شمارهٔ ۱۹
نگاه گم شده در راه کوی یار مرا
گسسته عقد گهر گریه در کنار مرا
خود از محبت جانان به خود حسد دارم
ز رشگ غیر کنون برگذشته کار مرا
ز هر یقین که شود صاف سینه صاف ترم
غبار دل نشوم گر کنی غبار مرا
به بی بری مزنم طعنه کز هزار چمن
قضا گذاشته این جا بیادگار مرا
ز روزگار چه منت که بر سر من نیست
به روزگار تو افکنده، روزگار مرا
خدا ز آفت پژمردگی نگهدارد
شکفته است دل و طبع زین بهار مرا
مزاج دوست خموشی خرد ولی چه کنم
گل محبتم این ناله هست خار مرا
تعلق تو «نظیری » بپستیم دارد
توجهی که کند دوست واگذار مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگاه گم شده در راه کوی یار مرا
گسسته عقد گهر گریه در کنار مرا
هوش مصنوعی: چشمانم که در مسیر به سوی محبوب گم شده، مرا از جمع دوستان جدا کرده و اشکهایم را به کنار میریزد.
خود از محبت جانان به خود حسد دارم
ز رشگ غیر کنون برگذشته کار مرا
هوش مصنوعی: من از احساس محبت به محبوبام، به خودم حسد میزنم و اکنون که دیگران نسبت به من حسدی ندارند، کارم تمام شده است.
ز هر یقین که شود صاف سینه صاف ترم
غبار دل نشوم گر کنی غبار مرا
هوش مصنوعی: هر چه یقین و اطمینان بیشتری پیدا کنم، دل من هم بیشتر صاف و خالی از هرگونه کدورت خواهد شد. اگر تو بخواهی، من از غم و اندوه دور میشوم و دل من دیگر آغشته به غبار غم نخواهد شد.
به بی بری مزنم طعنه کز هزار چمن
قضا گذاشته این جا بیادگار مرا
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به این نکته اشاره میکند که به خاطر شرایط سخت و ناگوار زندگی، به جایی رسیده است که در میان مشکلات و کاستیها قرار دارد. او احساس میکند که از میان هزاران زیبایی و نعمتهایی که میتوانست داشته باشد، فقط این وضعیت سخت برای او باقی مانده است. به نوعی، شاعر طعنهای به تقدیر و سرنوشت میزند که او را به این نقطه رسانده است.
ز روزگار چه منت که بر سر من نیست
به روزگار تو افکنده، روزگار مرا
هوش مصنوعی: من از روزگار چه انتظاری داشته باشم وقتی که خودش بر سر من نیامده است؛ او خود را به روزگار تو انداخته و روزگار مرا نادیده گرفته است.
خدا ز آفت پژمردگی نگهدارد
شکفته است دل و طبع زین بهار مرا
هوش مصنوعی: خداوند از آثار ناامیدی و پژمردگی و دوری نگهداری کند. دل و روح من در این بهار شکوفا و شاداب شده است.
مزاج دوست خموشی خرد ولی چه کنم
گل محبتم این ناله هست خار مرا
هوش مصنوعی: دوست درونش آرام و خاموش است، اما من چه کار میتوانم بکنم؟ عشق من چون گلی، زخمهایی به من میزند.
تعلق تو «نظیری » بپستیم دارد
توجهی که کند دوست واگذار مرا
هوش مصنوعی: علاقه و وابستگی من به تو، به قدری عمیق است که اگر دوستی به من توجه کند، میخواهم که آن را به تو بسپارم.