شمارهٔ ۳۱۱
فصلی چنین گذشت و سحابی ندید کس
بر کشت تشنه یی نم آبی ندید کس
باران گریه ای نفشاند ابر دیده ای
برق میی و رعد ربابی ندید کس
چندان که وحش و طیر فکندیم در کمند
صیدی کز آن کنیم کبابی ندید کس
روی زمین کم آب تر از روی مفلس است
جز چشم تر، پر آب حبابی ندید کس
آب رخی کز اختر برگشته مانده بود
رفت آن چنان که موج سرابی ندید کس
آفت چنان رسید که آهی نزد دلی
غفلت چنان گرفت که خوابی ندید کس
بس عاقلانه فرق به زانو فروختیم
فالی به قرعه ای و کتابی ندید کس
احرار را به قدر هنر زخم می زنند
چون تیر چرخ راست حسابی ندید کس
گویا به جیب خویش «نظیری » تو عاشقی
دست تو را به طرف نقابی ندید کس
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فصلی چنین گذشت و سحابی ندید کس
بر کشت تشنه یی نم آبی ندید کس
هوش مصنوعی: فصل طولانی سپری شد و هیچکس نتوانست بخارCloudی را ببیند، و هیچکس بر روی زمین تشنه نتوانست حتی یک قطره آب ببیند.
باران گریه ای نفشاند ابر دیده ای
برق میی و رعد ربابی ندید کس
هوش مصنوعی: باران، اشکهایی است که ابر چشمها میریزد، و در این میان، برق و رعدی مانند نغمهی یک ساز، هیچکس را شگفتزده نکرده است.
چندان که وحش و طیر فکندیم در کمند
صیدی کز آن کنیم کبابی ندید کس
هوش مصنوعی: به اندازهای که ما جانوران و پرندگان را در دام میاندازیم، هیچکس نتوانسته است صیدی را که به کباب تبدیل کنیم، مشاهده کند.
روی زمین کم آب تر از روی مفلس است
جز چشم تر، پر آب حبابی ندید کس
هوش مصنوعی: بر روی زمین، جایی که وضعیت کم آبی وجود دارد، تنها چشمانی پر از اشک میتوان دید و کسی حبابی پر آب را نمیبیند.
آب رخی کز اختر برگشته مانده بود
رفت آن چنان که موج سرابی ندید کس
هوش مصنوعی: آب رویی که از ستارهای بازمانده بود، به سوی خود رفت و بهگونهای ناپدید شد که هیچکس موج سراب آن را ندید.
آفت چنان رسید که آهی نزد دلی
غفلت چنان گرفت که خوابی ندید کس
هوش مصنوعی: یک بلا به قدری به سر مردم آمد که دلهای غافل به شدت نگران شدند و هیچکس قادر به خوابیدن نشد.
بس عاقلانه فرق به زانو فروختیم
فالی به قرعه ای و کتابی ندید کس
هوش مصنوعی: ما به شکل عاقلانه ای به زانو افتادیم و سرنوشت خود را به بخت و شانس واگذار کردیم، ولی هیچ کس نتوانسته است کتابی در مورد این سرنوشت بخواند یا درک کند.
احرار را به قدر هنر زخم می زنند
چون تیر چرخ راست حسابی ندید کس
هوش مصنوعی: آزادگان را به اندازه مهارت و تواناییشان آسیب میزنند، زیرا مانند تیر چرخی که درست حساب نشده، هیچکس به درستی محاسبه نمیکند.
گویا به جیب خویش «نظیری » تو عاشقی
دست تو را به طرف نقابی ندید کس
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که کسی در عشق خود به حدی غرق شده که هیچکس دست معشوقش را در یک موقعیت خاص نمیبیند. این شخص به تصویر و نقابی که برای خود ساخته است، اشاره دارد و به حس تنهایی و عدم شناختی که نسبت به عشقش دارد، پرداخته است.