گنجور

شمارهٔ ۱۸

نشسته در ظلمم با قمر چه کار مرا
چراغ تیره شبم با سحر چه کار مرا
مسیح وار کند سیر بر فلک روحم
به این طلسم فروبسته در چه کار مرا
چو ذره محرم جاوید آفتاب شدم
به آشنایی مشتی شرر چه کار مرا
اگر قضا و قدر ز آسمان فرود آید
من و خیال تو با خیر و شر چه کار مرا
جنون به مغز دماغم فتیله می سوزد
به پنبه کاری داغ جگر چه کار مرا
ز طاعت به ریا کرده اجر می خواهم
چو بید کاشته ام با ثمر چه کار مرا
به اشک دیده آلوده عفو چون جویم
خزف فروخته ام با گهر چه کار مرا
هزارگونه شکایت به ضمن خاموشی است
به ناله ای که ندارد اثر چه کار مرا
به قهر تا نگدازی به مهر ننوازی
هلاک تلخ توام با شکر چه کار مرا
چو حسن تو به کسی در جهان نمی مانم
غریب در وطنم با سفر چه کار مرا
نه رحم مانده نه شفقت نه دوستی نه وفا
درین دیار «نظیری » دگر چه کار مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشسته در ظلمم با قمر چه کار مرا
چراغ تیره شبم با سحر چه کار مرا
هوش مصنوعی: در تاریکی‌های زندگی، در کنار قمر که نماد روشنی و زیبایی است، چه نقشی برای من دارد؟ من که در شب‌های سیاه و بی‌نور به سر می‌برم، چه نیازی به نور صبحگاهی دارم؟
مسیح وار کند سیر بر فلک روحم
به این طلسم فروبسته در چه کار مرا
هوش مصنوعی: روح من مانند مسیح، در آسمان‌ها در حال سیر و حرکت است، در حالی که گرفتار این طلسم و محدودیت است؛ پس در این حالت چه باید بکنم؟
چو ذره محرم جاوید آفتاب شدم
به آشنایی مشتی شرر چه کار مرا
هوش مصنوعی: زمانی که من مانند ذره‌ای از خورشید جاودانی شدم، حالا دیگر وجود یک مشت شعله‌ی آشنا چه تأثیری بر من دارد؟
اگر قضا و قدر ز آسمان فرود آید
من و خیال تو با خیر و شر چه کار مرا
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت و تقدیر از آسمان بر من نازل شود، من و تصورات تو دیگر چه ارتباطی با خوب و بد داریم؟
جنون به مغز دماغم فتیله می سوزد
به پنبه کاری داغ جگر چه کار مرا
هوش مصنوعی: دیوانگی به ذهن و فکر من آسیب می‌زند و شوق و درد درونم را به آتش می‌کشد. در این حالت، چه راه حلی برای من وجود دارد؟
ز طاعت به ریا کرده اجر می خواهم
چو بید کاشته ام با ثمر چه کار مرا
هوش مصنوعی: من از انجام کارهای خوب برای نشان دادن و جلب توجه دیگران خواسته‌ای ندارم، چرا که مانند درخت بید که ریشه‌اش در خاک است، به ثمر رسیدن کارهایم برایم اهمیت دارد.
به اشک دیده آلوده عفو چون جویم
خزف فروخته ام با گهر چه کار مرا
هوش مصنوعی: به خاطر اشک‌هایی که ریختم، چرا باید درخواست عفو کنم؟ من خودم ارزشمندتر از هر چیز بی‌ارزش هستم که به سادگی به فروش رفته‌ام.
هزارگونه شکایت به ضمن خاموشی است
به ناله ای که ندارد اثر چه کار مرا
هوش مصنوعی: در دل هزاران درد و نارضایتی دارم، اما از آنجا که سکوت کرده‌ام، هیچ صدایی از من بلند نمی‌شود و ناله‌ام هم فایده‌ای ندارد، حالا نمی‌دانم چه باید بکنم.
به قهر تا نگدازی به مهر ننوازی
هلاک تلخ توام با شکر چه کار مرا
هوش مصنوعی: اگر با خشمی بخواهی به من آسیب برسانی، دیگر شور و شوقی از محبت باقی نمی‌ماند. من با وجود تلخی و مشکلات این وضع، نمی‌دانم چه باید بکنم.
چو حسن تو به کسی در جهان نمی مانم
غریب در وطنم با سفر چه کار مرا
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو را در دنیا نمی‌بینم، احساس بیگانگی می‌کنم، در حالی که در وطنم هستم؛ دیگر سفر کردن برای من چه معنایی دارد؟
نه رحم مانده نه شفقت نه دوستی نه وفا
درین دیار «نظیری » دگر چه کار مرا
هوش مصنوعی: در این دیار، دیگر نه رحم و شفقتی باقی مانده و نه دوستی و وفایی. در چنین شرایطی، برای من چه کاری می‌تواند باقی بماند؟