گنجور

شمارهٔ ۳۸ - در صفت بنای خانه ممدوح

بدر ناهید بزم کیوان جاه
خان فیروز جنگ عبدالاه
چون ز روی شکوه بنشیند
تنگ سازد به دیده جای نگاه
ببر در کوه و شیر در بیشه
شاه بر گاه و ماه در خرگاه
کرد عالی بنا که می ساید
در تواضع به چرخ پر کلاه
بانی و بارگه ندیده چنین
چشم گردون ز بامداد پگاه
غره ماه ها به سلخ رسید
تا ز ایوان او برآمد ماه
قرص خورشید در حوالی او
شب تاری نموده از تک چاه
از ضمیر مدبران قضا
همچو عینک ز نه سپهر نگاه
چشم از چشمخانه برباید
اگر افتد نظر برو ناگاه
از فراخی او امل کوچک
وز بلندی او طلب کوتاه
روح در وی وزد به جای نسیم
عشق از وی دمد به جای گیاه
هرچه عیش اندرو نه، عمر دریغ
هرچه سهو اندرو نه، کار تباه
جز سرا بوستان او نکند
کاروان امید منزلگاه
رفتن راه کعبه حاجت نیست
همه حاجت رواست زین درگاه
گلش از سلسبیل ساخته اند
شسته خاکش به آب عفو گناه
کس به عقبی نظر نمی انداخت
خلد طرحش کشید بردرگاه
روح با آب و گل نمی آمیخت
دهر وصفش فکند در افواه
برنیاید ز موج آب زرش
زورق دیده با هزار شناه
می گدازد ز رشگ شمسه او
شمس گردون چو قرص از درگاه
خضر در جدول کتیبه او
رانده از چشمه حیات میاه
تاب دارد ز حسن تحریرش
بر بیاض جمال جعد سیاه
خسک و خار صحن بستانش
ناف آهو و نیفه روباه
بخت و دولت ستاده بر در او
پیش دربان او شفاعت خواه
گشت از فیض این بهارستان
ملک گجرات پر عیون میاه
آدم از رنج هند می نالید
گفت کو باغ بدر واشوقاه
داد عشرت به ساحتش داده
خان چاکرنواز حاسدکاه
دست صنعت مثال او نکشید
لوح شد نقش و خامه شد کوتاه
هر که بیند شکوه او گوید
وحده لا الاه الا الله
او به گجرات جام می بر کف
ملک جینو ازو مصیبت گاه
او به تدبیر کابل و غزنین
دکن از سهم او به واویلاه
رزمگه پر شود ازو گه کین
یک تن و در جدل هزار سپاه
روز هیجا بعون تمکینش
یک نفر از سپاه او پنجاه
عهد نشاسدش که عنین را
نبود لذتی ز قوت باه
ای همه کس زبون و تو قادر
ای همه خلق پیر و تو برناه
خیز و عز یساق کن که شدست
کار بس صعب و وقت بس بی گاه
ملک تسخیر کن که در راهست
صد ازین عیش و جیش و عشرتگاه
در حضر یاور تو شرع نبی
در سفر رهبر تو عون الاه

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدر ناهید بزم کیوان جاه
خان فیروز جنگ عبدالاه
هوش مصنوعی: در جشن و میهمانی کیوان، ستاره بدر و ناهید به درخشش آمده و خان فیروز به عنوان یک پهلوان جنگی و شکست ناپذیر حضور دارد.
چون ز روی شکوه بنشیند
تنگ سازد به دیده جای نگاه
هوش مصنوعی: زمانی که او با شکوه و زیبایی‌اش حضور پیدا کند، نگاه شما را به شدت مجذوب و محدود می‌کند.
ببر در کوه و شیر در بیشه
شاه بر گاه و ماه در خرگاه
هوش مصنوعی: ببر در کوه، شیر در جنگل، و شاه در عرش و ماه در آسمان، هر کدام در جایگاه خود نمایان هستند.
کرد عالی بنا که می ساید
در تواضع به چرخ پر کلاه
هوش مصنوعی: فردی که خود را با فروتنی به خوبی می‌سازد، به مانند کسی است که در تلاش است تا به قله‌ها و آسمان‌های بلندی برسد.
بانی و بارگه ندیده چنین
چشم گردون ز بامداد پگاه
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو را در این دنیا ندیده است، زیرا تو از آغاز صبحگاه مثل یک بامداد بی‌نظیر به نظر می‌رسی.
غره ماه ها به سلخ رسید
تا ز ایوان او برآمد ماه
هوش مصنوعی: در پایان ماه‌ها، زمانی که شب‌ها به تاریکی می‌گراید، ماه از آسمان او نمایان می‌شود.
قرص خورشید در حوالی او
شب تاری نموده از تک چاه
هوش مصنوعی: در اطراف او، نور خورشید به اندازه‌ای کم رنگ شده که شب و تاریکی حاکم است، مانند چاهی عمیق.
از ضمیر مدبران قضا
همچو عینک ز نه سپهر نگاه
هوش مصنوعی: نگاه کن که همچون عینکی که بر چشمان حکمرانان قضا قرار دارد، بینش آنها از سپهر بالاست.
چشم از چشمخانه برباید
اگر افتد نظر برو ناگاه
هوش مصنوعی: اگر چشم از جایی دور شود و ناگهان به چهره‌ای نگاه کند، تأثیر آن لحظه می‌تواند بسیار عمیق باشد.
از فراخی او امل کوچک
وز بلندی او طلب کوتاه
هوش مصنوعی: از وسعت و بزرگی او، خواسته‌های کوچک به دست می‌آید و از بلندی و ارتفاع او، آرزوهای کوچک به آسانی به دست می‌آید.
روح در وی وزد به جای نسیم
عشق از وی دمد به جای گیاه
هوش مصنوعی: روح در وجود او می‌وزد و نسیم عشق از او می‌دمد، مانند گلی که از زمین می‌روید.
هرچه عیش اندرو نه، عمر دریغ
هرچه سهو اندرو نه، کار تباه
هوش مصنوعی: هر نوع لذتی که در اینجا وجود ندارد، زندگی‌ را بر ما تنگ می‌کند و هرگونه اشتباهی که در آن رخ بدهد، باعث ویرانی و نابودی کارها می‌شود.
جز سرا بوستان او نکند
کاروان امید منزلگاه
هوش مصنوعی: به جز باغ او، امید هیچ مسافری جایی برای توقف ندارد.
رفتن راه کعبه حاجت نیست
همه حاجت رواست زین درگاه
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواسته‌ها، نیازی به رفتن به کعبه نیست؛ زیرا همه نیازها از این درگاه به پاکی پاسخ داده می‌شود.
گلش از سلسبیل ساخته اند
شسته خاکش به آب عفو گناه
هوش مصنوعی: این گل را از چشمه‌ای زلال و پاک آفریده‌اند و خاک آن به خاطر بخشش و نیکی، با آب پاک شسته شده است.
کس به عقبی نظر نمی انداخت
خلد طرحش کشید بردرگاه
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به گذشته نگاه نمی‌کرد، زیرا زیبایی بهشتش او را به جلو می‌کشید و به درگاهش می‌کشاند.
روح با آب و گل نمی آمیخت
دهر وصفش فکند در افواه
هوش مصنوعی: روح به مواد و جسم محدود نمی‌شود و هرگز نمی‌توان آن را به راحتی توصیف کرد؛ تنها سخنان و داستان‌ها درباره‌اش در میان مردم پراکنده می‌شود.
برنیاید ز موج آب زرش
زورق دیده با هزار شناه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چشمان انسان قادر نیستند تمامی زیبایی‌ها و عمق احساسات را از طریق موج‌های آب یا زیبایی‌های ظاهری درک کنند و بی‌نهایت رازها و احساسات در زیر سطح قرار دارند.
می گدازد ز رشگ شمسه او
شمس گردون چو قرص از درگاه
هوش مصنوعی: خورشید عالم امکان از حسادت به زیبایی یار، مانند ماه به دور از آستان می‌سوزد.
خضر در جدول کتیبه او
رانده از چشمه حیات میاه
هوش مصنوعی: خضر در سفره‌ای که با کتیبه‌ای زینت یافته، از چشمه حیات دور مانده است.
تاب دارد ز حسن تحریرش
بر بیاض جمال جعد سیاه
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت موی سیاه و مجعد اشاره دارد که با لطافت و جاذبه خود، تأثیر خاصی بر زیبایی صورت می‌گذارد. به عبارت دیگر، زیبایی و جذابیت در ترکیب با رنگ و حالت موها باعث شده که چهره زیبای فرد بیشتر خود را نشان دهد.
خسک و خار صحن بستانش
ناف آهو و نیفه روباه
هوش مصنوعی: در باغی که پر از خس و خار است، ناف آهو و پوست شیر هم موجود است.
بخت و دولت ستاده بر در او
پیش دربان او شفاعت خواه
هوش مصنوعی: سرنوشت و خوشبختی در کنار در او ایستاده‌اند و از دربان او درخواست شفاعت می‌کنند.
گشت از فیض این بهارستان
ملک گجرات پر عیون میاه
هوش مصنوعی: به دنبال نعمت‌های این بهارستان، سرزمین گجرات پر از چشمه‌های آب است.
آدم از رنج هند می نالید
گفت کو باغ بدر واشوقاه
هوش مصنوعی: آدم از درد و رنجی که می‌کشد گلایه می‌کند و می‌گوید: کجا می‌توان باغ بهشت را پیدا کرد؟ وا حسرت به حال من!
داد عشرت به ساحتش داده
خان چاکرنواز حاسدکاه
هوش مصنوعی: عاشق‌ها در محضر او خوشی و نعمت می‌یابند، در حالی که حسودان همیشه در غم و حسرت باقی می‌مانند.
دست صنعت مثال او نکشید
لوح شد نقش و خامه شد کوتاه
هوش مصنوعی: دست سازندگی و هنر او به قدری ماهر است که نقشی زیبا بر روی لوح می‌زند و قلمش به شکلی شگفت‌انگیز و کوتاه شده است.
هر که بیند شکوه او گوید
وحده لا الاه الا الله
هوش مصنوعی: هر کسی که عظمت او را مشاهده کند، به حقیقت نزدیک می‌شود و با اقرار به یگانگی خداوند، می‌گوید: فقط اوست که سزاوار پرستش است.
او به گجرات جام می بر کف
ملک جینو ازو مصیبت گاه
هوش مصنوعی: او در گجرات، جام می را به دست دارد و سرزمین جینو را از او، مکانی پر از درد و رنج می‌داند.
او به تدبیر کابل و غزنین
دکن از سهم او به واویلاه
هوش مصنوعی: او به دقت و هوشمندی در کابل و غزنین کار می‌کند و از شرایط دشوار و تلخی که برایش پیش آمده است، گلایه می‌کند.
رزمگه پر شود ازو گه کین
یک تن و در جدل هزار سپاه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، گاهی فقط یک نفر باعث می‌شود که عداوت و کینه‌ورزی به اوج برسد و در نتیجه، هزاران جنگجو به جدال بپردازند.
روز هیجا بعون تمکینش
یک نفر از سپاه او پنجاه
هوش مصنوعی: در روز نبرد، قدرت و زبیدگی یک نفر از سپاه او معادل با پنجاه نفر دیگر بود.
عهد نشاسدش که عنین را
نبود لذتی ز قوت باه
هوش مصنوعی: عهد او که به وجود آمده، به خاطر این است که شخصی که ناتوان است، از قدرت جنسی لذتی نمی‌برد.
ای همه کس زبون و تو قادر
ای همه خلق پیر و تو برناه
هوش مصنوعی: ای کسی که زبان همه را می‌دانی و تو توانایی بر همه‌ی موجودات را داری.
خیز و عز یساق کن که شدست
کار بس صعب و وقت بس بی گاه
هوش مصنوعی: بلند شو و بشتاب، چرا که کار سخت و دشواری پیش آمده و زمان به زودی به پایان می‌رسد.
ملک تسخیر کن که در راهست
صد ازین عیش و جیش و عشرتگاه
هوش مصنوعی: برای رسیدن به قدرت و تسلط، باید بر لذات و خوشی‌های زودگذر فائق آيی و از آن‌ها عبور کنی.
در حضر یاور تو شرع نبی
در سفر رهبر تو عون الاه
هوش مصنوعی: در زمان سکون و آرامش، یار و یاور تو شریعت پیامبر است و در زمان سفر، هدایت‌کننده تو، یاری از سوی خداوند می‌باشد.