاکسترت هم اثری در کوی او وجود نخواهد داشت.