گنجور

شمارهٔ ۳۳۹

بر کس نمانده سنگم زد و چشم شوخ و شنگش
سخنم گران به طبعش خردم سبک به سنگش
نظرم درو معطل خبرم درو مأول
نه تصورش به شکلش نه حکایتش به رنگش
به کرشمه های ابرو خبرم دهد وگرنه
سخنش به حیله یابد اثر از دهان تنگش
چو به خانه دیر ماند همه اهل شهر کورش
چو به کوچه زود آید همه خلق کوی لنگش
نشود که خصم باشد دل مهربان مؤمن
به بتی که دوست دارد دل کافر فرنگش
مژه چون صف مهاجر همه معجز و کرامت
دل ما چو فرق منکر شده پایمال خنگش
به مصاف چون ننازم به نیام سینه تیغش
به سپهر چون نتازم به کمان دل خدنگش
به قصور توبه گیرم در خلوتم نبندد
چه نوا مغنئی را که شکسته است چنگش
به کدام قدر گیری سر ره برو «نظیری »
ز نیاز تست عارش ز سلام تست ننگش

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر کس نمانده سنگم زد و چشم شوخ و شنگش
سخنم گران به طبعش خردم سبک به سنگش
هوش مصنوعی: کسی دیگر سنگی به من نمیزند و نگاه بازیگوش او باعث می‌شود سخنانم برایش سنگین و بی‌معنا به نظر برسد. من هم به خاطر او احساس سبکی می‌کنم.
نظرم درو معطل خبرم درو مأول
نه تصورش به شکلش نه حکایتش به رنگش
هوش مصنوعی: نظرم در مورد او همان‌قدر بی‌ثمر است که خبرم درباره‌اش. نه می‌توانم او را به شکلش تصور کنم و نه داستانش را با رنگش توصیف کنم.
به کرشمه های ابرو خبرم دهد وگرنه
سخنش به حیله یابد اثر از دهان تنگش
هوش مصنوعی: با ناز و کرشمه‌های ابرویش پیامم را می‌رساند و اگر اینطور نبود، کلماتش به خاطر کم‌گویی‌اش تأثیری نمی‌گذاشت.
چو به خانه دیر ماند همه اهل شهر کورش
چو به کوچه زود آید همه خلق کوی لنگش
هوش مصنوعی: وقتی که در خانه دیر بمانند، همه مردم شهر کورش به نظرشان می‌آید؛ اما وقتی که به کوچه بیفتد، همه اهالی کوچه او را در حال حرکت می‌بینند.
نشود که خصم باشد دل مهربان مؤمن
به بتی که دوست دارد دل کافر فرنگش
هوش مصنوعی: دل مؤمن مهربان نباید به دشمنی با کسی که به بت خود عشق می‌ورزد، بپردازد، حتی اگر آن شخص اهل کفر و ناخوبی باشد.
مژه چون صف مهاجر همه معجز و کرامت
دل ما چو فرق منکر شده پایمال خنگش
هوش مصنوعی: مژه‌ها مانند صفی از مهاجران هستند، پر از شگفتی و معجزه. اما دل ما همچون چیزی منفی و ناپسند، زیر پای نادانی له شده است.
به مصاف چون ننازم به نیام سینه تیغش
به سپهر چون نتازم به کمان دل خدنگش
هوش مصنوعی: وقتی با دلخوشی به جنگ می‌روم، سینه‌ام را در برابر تیغش نمی‌گذارم و اگر بخواهم مقاومت کنم، قلبم را با تیرش نشانه می‌گیرم.
به قصور توبه گیرم در خلوتم نبندد
چه نوا مغنئی را که شکسته است چنگش
هوش مصنوعی: من در تنهایی‌ام به گناهانم فکر می‌کنم و توبه می‌کنم، اما هیچ نغمه‌ای نمی‌تواند صدای دل‌خسته‌ام را زندگانی بخشد، چون دل‌باخته‌ام زخمی است.
به کدام قدر گیری سر ره برو «نظیری »
ز نیاز تست عارش ز سلام تست ننگش
هوش مصنوعی: به کدام ارزش می‌توانی براساس آن راه بروی؟ «نظیری» از نیاز تو عاری است و ننگ آن سلامی است که بر او می‌فرستی.