شمارهٔ ۳۲۷
از خوی کریم تو گنه گشت فراموش
شرمنده نماندیم زهی عفو خطاپوش
دل راه تو پویید و نهد بر سر و جان پای
جان دست تو بوسید و زند بر دل و دین دوش
جز بر تو نخوانم که ندرد ورقم بخت
جز از تو نپرسم که نتابد فلکم گوش
گویا سخن عشق تو شد قوت خردها
کاندم که کنم وصف تو در دام فتد هوش
من خود شوم از هر سخن خویش پشیمان
وین قوم به من هیچ نگویند که خاموش
پختیم رنگ و ریشه و لذت نگرفتیم
زین خام حریفان که ندارند به هم جوش
گردد دو جهان هیچ چو با هم بنشینند
سلطان قلندروش و ابدال نمدپوش
از رفتن دوران هنردوست یتیمم
نتوان پدر از سر شده را گفت که مخروش
هرچند به عشرت گذرد فرصت پیری
ایام جوانی نتوان کرد فراموش
افسرده تر از صبح خمار شب دوشم
امروز که بر دوش برندم ز می دوش
بنشین به خود ار خوش شودت وقت «نظیری »
یوسف که خری مفت به قلب دو سه مفروش
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از خوی کریم تو گنه گشت فراموش
شرمنده نماندیم زهی عفو خطاپوش
هوش مصنوعی: از لطف و بزرگواری تو، گناهان ما فراموش شد و ما شرمنده نماندیم. چه خوب است که تو خطاها را میپوشانی و میبخشی.
دل راه تو پویید و نهد بر سر و جان پای
جان دست تو بوسید و زند بر دل و دین دوش
هوش مصنوعی: دل به دنبال راه تو میگردد و تمام وجودش را برای تو فدا میکند؛ جانش را به هدایای تو تقدیم میکند و بر دل و ایمانش تأثیر میگذارد.
جز بر تو نخوانم که ندرد ورقم بخت
جز از تو نپرسم که نتابد فلکم گوش
هوش مصنوعی: جز تو کسی را نمیخوانم، زیرا بخت من تنها به تو مربوط میشود و جز تو از کسی نمیپرسم، چرا که سرنوشت مرا تنها تو روشن میکنی.
گویا سخن عشق تو شد قوت خردها
کاندم که کنم وصف تو در دام فتد هوش
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عشق تو نیرویی برای خردمندان شده است، زیرا وقتی میخواهم تو را توصیف کنم، تمام حواسمان در این کار گم میشود.
من خود شوم از هر سخن خویش پشیمان
وین قوم به من هیچ نگویند که خاموش
هوش مصنوعی: من از هر حرفی که میزنم پشیمان میشوم و این مردم هیچ چیز به من نمیگویند و به سکوت ادامه میدهند.
پختیم رنگ و ریشه و لذت نگرفتیم
زین خام حریفان که ندارند به هم جوش
هوش مصنوعی: ما به تلاش و کوشش خود رنگ و شکل گرفتیم، اما از این رقابت ناپخته با دیگران خوابی هم نمیبینیم، زیرا آنها اصلاً یکدیگر را درک نمیکنند و پیوندی با هم ندارند.
گردد دو جهان هیچ چو با هم بنشینند
سلطان قلندروش و ابدال نمدپوش
هوش مصنوعی: زمانی که دو جهان با هم در آشتی و دوستی قرار بگیرند، هیچ چیز مانند نشستن یک پادشاه قلندری و عارف نمدپوش نمیشود.
از رفتن دوران هنردوست یتیمم
نتوان پدر از سر شده را گفت که مخروش
هوش مصنوعی: با سپری شدن دوران هنردوستی، نمیتوان به پدر یتیم گفت که دیگر نگران نباش.
هرچند به عشرت گذرد فرصت پیری
ایام جوانی نتوان کرد فراموش
هوش مصنوعی: هرچند که زندگی در لذت و خوشی سپری میشود، اما فرصت جوانی را نمیتوان نادیده گرفت و فراموش کرد.
افسرده تر از صبح خمار شب دوشم
امروز که بر دوش برندم ز می دوش
هوش مصنوعی: امروز حالت خیلی بدتر از دیروز است، هنگام صبح که مست و خوابآلود بودم و به خاطر خوشی شب گذشته احساس سنگینی میکنم.
بنشین به خود ار خوش شودت وقت «نظیری »
یوسف که خری مفت به قلب دو سه مفروش
هوش مصنوعی: اگر به خود مشغول شوی و از حسرت و اندوه دور باشی، میتوانی لذتهایی را بچشی که به دور از انتظار و باارزش هستند؛ مانند یوسفی که با قیمت پایینتری به فروش میرسد.

نظیری نیشابوری