گنجور

شمارهٔ ۳۷ - مطلع چهارم در نعت سیدالمرسلین

وادی یثرب کجاست؟ آه ز حرمان او
دامن دل می کشد خار مغیلان او
تا ره او دیده ام یک دمم آرام نیست
نعل در آتش نهد ریگ بیابان او
بسمل آن روضه ام ز اول شب تا سحر
دل به شبیخون برد یاد شبستان او
نایب روح الامین بر در او خاطرم
مدحت من آیتیست آمده در شان او
مملکت خاطرم مهر محمد «ص » گرفت
نفع عمل زان من رفع ضرر زان او
کوه گنه نقطه ایست از سر پرگار من
بهر کرم قطره ایست از یم احسان او
ما همه آب و گلیم اوست همه جان پاک
بر گل ما تافته پرتوی از جان او
نیمه شب آید درون از در و بام آفتاب
بر دل شب گر فتد پرتو ایمان او
صدرنشین خواجه ایست شرع درین بارگاه
عقل که میر ده است بنده فرمان او
هرچه ز اقطاع حق آمده در تحت عقل
نیگ اگر بنگری هست ز دیوان او
گر به کرامت کشد ور به خدا مرد را
هرچه نه بر راه شرع رهزن و شیطان او
در ره معراج او چشم فلک نور یافت
سرمه شب سوده گشت از تک جولان او
از خود و از هرچه بود رفت به یکدم برون
بر سر خود تنگ دید عالم و ارکان او
پیرهن عرش را خواست که در بر کند
بهر تیمن نهاد پا به گریبان او
خلعت معراج را بر سرش انداختند
سود گریبان عرش روی به دامان او
یا شرف المرسلین نور تو شد رهنما
ورنه جهان تیره بود از بت و رهبان او
مصحف تو بر جمال سوره یوسف نوشت
تا به گدایی روند بر درش اخوان او
آیت تو واشکافت واقعه نیل را
تا به سلامت روند موسی و اعوان او
خضر چو سیراب گشت بر نم چشمت گذشت
دیده اعمی نمود چشمه حیوان او
نوح چو دعوت نمود موجه علم تو دید
بود تیمم گهی بنگه طوفان او
فکر «نظیری » خطاست هم تو بشویی مگر
از نم ابر کرم صفحه عصیان او
حسن قبولیش بخش در دل دیوان عصر
تا کند این نظم را عرضه به دیوان او
غازی سلطان نسب ترک بهادر لقب
رستم و اسفندیار بنده دستان او
حادثه صد میل وار می گذرد از رهش
ملک که عبدالرحیم هست نگهبان او
نخل طراز ظفر عقده گشای امید
اوست که پاینده باد عمر به دوران او
قاعده دست اوست دادن و ناداشتن
گنج به هر گوشه کاشت بذل پریشان او
یک تنه بر صد سپاه حمله کند روز رزم
پیکر صد رستم است در ته خفتان او
تکیه تواند زدن بر سر ملک و سریر
هرکه تواند نشست راست در ایوان او
بی مدد جن و انس گشت سلیمان عهد
هرکه در انگشت کرد خاتم پیمان او
ضامن ابر بهار طبع گهرریز من
نایب باد خزان دست زرافشان او
در صفت بخششش بوقلمون خاطرم
فکر منقش کند نعمت الوان او
تا به کی از چار سو لطمه احسان خورم
کشتی من خرد کرد موجه طوفان او
ارزن بادآورست دانه بستان من
سیل درخت افکنست قطره عمان او
لابه تقریر خویش پیش چه صوتش برم
منطق مرغان شکست مرغ خوش الحان او
عشق که رزم آورد مرد مصافش کجاست؟
حسن که گوید پیام کیست زبان دان او؟
عرصه «نظیری » ازوست اسب جهالت متاز
عرض دعایی نمای بر سر میدان او
ملک ستان صفدرا دور به کام تو باد
ما که غلام توایم حاکم و سلطان او
خامه که فرمان رواست نام تو طغراش باد
نامه که کشورگشاست فتح تو عنوان او
جزو که خوش شعرتر اسم تو شیرازه اش
طبع که خوش گوی تر مدح تو دیوان او

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وادی یثرب کجاست؟ آه ز حرمان او
دامن دل می کشد خار مغیلان او
هوش مصنوعی: وادی یثرب به مکانی اشاره دارد که در آنجا غم و اندوه وجود دارد و دل را به درد می‌آورد. اینجا نشان‌دهندهٔ حسرت و آرزوی ناچیز است و گویا درپی یافتن آرامش در این مکان، دل به خارهایی می‌چسبد که نمادی از درد و رنج هستند.
تا ره او دیده ام یک دمم آرام نیست
نعل در آتش نهد ریگ بیابان او
هوش مصنوعی: هرگاه که به فکر محبوبم می‌افتم، لحظه‌ای آرامش ندارم؛ چون مانند نعل که در آتش می‌سوزد، بی‌تابی و اضطراب در دلم وجود دارد.
بسمل آن روضه ام ز اول شب تا سحر
دل به شبیخون برد یاد شبستان او
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از شبی یاد می‌کند که از اول شب تا dawn (سحر) در دلش تصویری از یک مکان زیبا و دلنشین می‌گذرد و خیالاتش به سوی آن مکان می‌رود. این روضه یا باغ یادآور خاطرات شیرین و احساسات عمیق اوست.
نایب روح الامین بر در او خاطرم
مدحت من آیتیست آمده در شان او
هوش مصنوعی: نایب فرشته وحی در درگاه او ایستاده است و در دل من یاد و ستایش او نشسته که خود نشانی از بزرگی اوست.
مملکت خاطرم مهر محمد «ص » گرفت
نفع عمل زان من رفع ضرر زان او
هوش مصنوعی: کشور قلب من محبت محمد (ص) را به خود گرفت و از آنجا که عمل نیکو داشتم، ضرر من برطرف شد و فایده‌ام نصیب او گردید.
کوه گنه نقطه ایست از سر پرگار من
بهر کرم قطره ایست از یم احسان او
هوش مصنوعی: کوه گناه مانند نقطه‌ای در دایره زندگی من است، و لطف و رحمت او مانند قطره‌ای از دریای بزرگی است.
ما همه آب و گلیم اوست همه جان پاک
بر گل ما تافته پرتوی از جان او
هوش مصنوعی: ما همه تحت تأثیر وجود او هستیم و زندگی‌مان به او وابسته است. تمام وجود ما تحت نور و انرژی او روشن شده و پاکی و زیبایی‌مان از کیفیت جان او نشأت می‌گیرد.
نیمه شب آید درون از در و بام آفتاب
بر دل شب گر فتد پرتو ایمان او
هوش مصنوعی: در نیمه‌شب، نور خورشید از در و بام وارد می‌شود و پرتو ایمان او بر دل شب می‌تابد.
صدرنشین خواجه ایست شرع درین بارگاه
عقل که میر ده است بنده فرمان او
هوش مصنوعی: در این جمله به شخصیت مستقلی اشاره می‌شود که در فضای عقل و تفکر، مقام ویژه‌ای دارد. او به عنوان یک مرجع دینی و عقلانی، بر دیگران تسلط دارد و افراد تحت فرمان او هستند. به نوعی، حکمت و رهبری او در این مکان احترام و اعتبار خاصی دارد.
هرچه ز اقطاع حق آمده در تحت عقل
نیگ اگر بنگری هست ز دیوان او
هوش مصنوعی: هر چیزی که از مناطق حق آمده و تحت تأثیر عقل قرار دارد، اگر دقیقاً نگاه کنی، در واقع از دفتر اوست.
گر به کرامت کشد ور به خدا مرد را
هرچه نه بر راه شرع رهزن و شیطان او
هوش مصنوعی: اگر خداوند با رحمت و کرامتش مردی را هدایت کند، هرچه که از مسیر دین و حقیقت خارج باشد، شیطان و وسوسه‌های او نمی‌توانند او را منحرف کنند.
در ره معراج او چشم فلک نور یافت
سرمه شب سوده گشت از تک جولان او
هوش مصنوعی: در مسیر صعود او، چشم آسمان روشنی گرفت و تاریکی شب از حرکت پرجنب‌وجوش او سیاه‌تر شد.
از خود و از هرچه بود رفت به یکدم برون
بر سر خود تنگ دید عالم و ارکان او
هوش مصنوعی: او از خود و هر آنچه داشت، در یک لحظه خارج شد و بر سر خود، جهانی را دید که در تنگی و محدودیت قرار دارد.
پیرهن عرش را خواست که در بر کند
بهر تیمن نهاد پا به گریبان او
هوش مصنوعی: او برای خوشی و بخت‌یار شدن، خواست که لباس آسمان را به تن کند و پایش را در گریبان او قرار داد.
خلعت معراج را بر سرش انداختند
سود گریبان عرش روی به دامان او
هوش مصنوعی: لباس معراج را بر سرش قرار دادند و سود و رضای عرش به دامان او نازل شد.
یا شرف المرسلین نور تو شد رهنما
ورنه جهان تیره بود از بت و رهبان او
هوش مصنوعی: ای نور تو، راهنمای پیامبران، اگر نبود وجود تو، جهان در تیرگی و بت‌پرستی و رهبانیت غرق بود.
مصحف تو بر جمال سوره یوسف نوشت
تا به گدایی روند بر درش اخوان او
هوش مصنوعی: کتاب تو بر زیبایی سوره یوسف نوشته شده است تا برادرانش به درگاهش بیایند و از او درخواست کنند.
آیت تو واشکافت واقعه نیل را
تا به سلامت روند موسی و اعوان او
هوش مصنوعی: تو نشان بزرگی هستی که آب نیل را شکافت تا موسی و یارانش به سلامت عبور کنند.
خضر چو سیراب گشت بر نم چشمت گذشت
دیده اعمی نمود چشمه حیوان او
هوش مصنوعی: وقتی خضر از آب سیراب شد، بر روی نم و رطوبت چشمان تو گذر کرد. این نگاه باعث شد که چشمان فردی نابینا به چشمه‌ای از زندگی و بقا روشن شود.
نوح چو دعوت نمود موجه علم تو دید
بود تیمم گهی بنگه طوفان او
هوش مصنوعی: نوح وقتی که دعوت به پیروی از علم کرد، با توجه به پیام خود متوجه شد که در زمان طوفان، تیمم به نوعی نماد وضو گرفتن در شرایط خاص است.
فکر «نظیری » خطاست هم تو بشویی مگر
از نم ابر کرم صفحه عصیان او
هوش مصنوعی: نظری که به آن اندیشیده شده، نادرست است. حتی اگر تو هم این نظر را پاک کنی، باز هم نمی‌توانی از زشتی‌های نافرمانی او بگذرانی.
حسن قبولیش بخش در دل دیوان عصر
تا کند این نظم را عرضه به دیوان او
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت او در دل دیوان عصر جا دارد تا این شعر را به دیوان او تقدیم کند.
غازی سلطان نسب ترک بهادر لقب
رستم و اسفندیار بنده دستان او
هوش مصنوعی: غازی، که از نسل سلطان ترک است و لقب‌های بزرگی چون رستم و اسفندیار را دارند، به عنوان خدمتکاری در دستان او به شمار می‌آید.
حادثه صد میل وار می گذرد از رهش
ملک که عبدالرحیم هست نگهبان او
هوش مصنوعی: حادثه‌ای به بزرگی صد میل به سرعت از مقابل می‌گذرد، در حالی که ملک (فرشته) نگهبانی به نام عبدالرحیم مسئول حفاظت از او است.
نخل طراز ظفر عقده گشای امید
اوست که پاینده باد عمر به دوران او
هوش مصنوعی: نخل سرسبز و باشکوه نماد پیروزی و نشانه‌ای از امید اوست، که آرزو داریم عمرش پایدار و طولانی باشد.
قاعده دست اوست دادن و ناداشتن
گنج به هر گوشه کاشت بذل پریشان او
هوش مصنوعی: دست او در بخشش و اعطای نعمت‌هاست، و او ثروت‌ها را در هر گوشه‌ای پخش می‌کند و در این حال هیچ چیز را از خود ندارد.
یک تنه بر صد سپاه حمله کند روز رزم
پیکر صد رستم است در ته خفتان او
هوش مصنوعی: یک نفر به تنهایی می‌تواند بر صد سپاه حمله کند، همانطور که رزمنده‌ای در میدان جنگ دارای ویژگی‌ها و قدرت‌های بسیاری است که او را شبیه رستم می‌کند. در زیر لباس او، قدرت و توانایی فوق‌العاده‌ای نهفته است.
تکیه تواند زدن بر سر ملک و سریر
هرکه تواند نشست راست در ایوان او
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند به درستی در جایگاه و مقام بالایی بنشیند، می‌تواند بر قدرت و سلطنت اکتفا کند و بر آن تکیه زند.
بی مدد جن و انس گشت سلیمان عهد
هرکه در انگشت کرد خاتم پیمان او
هوش مصنوعی: سلیمان بدون کمک جن و انسان به قدرت و فرمانروایی رسید و هر کسی که انگشتش را در انگشتری پیمان او قرار داد، با او عهد بست.
ضامن ابر بهار طبع گهرریز من
نایب باد خزان دست زرافشان او
هوش مصنوعی: بهار را می‌توان به ابرهایی تشبیه کرد که باران طراوت و زندگی به زمین می‌ریزند. در اینجا، شاعر خودش را به عنوان نماینده و واسطه‌ای برای انتقال زیبایی و نشاط به تصویر می‌کشد، در حالی که باد خزان دستش را به سمت دستان ظریف و پروازهای نرم می‌کشد. به طور کلی، این تصویر به احساسات متناقض و زیبایی‌های طبیعت در فصول مختلف اشاره دارد.
در صفت بخششش بوقلمون خاطرم
فکر منقش کند نعمت الوان او
هوش مصنوعی: بخشندگی او مانند بوقلمون است که به خاطر نعمت‌های رنگارنگش ذهن مرا مشغول می‌کند.
تا به کی از چار سو لطمه احسان خورم
کشتی من خرد کرد موجه طوفان او
هوش مصنوعی: تا کی باید از هر طرف آسیب و کمک دیگران را تحمل کنم؟ کشتی من در مواجهه با طوفان او شکسته است.
ارزن بادآورست دانه بستان من
سیل درخت افکنست قطره عمان او
هوش مصنوعی: دانه‌ای که باد به همراه می‌آورد ناچیز است، اما باران‌ای که از آسمان می‌بارد، درختان را سرسبز و خرم می‌کند.
لابه تقریر خویش پیش چه صوتش برم
منطق مرغان شکست مرغ خوش الحان او
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا با صدای زیبای او ارتباط برقرار کنم، اما از آنجا که سخن او مانند زبان پرندگان است، نمی‌دانم چگونه صحبت کنم و احساس می‌کنم که نمی‌توانم به خوبی این پیام را منتقل کنم.
عشق که رزم آورد مرد مصافش کجاست؟
حسن که گوید پیام کیست زبان دان او؟
هوش مصنوعی: عشق، زمانی که به میدان جنگ می‌آید، باید بداند که رقیبش کجاست. و کسی که به زیبایی و حسن سخن می‌گوید، باید بداند که پیامش از کجا می‌آید و کیست که این زبان را دارد.
عرصه «نظیری » ازوست اسب جهالت متاز
عرض دعایی نمای بر سر میدان او
هوش مصنوعی: در میدان زندگی، جهل و نادانی به خیزش و حرکت درآمده است. بنابراین، باید با دعا و نیایش، از خداوند طلب یاری و هدایت کنیم تا بتوانیم در این عرصه، درست و آگاهانه قدم برداریم.
ملک ستان صفدرا دور به کام تو باد
ما که غلام توایم حاکم و سلطان او
هوش مصنوعی: ای ملک و صاحب‌اختیار، خوشبختی و قدرت تو برای آن است که ما به خدمت‌گزاریت مشغولیم و خود را از آنچه تو هستی، بی‌نیاز می‌دانیم.
خامه که فرمان رواست نام تو طغراش باد
نامه که کشورگشاست فتح تو عنوان او
هوش مصنوعی: قلمی که برتری و قدرت دارد، همواره نام تو را بر سر داشته باشد و نامه‌ای که باعث فتح سرزمین‌ها می‌شود، به نام تو شناخته شود.
جزو که خوش شعرتر اسم تو شیرازه اش
طبع که خوش گوی تر مدح تو دیوان او
هوش مصنوعی: تنها کسی که نامش زیبا و شاعرانه است، در واقع از قافیه کمک می‌گیرد تا ستایش تو را به زیبایی بیان کند.