شمارهٔ ۳۲۸
بزم خالی می شود مطرب خموش
ساقیا جامی بده جامی بنوش
تلخی از میگون لبان در کام ریز
نیم مستم از شراب نیم جوش
در دم آخر گران تر ده قدح
تا برندم مست از مجلس بدوش
دل به بدخویی نمی آید به دست
لطف و حسنت هست، در خوبی بکوش
گر گره بگشایی از بند قبا
خار گردد گل به جیب گل فروش
غمزه صد جا پرده دل می درد
تو خوشی می گوی و پندی می نیوش
تو درم بگشای، هرکس خوب نیست
پرده گو بر روی نازیبا بپوش
هیچ می دانی که در صحرا و باغ
تا سحر از غیب می آید سروش
خار و گل در جوش و ما شب خفته ایم
ناطقان خاموش و گنگان در خروش
صد چو بلبل مست دستانت شود
گر برآری پنبه همچون گل ز گوش
در غمم گفتی «نظیری » را چه رفت
هقل هوش و هقل هوش و هقل و هوش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بزم خالی می شود مطرب خموش
ساقیا جامی بده جامی بنوش
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که وقتی که شرابنوشی و شادابی از بین میرود، فضای مهمانی خالی و بیروح میشود. بنابراین از ساقی خواسته میشود که جامی پر کند و همه بنوشند تا دوباره فضا شاداب گردد.
تلخی از میگون لبان در کام ریز
نیم مستم از شراب نیم جوش
هوش مصنوعی: تلخی از میگون لبان باعث میشود که طعم شیرینی را احساس کنم، انگار که کمی مست هستم از شراب که هنوز به جوش نیامده است.
در دم آخر گران تر ده قدح
تا برندم مست از مجلس بدوش
هوش مصنوعی: در لحظهی پایانی، یک لیوان دیگر به من بدهید تا از تجمع باده نوشی کنان مست شوم.
دل به بدخویی نمی آید به دست
لطف و حسنت هست، در خوبی بکوش
هوش مصنوعی: دل انسان به سختی تحت تأثیر رفتارهای بد قرار نمیگیرد؛ زیرا با لطف و زیبایی تو توانایی خوبی دارد. پس تلاش کن تا نیکو باشی.
گر گره بگشایی از بند قبا
خار گردد گل به جیب گل فروش
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی از مشکلات و گرفتاریها رهایی یابی، آنگاه زیباییها و نعمتها جلوهگر خواهند شد و حتی چیزهای ارزشمند و زیبا نیز در دسترسات قرار میگیرند.
غمزه صد جا پرده دل می درد
تو خوشی می گوی و پندی می نیوش
هوش مصنوعی: غمزه و ناز تو در دل من جاهای زیادی را شکسته است. تو از خوشی سخن میگویی و به پند و نصیحت توجهی نمیکنی.
تو درم بگشای، هرکس خوب نیست
پرده گو بر روی نازیبا بپوش
هوش مصنوعی: در دل خود را برای من باز کن، زیرا هر کسی که خوب نیست، باید چهره نا زیبا و زشت خود را زیر پرده پنهان کند.
هیچ می دانی که در صحرا و باغ
تا سحر از غیب می آید سروش
هوش مصنوعی: آیا میدانی که در دشت و باغ، تا صبح، آوازهایی از عالم غیب به گوش میرسد؟
خار و گل در جوش و ما شب خفته ایم
ناطقان خاموش و گنگان در خروش
هوش مصنوعی: در محیطی مملو از تناقضها و تضادها، ما در خواب به سر میبریم و در عین حال، کسانی که باید سخن بگویند، زمزمهای ندارند و افرادی که نمیتوانند سخن بگویند، در حال تلاش و فعالیت هستند.
صد چو بلبل مست دستانت شود
گر برآری پنبه همچون گل ز گوش
هوش مصنوعی: اگر تو پنبهای مانند گل به گوش خود بیاویزی، صدها بلبل مست از زیبایی دستانت خواهند شد.
در غمم گفتی «نظیری » را چه رفت
هقل هوش و هقل هوش و هقل و هوش
هوش مصنوعی: در فراق و اندوه من گفتی که چه بر سر «نظیری» آمده است و به یاد او دچار حواسپرتی و گیجی شدهام.

نظیری نیشابوری