گنجور

شمارهٔ ۳۴۱

بلاست خط نگارین و زلف خود به خمش
دگر ز فتنه چه بر سر نوشته تا قلمش
به این جمال و نکویی که اوست می‌ترسم
موحدان به خدایی کنند متهمش
اگر فریب ملایک دهد عجب نبود
که یاصمد بنویسند جای یاصنمش
شبی به ناله دلش را اگر به دست آری
به هر امید توان کرد تکیه بر کرمش
دلی که راه به آن چشمه زنخدان برد
مسیح آب خضر می دهد به جام جمش
شعور نیست که یک دم به خویش پردازم
خرابم از قدح التفات دم به دمش
اگر زین به رگم ریش باخبر نشوم
ز پای تا بسرم محو لذت المش
به قید زلف گره گیر او گرفتارم
دریغ جان نتوانم فشاند در قدمش
پریده دل به هوای کسی «نظیری » را
که گرد کعبه بگردد کبوتر حرمش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلاست خط نگارین و زلف خود به خمش
دگر ز فتنه چه بر سر نوشته تا قلمش
هوش مصنوعی: زیبایی و خط دلنواز او و زلف‌هایش باعث شده تا دیگران از فتنه و دسیسه‌هایش به حیرت بیفتند و قلمی که این زیبایی‌ها را می‌نویسد، تحت تأثیر قرار گیرد.
به این جمال و نکویی که اوست می‌ترسم
موحدان به خدایی کنند متهمش
هوش مصنوعی: با این زیبایی و نیکویی که او دارد، می‌ترسم که موحدان در مورد او به خداوند شک کنند و او را متهم کنند.
اگر فریب ملایک دهد عجب نبود
که یاصمد بنویسند جای یاصنمش
هوش مصنوعی: اگر انسان بتواند ملائکه را فریب دهد، تعجبی ندارد که نام «صمد» را به جای «صنع» بنویسند.
شبی به ناله دلش را اگر به دست آری
به هر امید توان کرد تکیه بر کرمش
هوش مصنوعی: اگر یک شب دلش را با ناله و آه به دست بیاوری، به هر امیدی می‌توانی بر بزرگی و کرامت او تکیه کنی.
دلی که راه به آن چشمه زنخدان برد
مسیح آب خضر می دهد به جام جمش
هوش مصنوعی: دل‌هایی که به زیبایی و جذابیت خاصی دسترسی دارند، همانند چشمه‌ای از عشق و زیبایی، با عشق و زندگی تازه‌ای سیراب می‌شوند. این دل‌ها در حقیقت درک عمیقی از عشق و جمال دارند و از این رو، به آن‌ها زندگی جاودان و عمیق‌تری بخشیده می‌شود.
شعور نیست که یک دم به خویش پردازم
خرابم از قدح التفات دم به دمش
هوش مصنوعی: من چیزی به جز سرگشتگی ندارم و نمی‌توانم حتی لحظه‌ای به خودم فکر کنم، چرا که هر لحظه از شراب نگاه او مست می‌شوم.
اگر زین به رگم ریش باخبر نشوم
ز پای تا بسرم محو لذت المش
هوش مصنوعی: اگر از رنج و درد خود آگاه نباشم، از پای تا سرم غرق لذت می‌شوم.
به قید زلف گره گیر او گرفتارم
دریغ جان نتوانم فشاند در قدمش
هوش مصنوعی: من در دام زیبایی او اسیر شده‌ام و افسوس که حتی جانم را هم نمی‌توانم در برابر او قربانی کنم.
پریده دل به هوای کسی «نظیری » را
که گرد کعبه بگردد کبوتر حرمش
هوش مصنوعی: دل به خاطر کسی پر کشیده است که مانند کبوتر حرم، دور کعبه می‌چرخد.