گنجور

شمارهٔ ۴۲

نبی که معجز ماه دو پیکر آورده
مثال نور خود و نور حیدر آورده
فراز منبر یوم الغدیر این رمزست
که سر ز جیب محمد علی برآورده
حدیث «لحمک لحمی » بیان این معنیست
که بر لسان مبارک پیمبر آورده
خدای از آدمشان تا به آل عبد مناف
به صلب پاک و به بطن مطهر آورده
هم از سرایت این نور آل زهرا را
نبی به زیر عبا با علی درآورده
قوی بذریت خویش دیده ظهر علی
پیمبرش شب هجرت به بستر آورده
به آب زمزم و خاک صفا سرشته گلش
حقش به حکمت و عفت مخمر آورده
نهاده وقت ولادت به خاک کعبه جبین
نیاز و بندگی از بطن مادر آورده
خدیجه نور نبی دیده در جبین علی
به شادمانی داماد دختر آورده
بعرس فاطمه و مرتضی نثار ملک
درخت های جنان حله ها برآورده
درخت طوبی اسناد جنت و انهار
برون به نام محبان حیدر آورده
سزد که خاک کشد آفتاب اندر چشم
ز معدنی که چو سبطین گوهر آورده
درون قبه بیضاست جای ذوالقرنین
ز عرش آل عبا رخت برتر آورده
علی به جای سر است از جسد پیمبر را
که صحتش همه رای منور آورده
برو به سبقت اسلام کس مقدم نیست
به بعثت نبی ایمان برابر آورده
هزار شاهد عادل به مجمع اسلام
به دعوی «انا صدیق اکبر» آورده
نبی به کودکی اسلام کرده تعلیمش
نه همچو غیر به ایمانش کافر آورده
به دوستکانی این باده از لبان حبیب
کرامتیست که ساقی کوثر آورده
ز قول ثابت «لولا علی » برجم نسا
به فضل خویش مثالی مقرر آورده
ندای «بخ بخ لک یا علی مولایی »
گواه نص ولایت به محضر آورده
خلاف مشورت او که کرده ذوالنورین
خروش توبه به بالای منبر آورده
محل شدت نیران فتنه اشرار
علی ز مهلکه اش بارها برآورده
بیان صفدر کرار عسکر فرار
به شرح واقعه حرب خیبر آورده
نبی به وقت مؤاخات عزت و اصحاب
به لفظ و صدق علی را برابر آورده
چو بر ولایت او هر نبی شده مبعوث
زمان ازو که درین کار بهتر آورده؟
وصی کسیست که تجهیز مصطفی کرده
نه آن که میل به محراب و منبر آورده
میان خوف و رجا داده حق نشان نجات
نبی که مندر و والی رهبر آورده
گشایش از در دیگر مجو به حکم خدا
که غیر باب علی را به گل برآورده
کسی ز آتش دوزخ بری نخواهد ماند
مگر کسی که تولا به حیدر آورده
خلاف نیست روا در خلیفه ای که نبیش
«خلیفتی و خلیلی » مکرر آورده
امام اوست که در تن حیات موتا را
چو عیسی از نفس روح پرور آورده
ز بس محبت سکان آسمان ایزد
به شکل او ملکی را مصور آورده
مقام مجد گرفته به عرش علیین
لوای حمد به صحرای محشر آورده
چگونه نور کسی را به گل توان اندود
که آفتاب فرو رفته را برآورده
چگونه قول کسی را توان به خاک انداخت
که سنگ ریزه گرفتست و گوهر آورده
همای همت زوج بتول آن مرغیست
که دولت دو جهان زیر شهپر آورده
بیان نسبت خود کرده با خلیل علی
برون ز کعبه صنم های آزر آورده
ز کوی نخوت و پندار احتسابت او
کلیم مست و براهیم بتگر آورده
خدا دوازده تن را ز عترت اطهار
امام خلق جهان تا به محشر آورده
کسی که پی به امام زمان خود نبرد
رسول صادقش از خیل کافر آورده
تویی امام که اقرار بر امامت تو
صهیب و جابر و سلمان و بوذر آورده
نه والیی که به حقیت ولایت خویش
سجل به مهر رئیس و توانگر آورده
خدا محبت آل تو کرده فرض و تو را
به آیت «الوالارحام » سرور آورده
زبیر و طلحه که از بیعتت برون شده اند
اجل به نزد خداشان مکدر آورده
قضای چرخ بر آن جاهلی زند خنده
که در مشاوره حرف مزور آورده
همان که خسته اشرار کرده عثمان را
عزا نهاده به پاداش و لشکر آورده
سگان دست برو گرد کنند نوحه سزاست
مخدرات رسول از حرم برآورده
سپه که خوانده به جنگ جمل زبیر عوام
کف خسی به سر راه صرصر آورده
معاندان که سبب گشته حرف صفین را
صف غزال به جنگ غضنفر آورده
معاندان تو را نیست مغفرت که رسول
به تو محاربه با خود برابر آورده
مگوی خال که خال نبی به کتف نبی است
نه قرحه ای که سزاوار نشتر آورده
نزاع و صلح تو میزان باطل و حقست
که بهر دوزخ و فردوس داور آورده
دلیر تیغ نرانم به موی استردن
که یار شیفته مو خال بر سر آورده
کدام روز؟ که گفتست ابن ملجم را؟
به مهر فاحشه ای خون حیدر آورده
خوشا علی که چنان در نماز محو شده
که سجده با الم زخم منکر آورده
عجایب این که به شکل خود و لباس نبی
به کفن و دفن خود اعرابیی درآورده
نموده مرده و زنده دو تن به یک صورت
ز یک حقیقت مخفی دو پیکر آورده
میان احمد و حیدر تمیز نتوان کرد
درین مقام بیانی سخنور آورده
همان که گشته پسر را تکاور از سهر مهر
برای نعش پدر هم تکاور آورده
سخن به پرده علی گفته در شب معراج
صباح تهنیه پیش پیمبر آورده
نبی ز زله شب نیم سیب کرده عیان
ز جیب نیمه دیگر علی برآورده
ز فکر بوالعجبی های قادر بیچون
به حیرتم که عجایب دو مظهر آورده
هراس نیست ز فوت و فنا «نظیری » را
که پی به چشمه خضر و سکندر آورده
کدورت از چه جهت رو دهد؟ محبی را
که از ولای علی دل منور آورده
چه کم کند ز جلال کسی زیان جهان؟
که خواجگی ز غلامی قنبر آورده
به نظم آخرت از دست داده دنیا را
فکنده رخت به دریا و گوهر آورده
کسی ز طاعت و خدمت زیان نمی بیند
که هر که تحفه رطب برد شکر آورده
قبول سمع تو کافیست یا علی ولی
زمانه گوش تمیز از ازل کر آورده
ز آستان تو دورم اگر به بیداری
مرا به واقعه نور تو در بر آورده
ازان شبی که به این خواب گشته ام مسرور
خرد به هر نظرم پایه برتر آورده
به مدحت تو بس این عز که همگنان گویند
برات جایزه بر حوض کوثر آورده
صلت که می طلبد بنده ثناگویت
مناقب تو نگویم که در خور آورده
هنر بس است همین کز برای ختم سخن
درود پاک بر آل مطهر آورده

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.