گنجور

شمارهٔ ۳۳۵

گر جهان کشته بیداد شود برگذرش
از تکبر به سوی خلق نیفتد نظرش
به قفا رو نکند بهر تسلای دلی
گرچه یک شهر به فریاد رود بر اثرش
هرکه را فتنه او برد به یک بار ببرد
هیچ کس باز نیابد که بگوید خبرش
به سر و مال اسیرانش امان می خواهند
کس نگوید که مروت نبود این قدرش
بس که از جنگ و پشیمانی او می ترسند
مفت گویان نفروشند نصیحت به زرش
لؤلوی دیده مردم به خزف نشمارد
لیک خواهد که بریزند به دامن گهرش
هرکه را شهرت سودای زلیخا باشد
ماه گل پیرهن آرند همه از سفرش
مژده کام به ما داد دهانش ز اول
کس چه داند که همه هیچ بود چون کمرش
بخت ما را که مه چارده در ابر بود
نکند جز به غلط ناله خروس سحرش
آن هما کز نظر همت ما برمی خاست
بود با نام تو آموخته کندیم پرش
وان تذروی که دم از فرط محبت می زد
بود از سرو تو آویخته دادیم سرش
هرچه نیکوست نو و کهنه «نظیری » نیکوست
خشک سازیم رطب چون نفروشیم ترش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر جهان کشته بیداد شود برگذرش
از تکبر به سوی خلق نیفتد نظرش
هوش مصنوعی: اگر جهان به خاطر ظلم و ستم نابود شود، او هرگز از جایگاه خود به سمت مردم نگاه نخواهد کرد.
به قفا رو نکند بهر تسلای دلی
گرچه یک شهر به فریاد رود بر اثرش
هوش مصنوعی: اگرچه همه‌ی مردم یک شهر به خاطر او ناله و فریاد می‌کنند، اما او به خاطر آرامش دلش به عقب برنمی‌گردد.
هرکه را فتنه او برد به یک بار ببرد
هیچ کس باز نیابد که بگوید خبرش
هوش مصنوعی: هر کسی که گرفتار فتنه و وسوسه‌ای شود، معمولاً در یک لحظه دچار مشکل خواهد شد و هیچ کس نمی‌تواند به راحتی از حال او باخبر شود یا به او کمک کند.
به سر و مال اسیرانش امان می خواهند
کس نگوید که مروت نبود این قدرش
هوش مصنوعی: اسیران از سر و مال خود خواهان امنیت و امان هستند، اما هیچ‌کس نمی‌گوید که این حداقل انصاف و مروت نیست.
بس که از جنگ و پشیمانی او می ترسند
مفت گویان نفروشند نصیحت به زرش
هوش مصنوعی: افرادی که دچار ترس و پشیمانی از جنگ هستند، حتی به خاطر ترس از خراب شدن معامله، حاضر نیستند نصیحت در مورد زرش را به کسی بفروشند.
لؤلوی دیده مردم به خزف نشمارد
لیک خواهد که بریزند به دامن گهرش
هوش مصنوعی: مردم درخشندگی و زیبایی لؤلؤ چشم خود را با چیزهای بی‌ارزش مقایسه نمی‌کنند، اما آرزو دارند که زیبایی و ارزش آن را در دامن خود جمع کنند.
هرکه را شهرت سودای زلیخا باشد
ماه گل پیرهن آرند همه از سفرش
هوش مصنوعی: هر کس که در دلش آرزوی شهرت و زیبایی مانند زلیخا باشد، باید بداند که همه کسانی که به سراغ او می‌آیند، با زیبایی و جذابیت‌های خاصی به دیدنش می‌آیند.
مژده کام به ما داد دهانش ز اول
کس چه داند که همه هیچ بود چون کمرش
هوش مصنوعی: او از ابتدا به ما وعده خوشحالی داد، اما هیچ‌کس نمی‌داند که تمام این خوشی‌ها مانند کمری است که همه چیز را در خود جمع کرده و در واقع هیچ‌است.
بخت ما را که مه چارده در ابر بود
نکند جز به غلط ناله خروس سحرش
هوش مصنوعی: خوشبختی ما مانند ماهی که پشت ابر پنهان شده، به سختی قابل دسترسی است و تنها با اشتباه درک می‌شود، مانند ناله‌ی خروس در صبح.
آن هما کز نظر همت ما برمی خاست
بود با نام تو آموخته کندیم پرش
هوش مصنوعی: آن پرنده‌ای که به خاطر تلاش و اراده ما به آسمان می‌رفت، با نام تو آموخت و پرواز کرد.
وان تذروی که دم از فرط محبت می زد
بود از سرو تو آویخته دادیم سرش
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر محبت بسیارش همیشه در حال صحبت و ابراز احساسات بود، حالا به خاطر تو، از زیبایی‌های وجودت آویخته شده و سرش را به تو داده‌ایم.
هرچه نیکوست نو و کهنه «نظیری » نیکوست
خشک سازیم رطب چون نفروشیم ترش
هوش مصنوعی: هر چیزی که خوب و باارزش باشد، چه جدید و چه قدیمی، باید به درستی از آن نگهداری و محافظت کنیم. مانند خرما که وقتی خشک می‌شود، می‌توان آن را حفظ کرد و از آن استفاده کرد، ولی اگر آن را نفروشیم، از طعم و تازگی آن بهره‌ای نخواهیم برد.