شمارهٔ ۱۰
دارد ز غمزه حجت قاطع حبیب ما
بیعت به ذوالفقار ستاند خطیب ما
یک بانگ ذوق گرمی ما را کفایت است
حاجت به تازیانه ندارد ادیب ما
روزی که رخ نمود به ما کار داشت عشق
ز اول حوالهٔ دگران شد نصیب ما
ما را تو و قبول نیازی و خلوتی
مال و منال هر دو جهان از رقیب ما
از نکهت گل است ضرر دل رمیده را
در بر رخ صبا نگشاید طبیب ما
عاشق ز کوی دوست به تکلیف آمده
با صبر و راحت انس نگیرد غریب ما
بهتر که از حکایت ما درکشی نفس
دل خون شود ز غصه کار مهیب ما
گل را قصور نیست تو را گر زُکام هست
در بار کاروان همه هست طیب ما
بر پای بند کون «نظیری » زدیم پا
آویخت عشق از سر گردون صلیب ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دارد ز غمزه حجت قاطع حبیب ما
بیعت به ذوالفقار ستاند خطیب ما
هوش مصنوعی: حبیب ما با نگاههای دلربایش، دلایل قاطعی علیه غمها ارائه میدهد و ما را به پیوندی مستحکم با او دعوت میکند. سخنران ما نیز این موضوع را با قوت مطرح میکند.
یک بانگ ذوق گرمی ما را کفایت است
حاجت به تازیانه ندارد ادیب ما
هوش مصنوعی: یک صدای شاد و گرم برای ما کافی است و نیازی به تنبیه و تازیانه نیست تا ما را وادار به تلاش کند.
روزی که رخ نمود به ما کار داشت عشق
ز اول حوالهٔ دگران شد نصیب ما
هوش مصنوعی: روزی که عشق خودش را به ما نشان داد، از همان آغاز سرنوشت ما به دیگران پیوند خورده بود.
ما را تو و قبول نیازی و خلوتی
مال و منال هر دو جهان از رقیب ما
هوش مصنوعی: ما به تو و نیاز خود در یک خلوت اعتماد داریم و هیچ کدام از داراییهای دنیوی و معنوی مان برای رقیبانمان مهم نیست.
از نکهت گل است ضرر دل رمیده را
در بر رخ صبا نگشاید طبیب ما
هوش مصنوعی: بوی خوش گل، دردی که دل شیدا دارد را درمان نمیکند و هیچ طبیبی نمیتواند دلباخته را آرام کند.
عاشق ز کوی دوست به تکلیف آمده
با صبر و راحت انس نگیرد غریب ما
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر عشق به دوست، با سختی و وظیفه به اینجا آمده است و در این حالت نمیتواند آرامش و راحتی را پیدا کند، زیرا غریب و دور از خانه است.
بهتر که از حکایت ما درکشی نفس
دل خون شود ز غصه کار مهیب ما
هوش مصنوعی: بهتر است که داستان ما را نشنوی، زیرا این داستان آنقدر غمانگیز و وحشتناک است که ممکن است قلبت از درد به آتش بیفتد.
گل را قصور نیست تو را گر زُکام هست
در بار کاروان همه هست طیب ما
هوش مصنوعی: اگر تو به دلیل سرماخوردگی از گل خشمگینی، باید بدانی که در کاروان همه چیز به خوبی و خوشی است.
بر پای بند کون «نظیری » زدیم پا
آویخت عشق از سر گردون صلیب ما
هوش مصنوعی: ما در دنیای مادی و سختیهای آن ایستادهایم و عشق را به عنوان وزنهای بر دوش خود حمل میکنیم که ما را از آسمان به زمین متصل کرده است.