شمارهٔ ۲۹۰
چرخ پرویز نیست آتش بیز
نه ممری درو نه جای گریز
شفقش خون مردم دانا
افقش ساغری ز خون لبریز
هر طرف می برد هراسانم
قهر مریخ با بلارک تیز
خبرم نیست تا کجا کشدم
نتوان کرد از قضا پرهیز
در خسک خانه های هندم سوخت
یاد صنعان و مکه و تبریز
به سلامت کسی نبرد ایمان
زین زمین سیاه کافرخیز
از مداین شناس و آثارش
حسن شیرین و عشرت پرویز
ظاهر از بیستون هنوز شود
شور فرهاد و شیهه شبدیز
از اقامت شدم گرانجان کو
طبل شب گیر و ناله شب خیز
برد قصب السبق ز من پیری
دیر بر رخش می زنم مهمیز
کار در دست ما «نظیری » نیست
با قضا نیست هم مجال ستیز
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چرخ پرویز نیست آتش بیز
نه ممری درو نه جای گریز
هوش مصنوعی: این دنیا مانند چرخوفلک پرویز نیست که انسان را به سادگی و راحتی در بر بگیرد. نه میتوان به آن اعتماد کرد و نه در آن جایی برای فرار وجود دارد.
شفقش خون مردم دانا
افقش ساغری ز خون لبریز
هوش مصنوعی: شفقی که در آسمان دیده میشود، بهگونهای است که گویی خون مردم دانا در آن جریان دارد و افق به مثابه ظرفی پر از این خون به نظر میرسد.
هر طرف می برد هراسانم
قهر مریخ با بلارک تیز
هوش مصنوعی: هر سو که میروم، از ترس مرا به وحشت میافکند، خشم مریخ به سمت بلارک تیز آمده است.
خبرم نیست تا کجا کشدم
نتوان کرد از قضا پرهیز
هوش مصنوعی: نمیدانم تا کجا باید پیش بروم و از بدشانسی نمیتوانم خود را از این وضعیت دور نگهدارم.
در خسک خانه های هندم سوخت
یاد صنعان و مکه و تبریز
هوش مصنوعی: در خانههای کثیف و بینظم هند، یاد و خاطرهی عشق و جاذبههای مکه و تبریز در دل سوخت.
به سلامت کسی نبرد ایمان
زین زمین سیاه کافرخیز
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که ایمان و اعتقاد واقعی انسانی نباید تحت تاثیر مشکلات و چالشهای سخت و تاریک زندگی قرار بگیرد. به عبارتی، ایمان باید مانند یک پناهگاه محکم باشد که انسان را در برابر دشواریها و ناپسندها محافظت کند.
از مداین شناس و آثارش
حسن شیرین و عشرت پرویز
هوش مصنوعی: شهر مداین را بشناس و زیباییهایش را ببین؛ مانند نازکی و لطافت شیرین و لذت و خوشی پرویز.
ظاهر از بیستون هنوز شود
شور فرهاد و شیهه شبدیز
هوش مصنوعی: ظاهر از بیستون هنوز صدای عشق و شجاعت فرهاد را میدهد و شیهه اسب افسانهای شبدیز را به گوش میرساند.
از اقامت شدم گرانجان کو
طبل شب گیر و ناله شب خیز
هوش مصنوعی: از نشستن در یک جا خسته و افسردهام، کجا میتوانم بروم که صدای طبل شب و نالههای شبانه مرا آزار ندهد؟
برد قصب السبق ز من پیری
دیر بر رخش می زنم مهمیز
هوش مصنوعی: در میدان رقابت، برتری و پیروزی را از من گرفتهاند، اما من با وجود سالخوردگی، همچنان با عزم و اراده، تلاش میکنم و بر اسبم تأکید میکنم.
کار در دست ما «نظیری » نیست
با قضا نیست هم مجال ستیز
هوش مصنوعی: کارهایی که در دست ماست هیچ وابستگی به نظیری ندارد و به سرنوشت هم ارتباطی ندارد؛ اینکه بخواهیم با آن مقابله کنیم، ممکن نیست.