شمارهٔ ۳۴۰
شرمسارم از دل بی صبر و بی آرام خویش
خود به یار از بی قراری می برم پیغام خویش
در جهان درد و غم فرمان روا بنشسته ام
در کمال اوج طالع بر فراز بام خویش
خود ز خود ساغر ستانم خود به خود ساقی شوم
از کف نوشین لبی هرگز نگیرم جام خویش
عود مطرب تر، دم نی سرد، حیران مانده ام
بر کدامین آتش اندازم کباب خام خویش
گنج در ویرانه دارم، با پری در خلوتم
سایه ای هست از جنون تا من نگردم رام خویش
شد «نظیری » عاقبت فرخنده از لطف ازل
فال نیک صبح همره داشت مزد شام خویش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شرمسارم از دل بی صبر و بی آرام خویش
خود به یار از بی قراری می برم پیغام خویش
هوش مصنوعی: از اینکه دل ناآرام و بیتحمل من مرا به یار میکشاند و از غصههایم خبر میدهد، خجالتزدهام.
در جهان درد و غم فرمان روا بنشسته ام
در کمال اوج طالع بر فراز بام خویش
هوش مصنوعی: در این جهان پر از درد و رنج، من حاکم هستم و در اوج خوشبختی و کامیابی، بر روی بام خانهام نشستهام.
خود ز خود ساغر ستانم خود به خود ساقی شوم
از کف نوشین لبی هرگز نگیرم جام خویش
هوش مصنوعی: من خودم از خودم میچشم و از دل خودم به حالت شادی و مستی میرسم. هرگز از دهان کسی که لبی شیرین دارد، جام خودم را نمیگیرم.
عود مطرب تر، دم نی سرد، حیران مانده ام
بر کدامین آتش اندازم کباب خام خویش
هوش مصنوعی: نوازش عود شدت بیشتری دارد و صدای نی چندان گرم نیست. من در این سردرگمی ماندهام که کباب نپختهام را روی کدام آتش بگذارم تا بپزد.
گنج در ویرانه دارم، با پری در خلوتم
سایه ای هست از جنون تا من نگردم رام خویش
هوش مصنوعی: من در خرابه ای گنجی دارم و در تنهاییام با یک پری همراه هستم. سایه ای از دیوانگی بر من افتاده و نمیخواهم رام و تسلیم خودم شوم.
شد «نظیری » عاقبت فرخنده از لطف ازل
فال نیک صبح همره داشت مزد شام خویش
هوش مصنوعی: نظیری در نهایت به خوشی و سعادت رسید، زیرا از رحمت و نعمتهای ازلی بهرهمند شد و در صبح زندگی خود نشانههای خوب و خوششانسی را همراه داشت، در حالی که پاداش روزهای گذشتهاش را دریافت کرد.

نظیری نیشابوری