گنجور

شمارهٔ ۳۲۶

در بغل مصحف و سجاده تقوا بر دوش
برد از مدرسه ام مغبچه باده فروش
در نماز از صف اصحاب برونم آورد
بر زبان نیت و تکبیر مؤذن در گوش
هم در احرام ز سوداش به سر مانده دو دست
هم به نیت ز تماشاش زبان گشته خموش
هر دو از زمره اسلام روان گردیدیم
او به من عشوه کنان من ز پیش طعنه نیوش
گاه گفتی به سرین نکته که هان تیز بده
گه فکندی به قفا بوسه که هین تیز بنوش
مست و واله به خرابات مغانم آورد
وز حریفان خرابات برآورد خروش
صنم آراسته کردند و قدح در دادند
گرم گردید ز من زمزمه نوشانوش
رد اسلام و ورع برهمنم تلقین کرد
با بتان روی به روی و به مغان دوش به دوش
آن چه آیات و حکم بود ببرد از یادم
وان چه ابیات و غزل بود قوی ساخت به هوش
عمرها مطرب و میخانه پرستی کردم
ناگهم خورد به گوش از قدح باده سروش
کاین چه مستی و غرورست به طاعت بگرای
وین چه نااهلی و دوریست به خدمت می کوش
زین صدا رفتم از آهنگ مقامات به در
زین ندا آمدم از باده طامات به هوش
بردم از کوی حریفان به سوی زاویه رخت
کردم از نشئه تحقیق به علیین جوش
تا برون آمدم از عالم فردانیت
خود خراباتی و خود زاهد و خود باده فروش
قصه عاشق دیوانه «نظیری » دگرست
عاشقان را ز چنین رو نپسندند خموش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در بغل مصحف و سجاده تقوا بر دوش
برد از مدرسه ام مغبچه باده فروش
هوش مصنوعی: او با قرآن و سجاده‌اش در آغوش، تقوای خود را به دوش می‌کشد و از مدرسه‌اش به دنبال باده‌فروشی رفته است.
در نماز از صف اصحاب برونم آورد
بر زبان نیت و تکبیر مؤذن در گوش
هوش مصنوعی: در نماز، از بین صفوف یاران و همراهان بیرون می‌آوردم و نیت و آغاز نماز را با صدای مؤذن در گوشم می‌شنیدم.
هم در احرام ز سوداش به سر مانده دو دست
هم به نیت ز تماشاش زبان گشته خموش
هوش مصنوعی: شخصی که در حالتی خاص و مقدس به سر می‌برد، به خاطر عشق و دلبستگی‌اش به معشوق، دو دستش را با نیت تماشای او به سمت آسمان برده، ولی به دلیل شدت احساساتش توانایی صحبت کردن را از دست داده است.
هر دو از زمره اسلام روان گردیدیم
او به من عشوه کنان من ز پیش طعنه نیوش
هوش مصنوعی: ما هردو در مسیر اسلام قدم گذاشتیم؛ او با فریبندگی و ناز به من نگاه می‌کند و من نیز از جلو به حرف‌های کنایه‌آمیز او گوش می‌دهم.
گاه گفتی به سرین نکته که هان تیز بده
گه فکندی به قفا بوسه که هین تیز بنوش
هوش مصنوعی: گاهی می‌گفتی که به این نکته توجه کن، اما در لحظه‌ای ناگهان بوسه‌ای به پشت می‌زدی و می‌گفتی سریع بنوش!
مست و واله به خرابات مغانم آورد
وز حریفان خرابات برآورد خروش
هوش مصنوعی: مست و شیدا به میخانه‌های اهل عرفان و نیاز رفت و از جمع دوستان و همگان در آنجا صدای بلندی برپا کرد.
صنم آراسته کردند و قدح در دادند
گرم گردید ز من زمزمه نوشانوش
هوش مصنوعی: عشق را به زیبایی تزیین کردند و با فنجان‌های نوشیدنی به من دادند، و من از شراب و عشق گرم و شاداب شدم و با حرارت زمزمه کردم.
رد اسلام و ورع برهمنم تلقین کرد
با بتان روی به روی و به مغان دوش به دوش
هوش مصنوعی: با چهره‌های زیبا و پیشوایان مذهبی، در کنار هم قرار گرفتم و در عین حال از اصول دین و پرهیزگاری دور شدم.
آن چه آیات و حکم بود ببرد از یادم
وان چه ابیات و غزل بود قوی ساخت به هوش
هوش مصنوعی: هر چه که مربوط به آیات و احکام بود از خاطر من رفته، اما آنچه شعر و غزل بود، به ذهنم قوت بخشید.
عمرها مطرب و میخانه پرستی کردم
ناگهم خورد به گوش از قدح باده سروش
هوش مصنوعی: سال‌ها به جشن و سرور در میخانه‌ها گذرانیدم، ناگهان صدای دل‌انگیزی از جام شراب به گوشم رسید.
کاین چه مستی و غرورست به طاعت بگرای
وین چه نااهلی و دوریست به خدمت می کوش
هوش مصنوعی: این چه حالتی است که تو را به خود مغرور کرده است؟ به اطاعت و فرمان‌برداری روی آور و از چه بی‌اعتنایی و دوری است که در خدمت به دیگران تلاش نمی‌کنی؟
زین صدا رفتم از آهنگ مقامات به در
زین ندا آمدم از باده طامات به هوش
هوش مصنوعی: از این صدا و آهنگ مقامات موسیقی جدا شدم و از این ندا، به خاطر نوشیدن باده‌های الهی، به حالت هوشیاری رسیده‌ام.
بردم از کوی حریفان به سوی زاویه رخت
کردم از نشئه تحقیق به علیین جوش
هوش مصنوعی: به دلایلی از جمع دوستان و همنشینان دور شدم و به مکانی آرام و دور از هیاهو رفتم. حس تحقیق و کنجکاوی‌ام را به سمت مرتبه‌های بالاتر و روشنی هدایت کردم.
تا برون آمدم از عالم فردانیت
خود خراباتی و خود زاهد و خود باده فروش
هوش مصنوعی: وقتی از دنیای تنهایی و انزوا خارج شدم، در خودم هم می‌دیدم که خراباتی هستم، هم زاهد و هم باده‌فروش.
قصه عاشق دیوانه «نظیری » دگرست
عاشقان را ز چنین رو نپسندند خموش
هوش مصنوعی: داستان عاشق دیوانه «نظیری» متفاوت است و دیگر عاشقان این نوع عشق را نمی‌پسندند و باید در این مورد سکوت کنند.