شمارهٔ ۱۱
شرم میآید ز قاصد طفل محبوب مرا
بر سر راهش بیندازید مکتوب مرا
دست پرورد توام ای عشق، پاس من بدار
هرکه بیند از تو میداند بد و خوب مرا
فرصتت بادا که میباید ستمکاری چنین
این قرار و طاقت و این صبر ایوب مرا
ناز پرورد وصالم گوش بر حرفم مکن
آرزو بسیار باشد طبع محبوب مرا
بیسوالی خون خود در حشر میبخشم به او
زان که دانم از طلب عارست مطلوب مرا
شوخطبعی، ز اختلاط غیر منعت چون کنم
بیش ازین نتوان شنیدن حرف دلکوب مرا
امشب از یوسفرخی چشم «نظیری» روشن است
باز نوری هست در کاشانه یعقوب مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شرم میآید ز قاصد طفل محبوب مرا
بر سر راهش بیندازید مکتوب مرا
هوش مصنوعی: شرم میکنم از اینکه نامهام را بر سر راه قاصد بچه محبوبم بیندازید.
دست پرورد توام ای عشق، پاس من بدار
هرکه بیند از تو میداند بد و خوب مرا
هوش مصنوعی: ای عشق، تو مرا به خوبی پرورش دادهای، پس از من محافظت کن. هر کسی که تو را میبیند، از وضعیت خوب و بد من آگاه است.
فرصتت بادا که میباید ستمکاری چنین
این قرار و طاقت و این صبر ایوب مرا
هوش مصنوعی: فرصت خوبی است که بتوانی به راحتی و بدون تحمل ظلم و ستم اینچنین، صبوری و استقامت مثل ایوب داشته باشی.
ناز پرورد وصالم گوش بر حرفم مکن
آرزو بسیار باشد طبع محبوب مرا
هوش مصنوعی: مراقب باش که به صحبتهای من توجه نکنی، زیرا دلم آرزوهای بسیاری دارد که به محبوب من مربوط میشود.
بیسوالی خون خود در حشر میبخشم به او
زان که دانم از طلب عارست مطلوب مرا
هوش مصنوعی: بدون اینکه از کسی سوالی بپرسم، در روز قیامت خون خودم را به او میبخشم؛ زیرا میدانم که در پی خواستهام ننگی نیست.
شوخطبعی، ز اختلاط غیر منعت چون کنم
بیش ازین نتوان شنیدن حرف دلکوب مرا
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بیش از این با شوخیها و شیرینیها کنار بیایم، چرا که نمیتوانم دیگر حرفهای دلتنگیام را بشنوم.
امشب از یوسفرخی چشم «نظیری» روشن است
باز نوری هست در کاشانه یعقوب مرا
هوش مصنوعی: امشب به خاطر چهرهی زیبا و دلانگیز یوسف، چشمان من روشن و شاداب است. انگار دوباره نوری در خانهی یعقوب وجود دارد که به من امید و زندگی میبخشد.