شمارهٔ ۳۰۵
سوی صحرای حقیقت برد عشقم از هوس
مست می گشتم به قصد صید و می راندم فرس
چون به فرمان پیر گشتم غالب آمد شوق دوست
از خیالش رفته رفته عشق شد میل و هوس
تا به دشمن در نزاعی کار تو با خشم تست
چون شوی عاجز به فریادت رسد فریادرس
چشم نرگس در کمین و تیغ سوسن بر کف است
می گریزم از چمن چون دزد از دست عسس
ما به این کاسه دیار آورده بودیم انگبین
دست و پای مور بودیم و پر و بال مگس
آب سیمای جوانی رفت و جسم زار ماند
سیل نوروزی گذشت و ماند باقی خار و خس
اینقدر دم را که میزان و حسابی در رهست
یک زمان کارست اگر خواهی که بشماری نفس
عشق آمد کرد بیرون هرکه را در خانه دید
خود پرستار «نظیری » ماند و دیگر هیچ کس
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوی صحرای حقیقت برد عشقم از هوس
مست می گشتم به قصد صید و می راندم فرس
هوش مصنوعی: عشق من مرا به سمت بیابان حقیقت میبرد و من به خاطر هوس مست و سرمست بودم. به نیت شکار کردن میرفتم و اسب خود را میراندم.
چون به فرمان پیر گشتم غالب آمد شوق دوست
از خیالش رفته رفته عشق شد میل و هوس
هوش مصنوعی: وقتی به دستورات و راهنماییهای پیر راهنما عمل کردم، احساس شوق دوستی در وجودم به تدریج تبدیل به عشق و تمایل عمیق شد.
تا به دشمن در نزاعی کار تو با خشم تست
چون شوی عاجز به فریادت رسد فریادرس
هوش مصنوعی: در هنگام دعوا و مقابله با دشمن، تو باید با خشم و قدرت عمل کنی. اما وقتی که به بنبست میخوری و ناتوان میشوی، کسی میآید که فریاد تو را میشنود و به یاریات میشتابد.
چشم نرگس در کمین و تیغ سوسن بر کف است
می گریزم از چمن چون دزد از دست عسس
هوش مصنوعی: چشم زیبا و فریبنده نرگس در حال تماشاست و تیغ سوسن در دست آماده است. من از چمن فرار میکنم، مثل دزدی که از دست ماموران گریخته است.
ما به این کاسه دیار آورده بودیم انگبین
دست و پای مور بودیم و پر و بال مگس
هوش مصنوعی: ما این ظرف را با خود به این سرزمین آوردیم و در آن عسل قرار داده بودیم، اما خودمان همچون مورانی بیپناهن و بینیازی و بیبال و پر، در تلاش و جستجو بودیم.
آب سیمای جوانی رفت و جسم زار ماند
سیل نوروزی گذشت و ماند باقی خار و خس
هوش مصنوعی: جوانی و زیبایی به سرعت از بین میروند و تنها تن خسته و مشکلات باقی میمانند. حالتی شبیه به بهار که میآید و میرود، در حالی که تلخیها و رنجها همچنان باقی میمانند.
اینقدر دم را که میزان و حسابی در رهست
یک زمان کارست اگر خواهی که بشماری نفس
هوش مصنوعی: به اندازهای که وقت و فرصتی در دسترسی است، در راه انجام کارها و حساب و کتاب زندگی تلاش کن. اگر میخواهی نفسهای خود را بشماری و به زندگیات نظم بدهی، باید از این زمان به خوبی استفاده کنی.
عشق آمد کرد بیرون هرکه را در خانه دید
خود پرستار «نظیری » ماند و دیگر هیچ کس
هوش مصنوعی: عشق به سراغ هر کسی که رفت، او را از خانه بیرون کرد. تنها شخصی که توانست جلوی او بایستد، خود «نظیری» بود و دیگر هیچ کس نتوانست.