گنجور

شمارهٔ ۳۴

بر رخ شکستم از خطا رنگ امید و بیم را
بیند منجم طالعم از هم درد تقویم را
علم ارادت گر کند ذوقی نصیب جان من
مستوفی امر قضا باطل کند تقسیم را
عشق از برای داغ من آتش به جانان می زند
افغان که کردم دوزخی، گلزار ابراهیم را
نقدی که دوران برده است از کیسه عمرم برون
جاوید مستغنی شوم از صد دهد گر نیم را
رفتم که مستان بگذرم از خدمت پیر مغان
گلبانگ آزادی کشم دوشی زنم تسلیم را
نقشی به باطن دیده ام خواهم به حسن کودکی
آرایش مسند کنم زینت دهم دیهیم را
یوسف که کردی سلطنت نهیش ز تعظیم پدر
گر شأن حسنش بنگرد واجب کند تعظیم را
بر آسمان سروری خورشید اگر طالع شود
جویند ذرات جهان بر یکدگر تقدیم را
امروز صاحب ذوق و دل غیر از «نظیری » نیست کس
رشکست بر کاخ گدا! سلطان هفت اقلیم را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر رخ شکستم از خطا رنگ امید و بیم را
بیند منجم طالعم از هم درد تقویم را
هوش مصنوعی: بر چهره‌ام از اشتباه، رنگ امید و نگرانی را مشاهده نکن. طالع منجم، آمیخته‌ای از درد و تقویم را نشان می‌دهد.
علم ارادت گر کند ذوقی نصیب جان من
مستوفی امر قضا باطل کند تقسیم را
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش با محبت و عشق همراه شود، برای روح من لذتی به ارمغان می‌آورد و در چنین حالتی، خداوند متعال هرگونه قسمت و تقدیری را که برای من تعیین کرده، تحت تأثیر قرار می‌دهد.
عشق از برای داغ من آتش به جانان می زند
افغان که کردم دوزخی، گلزار ابراهیم را
هوش مصنوعی: عشق به خاطر درد عمیق من به محبوب شکوه و ناله می‌کند، که من با احساسات خود به جهنم رفته‌ام، در حالی که باغ بهشت ابراهیم را ترک کرده‌ام.
نقدی که دوران برده است از کیسه عمرم برون
جاوید مستغنی شوم از صد دهد گر نیم را
هوش مصنوعی: از عمرم چیزی که به دست آمده و نقد بارِ زندگی‌ام است، اگرچه در این دنیا بی‌نیاز شوم، باز هم برای به دست آوردن خواسته‌هایم نیازمند صد چیزی خواهم بود.
رفتم که مستان بگذرم از خدمت پیر مغان
گلبانگ آزادی کشم دوشی زنم تسلیم را
هوش مصنوعی: با احساس آزادی و رهایی وارد جمع مستان شدم و در خیالم، شب گذشته خود را تسلیم محبت و دوستی کرده‌ام.
نقشی به باطن دیده ام خواهم به حسن کودکی
آرایش مسند کنم زینت دهم دیهیم را
هوش مصنوعی: من در درون خود تصویری دیده‌ام که می‌خواهم آن را با زیبایی‌های دوران کودکی تزئین کنم و تاج خود را نیز با این زیبایی‌ها زینت بخشم.
یوسف که کردی سلطنت نهیش ز تعظیم پدر
گر شأن حسنش بنگرد واجب کند تعظیم را
هوش مصنوعی: یوسف، هنگامی که به سلطنت رسید، باید از احترام پدرش دست بردارد. اگر به مقام و زیبایی او نگاه کنیم، احترام به او برای دیگران لازم و واجب است.
بر آسمان سروری خورشید اگر طالع شود
جویند ذرات جهان بر یکدگر تقدیم را
هوش مصنوعی: اگر خورشید در آسمان برتری و سلطنت پیدا کند، ذرات جهان به صورت یکپارچه یکدیگر را در فضیلت و برتری تحسین و تقدیم می‌کنند.
امروز صاحب ذوق و دل غیر از «نظیری » نیست کس
رشکست بر کاخ گدا! سلطان هفت اقلیم را
هوش مصنوعی: امروز هیچ‌کس به اندازه «نظیری» شایسته‌ی توجه و داشتن ذوق و احساس نیست، حتی کاخ پادشاهی که بر هفت سرزمین فرمانروایی می‌کند هم نمی‌تواند به او حسرت ببرد.