شمارهٔ ۷ - این قصیده در وقت عزیمت مکه در احمدآباد گجرات در ایام فتح قلعه جونه در مدح نواب محمد عزیز اعظم خان کوکه وارد گردیده است
مژده در مژده فتح است و ظفر در ظفرست
هر طرف مژده رساننده فتحی دگرست
فوج در فوج کند نصرت حق استعجال
خلق را لشگر آمین و دعا در سفرست
همچو شاخ گل خوشبو که گل افشان گردد
هر طرف نامهرسان پیک مرصعکمر است
عقد صد درج فرو ریخته کاین مکتوب است
مشک صد نافه فرو بیخته کاین ها خبرست
گفتم این واقعه یوسف مصر است مگر؟
گفت: نی صاحب این قصه عزیزی دگرست
خان اعظم که به احسان و شجاعت امروز
کعبه زو توشهده و بتکده تاراجگر است
گر کرم خاص جوانیست تمامی کرم است
ور هنر نشئهٔ مردیست تمامی هنرست
این گشاد از نظر همّت او شد ورنه
حرب کردن به دد و دیو نه حد بشرست
کارجویان که درین معرکه سبقت جستند
پا کشیدند کزین قوم خلاصی ظفر است
قفل از مخزن صندوق جواهر برداشت
آنچنان سیم و گهر ریخت که گویی حجرست
همچو خورشید به عرض سپه آمد بیرون
محشری دید که در هر طرفش صد حشرست
از سران شکل هوا گلبن زرین شاخست
وز یلان روی زمین مزرع فولاد برست
بجهد کوه که از کوس و نفیرش بالست
بر پرد دشت که از بیلک و پیکانش برست
روی گردون ز دم خنجرشان پر برقست
پشت ماهی ز سم مرکبشان پر قمرست
در فلک ولوله انداخت که کوچ سپه است
در زمین زلزله افکند که عزم سفرست
داده فرمان به مهابت که صف آرایی کن
خون که بی حکم تو در پوست بجنبد هدرست
کرد تعیین عزیمت که به جاسوسی باش
گر خلافی کند اندیشه سرش در خطرست
دست بر بخت همی سود که هنگام نواست
دل به اقبال همی داد که روز هنرست
چون نمود از سر میدان علم منصورش
تن ز جان خصم تهی کرد که جای حذرست
مرگ را در نظر مدعیان جولان داد
فر هیجانش که بر دیده بد پرده درست
ظلمت از پیش همی جست که اینک آمد
آفتابی که چو صبحش دو خلف بر اثرست
ظلم از پای درافتاد که نتوان جستن
آسمانیست که همراه قضا و قدرست
قلب لشگر نه، یکی کوه قوی بنیادست
فوج دشمن نه، یکی قلزم زیر و زبرست
رشگ بر حمله با نصرت انور دارد
صفدر روز که برهم زن خیل سحرست
ملک را خوش خلفی دایه دولت پرورد
جان فدای پدری باد که اینش پسرست
مدعی بی سببی دست ملامت نبرید
حرز یوسف دم شمشیر دعای پدرست
پسر از پیش و پدر بر اثر او تازان
بر سمندی که یکی در نظرش بحر و برست
هر کجا حمله او تاج سران پامالست
هر کجا شیهه او فرق یلان پی سپرست
تک او از اثر حیله خصم آگاهست
عزم او را ز ته کار مخالف خبرست
راکبش را نرسد چشم که از بس تندی
به نگاهی ز نظر غایب و اندر نظرست
لشکر خصم محیطی شده از موج سنان
او نهنگی که بر آن موج محیطش گذرست
از قتال آب به سرچشمه تیغش خونست
وز عرق عکس در آیینه خفتانش ترست
حبس تن را ز دم خنجر او مفتاحست
مرغ جان را ز پی ناوک او بال و پرست
کفر را تا به زه قبضه کمان در دفع است
شرک را تا بن دسته سنان در بصرست
روبه ار سیر کند بر اثر لشکر او
بازیش با جگر و زهره شیران نرست
تا سر طره دستار قضا پرخونست
تا بن ناخن چنگال اجل در جگرست
غوطه در خون زده صد بار زمین می جستی
گر بدیدی که ره از چنبر چرخش بدرست
از سراسیمگی خواستن راه گریز
نطفه از پشت دوان جانب ناف پدرست
همچو روبه که به سوراخ گریزان گردد
مرگ را خصم سوی خانه خود راهبرست
پردلان حمله کنان تیغ زنان می رفتند
تا رسیدند به جایی که عدو را مقرست
ملک چون حق ملک گشت به هم رزمان گفت
قسم من بت شکنی مزد شما سیم زرست
تا بت و بتکده از شوق عنان وانکشید
بت نگه کرد که تا چرخ دوم نور و فرست
بی خود از جای درافتاد همانا پنداشت
که علی بر کتف خواجه خیرالبشرست
آن که دیروز به زنار میان می بستی
از پی طاعتش امروز به هر مو کمرست
آتش از نعل سم اسب کسی جسته نشد
جست دعوی گر پیکار کز آتش شررست
جام بشکسته و دولت ز مظفر گشته
هر کجا می نگرد تیغ بلا را سپرست
می رمد از رمه و دام که این شهر و ده است
می جهد از دره و کوه که این بام و درست
گر صدایی شنود بر جگرش شمشیرست
ور نسیمی گذرد در نظرش نیشترست
خاتم از دست کند دور که این درد دلست
افسر از فرق نهد زیر کزین رنج سرست
چاره داند که گریزست و نداند چه کند
که چو سیماب ره از هر طرفش بر خطرست
چه کند خصم که سر بر خط فرمان ننهد
نقطه را از خط پرگار کجا ره بدرست؟
فتح باب ظفر آن بار شد از مدحت من
این ثنا نیز کلید در فتحی دگرست
پرورش یافته دولت این سلسله ام
طبع موزون مرا فتح و ظفر برگ و برست
میوه نطقم ازین باد و هوا رنگین است
شجر طبعم ازین آب و زمین بارورست
نصرت از گفته من جوی که فرخ فالست
ثمر از خاطر من چین که مبارک ثمرست
پرتو روزبهی از سخنم تابانست
وین که ممدوح منست از همه بهروزترست
ای کریمی که کسی روبزیان از تو نتافت
توشه غارت زده راه تو رو در سفرست
اشگ سیمین مرا مهر روایی برنه
که نثار در بیت الله و روی حجرست
تا یکی را به جهان برگو یکی را مرگست
تا یکی را ز فلک نفع و یکی را ضررست
پرتو دولت تو روزبه روز افزون باد
که بر احباب بهشتست و بر اعدا سقرست
شمارهٔ ۶ - در صفت خانه ممدوح: این خانه گوشواره عرش مطهرستشمارهٔ ۸ - این قصیده ایضا در استدعای صحت و بیان مدحت ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان بن بیرام خان گفته شده: مگر که صبح ز بالین آسمان برخاست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مژده در مژده فتح است و ظفر در ظفرست
هر طرف مژده رساننده فتحی دگرست
هوش مصنوعی: خبرهای خوش درباره پیروزی است و در پیروزی خوشحالی وجود دارد. در هر سو، مژدهدهندهای هست که خبر از فتح جدیدی میآورد.
فوج در فوج کند نصرت حق استعجال
خلق را لشگر آمین و دعا در سفرست
هوش مصنوعی: مجموعهای از نیروها و یاریکنندگان به کمک حق میآیند، در حالی که مردم در انتظار آن یاری هستند و دعاهایشان در این سفر به سمت مقصدی خاص در راه است.
همچو شاخ گل خوشبو که گل افشان گردد
هر طرف نامهرسان پیک مرصعکمر است
هوش مصنوعی: مانند شاخهای از گل خوشبو که عطرش در هر سو پراکنده میشود، پیامآور زیبایی و هنر نیز در هر طرف پخش میشود.
عقد صد درج فرو ریخته کاین مکتوب است
مشک صد نافه فرو بیخته کاین ها خبرست
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این موضوع میپردازد که یک قرارداد یا توافق بزرگ (عقد صد در) به دلیل اتفاقات و تغییرات به هم خورده است و این مسأله به وضوح در متن نوشته شده است. همچنین اشاره میکند که اطلاعات و اخبار موجود به صورت عمیق و استوار بیان شدهاند، مانند بوی خوش مشک که از نافهای منتشر میشود. به طور کلی، شعر نشاندهندهی از هم پاشیدگی و وجود نشانههایی از آن است.
گفتم این واقعه یوسف مصر است مگر؟
گفت: نی صاحب این قصه عزیزی دگرست
هوش مصنوعی: گفتم آیا این ماجرا همان داستان یوسف در مصر است؟ او پاسخ داد: نه، صاحب این داستان یک عزیز دیگر است.
خان اعظم که به احسان و شجاعت امروز
کعبه زو توشهده و بتکده تاراجگر است
هوش مصنوعی: خان بزرگ با بخشش و شجاعت خود امروز، ما را با درخشش کعبه و ارزشهایش تامین میکند، در حالی که معبد بتها در حال غارت است.
گر کرم خاص جوانیست تمامی کرم است
ور هنر نشئهٔ مردیست تمامی هنرست
هوش مصنوعی: اگر جوانی فقط با لطف و محبت ویژهای همراه باشد، تمام لطفها در اوست و اگر هنر به نشئه و حال مردانگی مربوط باشد، تمام هنر در او متجلی است.
این گشاد از نظر همّت او شد ورنه
حرب کردن به دد و دیو نه حد بشرست
هوش مصنوعی: این کار و موفقیت به دلیل تلاش و اراده او به دست آمد؛ در غیر این صورت، جنگیدن با موجودات خطرناکی چون اژدها و دیو، از توان انسان خارج است.
کارجویان که درین معرکه سبقت جستند
پا کشیدند کزین قوم خلاصی ظفر است
هوش مصنوعی: کسانی که در این میدان تلاش کردند و پیشی گرفتند، از این گروه جدا شدند، زیرا نجات از چنگال این قوم فقط با پیروزی ممکن است.
قفل از مخزن صندوق جواهر برداشت
آنچنان سیم و گهر ریخت که گویی حجرست
هوش مصنوعی: قفل صندوق جواهر را باز کردند و آنچنان نقره و گوهرهایی ریخت که گویی سنگهای قیمتی هستند.
همچو خورشید به عرض سپه آمد بیرون
محشری دید که در هر طرفش صد حشرست
هوش مصنوعی: مانند خورشید، سرزمینی وسیع را نورانی کرد و در هر سو، جمعیتی عظیم را مشاهده کرد که هر طرفش پر از شور و هیاهو است.
از سران شکل هوا گلبن زرین شاخست
وز یلان روی زمین مزرع فولاد برست
هوش مصنوعی: در آغاز، آسمان با رنگهای زیبا و درخشان به نظر میرسد و در این فضا، باغی با شکوفههای طلایی وجود دارد. همچنین، در دل زمین، قدرت و استحکام به وضوح قابل مشاهده است.
بجهد کوه که از کوس و نفیرش بالست
بر پرد دشت که از بیلک و پیکانش برست
هوش مصنوعی: کوه با صدای بلند و نداهایش بر دشت تأثیر میگذارد و مانع میشود که تیرکها و ابزارهای دیگر به راحتی حرکت کنند.
روی گردون ز دم خنجرشان پر برقست
پشت ماهی ز سم مرکبشان پر قمرست
هوش مصنوعی: در آسمان، به واسطهی ضربههای خنجر آنان، نور و درخششی وجود دارد و پشت ماهها به خاطر اثرات سم اسبهایشان، نورانی و درخشان است.
در فلک ولوله انداخت که کوچ سپه است
در زمین زلزله افکند که عزم سفرست
هوش مصنوعی: در آسمان سر و صدایی به پا شده که سپاه در حال حرکت است و در زمین زلزلهای به وجود آمده که نشان از تصمیم سفر دارد.
داده فرمان به مهابت که صف آرایی کن
خون که بی حکم تو در پوست بجنبد هدرست
هوش مصنوعی: به دستوری به قدرت و عظمت، آماده باش تا صف بکشید. زیرا بدون اجازهی تو، خون در بدن بیفایده و بیهدف به حرکت درمیآید.
کرد تعیین عزیمت که به جاسوسی باش
گر خلافی کند اندیشه سرش در خطرست
هوش مصنوعی: او نشان میدهد که باید سفری را آغاز کند تا به جاسوسی مشغول شود. اما اگر خیال بدی در سر داشته باشد، ممکن است در خطر بیفتد.
دست بر بخت همی سود که هنگام نواست
دل به اقبال همی داد که روز هنرست
هوش مصنوعی: در این بیت شاعری اشاره دارد که در لحظهای که زمان خوشی و شادی است، فرد باید تلاش کند و با دست خود بر روی بختاش کار کند. او با امیدواری و دلگرمی به آینده و روزهای خوب فکر میکند و میداند که این روز، زمان مناسبی برای نمایش هنر و تواناییهایش است.
چون نمود از سر میدان علم منصورش
تن ز جان خصم تهی کرد که جای حذرست
هوش مصنوعی: وقتی که نیروی برتر علم خود را به نمایش گذاشت، جان دشمن را از بدنش بیرون کرد؛ زیرا در این میدان، خطر وجود دارد.
مرگ را در نظر مدعیان جولان داد
فر هیجانش که بر دیده بد پرده درست
هوش مصنوعی: مرگ را برای کسانی که ادعای بزرگی دارند، به عنوان موضوعی پرهیجان و جالب معرفی کرد، تا اینکه چیزی را که در وجودشان پنهان است، برملا کند.
ظلمت از پیش همی جست که اینک آمد
آفتابی که چو صبحش دو خلف بر اثرست
هوش مصنوعی: تاریکیها به دنبال ناپدید شدن هستند و اکنون نوری به وجود آمده که مانند صبح دو جانشین (دنبال کننده) دارد.
ظلم از پای درافتاد که نتوان جستن
آسمانیست که همراه قضا و قدرست
هوش مصنوعی: ظلم از میان رفته است، زیرا نتوان به آسمانی دست پیدا کرد که با سرنوشت و تقدیر همراه باشد.
قلب لشگر نه، یکی کوه قوی بنیادست
فوج دشمن نه، یکی قلزم زیر و زبرست
هوش مصنوعی: قلب سربازان مانند کوهی استوار و محکم است، در حالی که دشمن مانند دریایی پر از امواج و ناپایدار است.
رشگ بر حمله با نصرت انور دارد
صفدر روز که برهم زن خیل سحرست
هوش مصنوعی: صفدر به شدت به پیروزی و موفقیت نصرت انور حسادت میکند، روزی که او جمعیت سحر را به هم میزند و بر آنها غلبه میکند.
ملک را خوش خلفی دایه دولت پرورد
جان فدای پدری باد که اینش پسرست
هوش مصنوعی: پادشاه از دایهای برخوردار است که به خوبی از او مراقبت میکند. جانم فدای پدری باد که این دایه فرزند اوست.
مدعی بی سببی دست ملامت نبرید
حرز یوسف دم شمشیر دعای پدرست
هوش مصنوعی: مدعی بدون دلیل نمیتواند کسی را سرزنش کند، چرا که در برابر مشکلات، تنها دعای پدر حفاظتکننده است و همچون سپری از خطرات محافظت میکند.
پسر از پیش و پدر بر اثر او تازان
بر سمندی که یکی در نظرش بحر و برست
هوش مصنوعی: پسر در حال دویدن است و پدر پشت سر او حرکت میکند، هر دو سوار بر اسبی که در چشمهای آنها مانند دریا و خشکی به نظر میرسد.
هر کجا حمله او تاج سران پامالست
هر کجا شیهه او فرق یلان پی سپرست
هوش مصنوعی: هر جا که او حملهور میشود، بزرگان به زانو در میآیند و شکست میخورند. هر جا که صدای او بلند میشود، جوانمردان و شیران دل آماده دفاع هستند.
تک او از اثر حیله خصم آگاهست
عزم او را ز ته کار مخالف خبرست
هوش مصنوعی: او از نقشههای دشمن باخبر است و تصمیمش از ته دل بر اساس آگاهی از کارهای مخالفان گرفته شده است.
راکبش را نرسد چشم که از بس تندی
به نگاهی ز نظر غایب و اندر نظرست
هوش مصنوعی: سوارکاری که در حین حرکت نمیتواند به اطراف نگاه کند، چرا که به دلیل شتاب زیادش نمیتواند به کسی که در کنارش است توجه کند، ولی در واقع او همچنان در نظرها حاضر است.
لشکر خصم محیطی شده از موج سنان
او نهنگی که بر آن موج محیطش گذرست
هوش مصنوعی: لشکر دشمن مانند امواجی شده است و او مانند نهنگی است که در آن امواج شنا میکند و در دنیا و موقعیت خود در حال حرکت است.
از قتال آب به سرچشمه تیغش خونست
وز عرق عکس در آیینه خفتانش ترست
هوش مصنوعی: نبرد آب از جایی شروع میشود که تیغی برای ضربه زدن آماده است و از عرقی که بر بدن خفتان جنگجو نشسته، ترس و هراس به وجود میآید.
حبس تن را ز دم خنجر او مفتاحست
مرغ جان را ز پی ناوک او بال و پرست
هوش مصنوعی: تنگنا و محدودیت جسم، نتیجه برخورد با تیرگیها و دشواریهاست، در حالی که روح انسان برای پرواز و آزادی، به شوق و انگیزهای نیاز دارد که او را به جلو براند.
کفر را تا به زه قبضه کمان در دفع است
شرک را تا بن دسته سنان در بصرست
هوش مصنوعی: کفر را میتوان با کمان و تیر دور کرد، اما شرک را باید با نیزه و در دقت و بینایی درست هدف گرفت.
روبه ار سیر کند بر اثر لشکر او
بازیش با جگر و زهره شیران نرست
هوش مصنوعی: اگر کسی به سمت دشمن حرکت کند، به یاد آر که راه برگشت ندارد و همچون شیران نر شجاع و دلیر بایست.
تا سر طره دستار قضا پرخونست
تا بن ناخن چنگال اجل در جگرست
هوش مصنوعی: تا سر طره دستار قضا پرخون است، تا بن ناخن چنگال اجل در دل است.
در واقع، این بیت به وضعیت سخت و ناگوار زندگی اشاره دارد. به نوعی، تقدیر و سرنوشت پر از درد و رنج است و مرگ همواره در کمین ماست. این تصویر نشاندهندهی عدم امنیت و ناپایداری زندگی است.
غوطه در خون زده صد بار زمین می جستی
گر بدیدی که ره از چنبر چرخش بدرست
هوش مصنوعی: اگر میدیدی که راه درست از چنگال گردش آسمان بیرون است، بارها و بارها در خون خود غوطهور میشدی و زمین را میجستی.
از سراسیمگی خواستن راه گریز
نطفه از پشت دوان جانب ناف پدرست
هوش مصنوعی: از استرس و نگرانی در میخواهند که نطفه بهصورت ناگهانی و با سرعت از پشت، بهسمت ناف پدر فرار کند.
همچو روبه که به سوراخ گریزان گردد
مرگ را خصم سوی خانه خود راهبرست
هوش مصنوعی: مثل روباه که به سوراخ خود فرار میکند، مرگ نیز دشمنی است که راه خود را به سوی خانهاش پیدا میکند.
پردلان حمله کنان تیغ زنان می رفتند
تا رسیدند به جایی که عدو را مقرست
هوش مصنوعی: دلیران با شمشیرهای برهنه پیش میرفتند، تا به محلی رسیدند که دشمن در آنجا استقرار داشت.
ملک چون حق ملک گشت به هم رزمان گفت
قسم من بت شکنی مزد شما سیم زرست
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به حقش دست پیدا کرد، به یارانش گفت: «سوگند میخورم که پاداش شما در شکستن بتها، سکههای نقره و طلا خواهد بود.»
تا بت و بتکده از شوق عنان وانکشید
بت نگه کرد که تا چرخ دوم نور و فرست
هوش مصنوعی: تا زمانی که بت و معبدش از شوق و اشتیاق رها نشوند، بت همچنان به دقت نگاه میکند تا چرخ گردون روشنایی و نعمت را به مسیر فرستد.
بی خود از جای درافتاد همانا پنداشت
که علی بر کتف خواجه خیرالبشرست
هوش مصنوعی: این شعر به فردی اشاره دارد که به طور نادرست و بدون دلیل، خود را در موقعیتی قوی و برجسته تصور میکند. او گمان میکند که در حالتی خاص و تحت تأثیر یک شخصیت بزرگ و محترم قرار دارد، در حالی که واقعیت اینگونه نیست. به عبارت دیگر، این شخص در تصورات خود غرق شده و فکر میکند که در وضعیت ممتاز و مهمی قرار دارد، در حالی که در واقعیت چنین نیست.
آن که دیروز به زنار میان می بستی
از پی طاعتش امروز به هر مو کمرست
هوش مصنوعی: شخصی که دیروز برای اطاعت از او زانوی خود را به دنیای می بستی، امروز به خاطر رضایت او به هر مو و دانهای از کمر خود توجه میکنی.
آتش از نعل سم اسب کسی جسته نشد
جست دعوی گر پیکار کز آتش شررست
هوش مصنوعی: آتش ناشی از زخم نعل سم اسب کسی به وجود نمیآید. اگر ادعایی مبنی بر جنگ و درگیری داری، بدان که این درگیری فقط از آتش جرقه نمیزند.
جام بشکسته و دولت ز مظفر گشته
هر کجا می نگرد تیغ بلا را سپرست
هوش مصنوعی: جام شکسته و وضعیت نابسامان است؛ هر کجا که نگاه میکنیم، انگار تیغهای سختی و مصیبت به انتظار ما هستند.
می رمد از رمه و دام که این شهر و ده است
می جهد از دره و کوه که این بام و درست
هوش مصنوعی: او از گله و دامها میگریزد؛ چرا که اینجا فقط یک شهر و روستا است. او از دره و کوه دور میشود؛ زیرا اینجا فقط یک بام و راه است.
گر صدایی شنود بر جگرش شمشیرست
ور نسیمی گذرد در نظرش نیشترست
هوش مصنوعی: اگر صدایی به گوشش برسد، احساس میکند که بر دلش شمشیری فرود آمده است، و اگر نسیمی به او بوزد، آن را همچون نیشتری دردناک در نظر میآورد.
خاتم از دست کند دور که این درد دلست
افسر از فرق نهد زیر کزین رنج سرست
هوش مصنوعی: دست از انگشتر بکش که این دل ز درد پر است، تاج را از سر برکن چونکه این رنج بر سر تو سنگینی میکند.
چاره داند که گریزست و نداند چه کند
که چو سیماب ره از هر طرفش بر خطرست
هوش مصنوعی: کسی که به خوبی میداند چطور فرار کند، در حقیقت نمیداند که چه باید بکند، زیرا مانند سیمابی است که در هر طرفش در خطر است.
چه کند خصم که سر بر خط فرمان ننهد
نقطه را از خط پرگار کجا ره بدرست؟
هوش مصنوعی: خصم چه کاری میتواند انجام دهد وقتی که سرش به خط فرمان نمیرسد؟ نقطهای که بر روی خط پرگار قرار دارد، چگونه میتواند مسیر را درست طی کند؟
فتح باب ظفر آن بار شد از مدحت من
این ثنا نیز کلید در فتحی دگرست
هوش مصنوعی: به دلیل ستایش و مدح من، درب پیروزی دوباره باز شد؛ این ستایش به عنوان کلید برای گشایش دیگری عمل میکند.
پرورش یافته دولت این سلسله ام
طبع موزون مرا فتح و ظفر برگ و برست
هوش مصنوعی: من تحت حمایت این سلسله بزرگ شدهام و طبیعت موزون و زیبای من به پیروزی و توفیق دست یازیده است.
میوه نطقم ازین باد و هوا رنگین است
شجر طبعم ازین آب و زمین بارورست
هوش مصنوعی: سخنانم تحت تأثیر محیط و شرایطی که در آن هستم، زیبا و رنگین است. همچنین، طبیعت و ویژگیهای وجودی من به خاطر آب و خاکی که در آن رشد کردهام، پربار و غنی است.
نصرت از گفته من جوی که فرخ فالست
ثمر از خاطر من چین که مبارک ثمرست
هوش مصنوعی: از سخنان من طلب یاری کن، زیرا این سخنان خوشیمن و نیکو هستند. همچنین از ذهن و یاد من بهرهبرداری کن، زیرا ثمره آنها مبارک و خوشایند است.
پرتو روزبهی از سخنم تابانست
وین که ممدوح منست از همه بهروزترست
هوش مصنوعی: سخنان من همچون نوری از روزبهروز درخشنده است و کسی که من او را ستایش میکنم، از همه دیگران خوشبختتر و شادابتر است.
ای کریمی که کسی روبزیان از تو نتافت
توشه غارت زده راه تو رو در سفرست
هوش مصنوعی: ای بخشندهای که هیچکس از تو ناامید نمیشود، توشهٔ مسافران را در این سفر غارت شده نکن.
اشگ سیمین مرا مهر روایی برنه
که نثار در بیت الله و روی حجرست
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق عشق و ارادت شاعر به محبوبش اشاره دارد. او بیان میکند که اشکهایش به خاطر عشق و زیبایی محبوبش، همچون نقرهای درخشان است و نمیخواهد این اشکها در جایی نثار شود که در واقع باید در مکانهای مقدس و روحانی خرج گردد. او به طور ضمنی از ارزش و مقام خاص محبوبش صحبت میکند و نشان میدهد که عشق او بسیار گرانبها و با ارزشتر از هر چیز دیگری است.
تا یکی را به جهان برگو یکی را مرگست
تا یکی را ز فلک نفع و یکی را ضررست
هوش مصنوعی: در دنیا برخی افراد به خوشبختی و نفع میرسند در حالی که برخی دیگر با مشکلات و زیان مواجه میشوند.
پرتو دولت تو روزبه روز افزون باد
که بر احباب بهشتست و بر اعدا سقرست
هوش مصنوعی: آرزو دارم که نعمت و برکت تو هر روز بیشتر شود، زیرا برای دوستانت مانند بهشت است و برای دشمنانت همچون جهنم.