گنجور

شمارهٔ ۳۰ - در مدح عبدالرحیم خان

بردار ای زمین کف حاجت بر آسمان
کامد پی نظام جهان داور جهان
ای چرخ در کمین گه قهرش نگاه کن
بشکن خدنگ عربده در گوشه کمان
مسجد ازین نوید بدینست سرفراز
بتخانه زین حدیث به کفرست سرگران
بر یاد عدل اوست به هر زخمه کوس را
صد نغمه نشاط گره در دل فغان
بالای رایتش به مه و مهر سرفراز
پهنای لشکرش ز شب و روز بر کران
عیسی شدست باصره از دیدن شکوه
قارون شدست سامعه از نعره گران
هر سو جهان نثار کند گوهر نشاط
از ذکر خان خانان عبدالرحیم خان
آن سلک نظم و فضل که بی انتظام او
گردد گره به حلق گهر تار ریسمان
حفظش ز پرده های خیال دعوی ملک
تشریف خواب دوخته بر قد پاسبان
پرپر کند عقاب به جایش نهد ز بیم
گنجشک را گر خسی افتد ز آشیان
آیینه ای کزان بنماید جمال خویش
عکس عدو ز بیم نگردد درو عیان
زان دست و خنجر گهرافشان به خاصیت
جوهر برآورد ز تن کشته استخوان
ای فرق تا قدم همه افزایش کمال
وی پای تا به سر همه آرایش بیان
خواند اگر ز حفظ تو یک فصل عندلیب
گل های نوبهار کند جلوه در خزان
از طبع من به بخت بشارت دهد سخن
وز مدح تو به کام مبارک شود زبان
صد فتح سر برآورد از جیب دولتت
تا مصرعی ز نصرت تیغت کنم بیان
رضوان به حضرت تو زده طعنه بر بهشت
غلمان به خدمت تو کمر بسته بر میان
جام میی گرفته لبالب تمام نوش
اکسیر علت بدن و کیمیای جان
چون همت همه به بلندی نهد قدم
چون دولت همه ز ترقی دهد نشان
آن می که بر سپهر اگر سایه افکند
شاید که آفتاب شود یکسر آسمان
رنگین میی که بر کفن مرده گر چکد
در تن رگ فسرده شود شاخ ارغوان
در بزم تو چو رزم تو بختست کامیاب
در رزم تو چو بزم تو طبعست شادمان
روزی که بزم معرکه از بی خودان جنگ
رنگین شود و صحن خرابات از مغان
از سر خمار هول برد نشئه غرور
شمشیر جرعه بخش شود بهر امتحان
چون نیش غمزه کاوش دل ها کند خدنگ
چون ذوق نشئه در رگ جان ها دود سنان
بر پا نهد چو دردکشان دیده را رکاب
از کف کشد چو مغ بچگان زلف را عنان
مستانه آن زمان تو برون تازی از سپاه
از باده شیرگیر و به شمشیر جان ستان
از بس ز گیر و دار تو قالب شود تهی
پیمانه سپهر لبالب شود ز جان
ای بنده پروری که به یمن ثنای تو
شاید که افتخار به طبعم کند زمان
نامت برم خجسته شود بر زبان سخن
یادت کنم شکفته شود در بدن روان
نازان به بحر خاطر تو ابر طبع من
من قطره آورم تو کنی گوهر از بیان
معیار نظم گشت «نظیری » ز خدمتت
تأثیر کیمیاست درین خاک آستان
تا مطلع کلام بود اولین سخن
تا مقطع سخن شود انجام داستان
طغرای نامه ها ز ثنای تو با فروغ
انجام صفحه ها ز دعای تو با نشان
زلف عذار نصرت تو جلوه مراد
خال جمال دولت تو عرصه جهان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بردار ای زمین کف حاجت بر آسمان
کامد پی نظام جهان داور جهان
هوش مصنوعی: ای زمین، دست نیازت را به سوی آسمان ببر زیرا قضا و قدر عالم در حال شکل‌گیری و سامان‌دهی است.
ای چرخ در کمین گه قهرش نگاه کن
بشکن خدنگ عربده در گوشه کمان
هوش مصنوعی: ای گردونه زمان، مراقب باش که در کمین قهر و خشم او هستی. بشکن تیر تند و تیز عربده‌ای که در گوشه کمان پنهان شده است.
مسجد ازین نوید بدینست سرفراز
بتخانه زین حدیث به کفرست سرگران
هوش مصنوعی: مسجد به خاطر این بشارت و خبر بزرگ، افتخار می‌کند، در حالی که بتکده به خاطر این روایت، به کفر و بی‌اعتباری دچار شده است.
بر یاد عدل اوست به هر زخمه کوس را
صد نغمه نشاط گره در دل فغان
هوش مصنوعی: به خاطر یاد عدالت او، هر بار که طبل نواخته می‌شود، صدای شادمانی و سرخوشی در دل‌ها به گوش می‌رسد و فغانی به وجود می‌آید.
بالای رایتش به مه و مهر سرفراز
پهنای لشکرش ز شب و روز بر کران
هوش مصنوعی: او در بالای پرچمش، مانند مه و خورشید می‌درخشد، و گستره‌ی سپاهش بر فراز شب و روز به وسعت آسمان است.
عیسی شدست باصره از دیدن شکوه
قارون شدست سامعه از نعره گران
هوش مصنوعی: عیسی به دلیل دیدن عظمت قارون بینا شده و صدای بلند و پرشور او و دیگران را شنوا شده است.
هر سو جهان نثار کند گوهر نشاط
از ذکر خان خانان عبدالرحیم خان
هوش مصنوعی: هر طرفی که نگاه کنی، جهانی از شادی و نشاط را به خاطر یاد و ذکر عبدالرحیم خان تقدیم می‌کند.
آن سلک نظم و فضل که بی انتظام او
گردد گره به حلق گهر تار ریسمان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر نظم و فضیلت در کارهای ما وجود نداشته باشد، مانند توری که بدون نظم درهم و برهم شده و گره می‌خورد، ما نیز در زندگی به بی‌نظمی و پیچیدگی دچار خواهیم شد. به عبارت دیگر، نیاز به نظم و ترتیب در امور داریم تا از سردرگمی و مشکلات جلوگیری کنیم.
حفظش ز پرده های خیال دعوی ملک
تشریف خواب دوخته بر قد پاسبان
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این معنا می پردازد که برای نگهداری از چیزی که ارزشمند است، باید از تخیلات و رویاهای احساسی دوری کرد. به جای اینکه در خواب و خیال غرق شویم و به افکار نادرست بپردازیم، باید واقع بین باشیم و آنچه را که داریم، به دقت و مراقبت حفظ کنیم. اینجا اشاره به این است که در دنیای واقعی و در برابر چالش‌ها به نگهبانی از آن چیزی که به ما تعلق دارد، بپردازیم.
پرپر کند عقاب به جایش نهد ز بیم
گنجشک را گر خسی افتد ز آشیان
هوش مصنوعی: عقاب برای اینکه از ترس گنجشک، آن را پرپر کند، به جای خود باز می‌گردد اگر که علفی از آشیان بیفتد.
آیینه ای کزان بنماید جمال خویش
عکس عدو ز بیم نگردد درو عیان
هوش مصنوعی: آیینه‌ای که زیبایی خود را نمایش می‌دهد، از ترس دشمن، پرده‌پوشی نمی‌کند و تصویر او در آن نمایان نمی‌شود.
زان دست و خنجر گهرافشان به خاصیت
جوهر برآورد ز تن کشته استخوان
هوش مصنوعی: به خاطر دست و خنجری که به زیبایی درخشش دارد، توانستند با خاصیت ذاتی آن از بدن کشته استخوانی برآورند.
ای فرق تا قدم همه افزایش کمال
وی پای تا به سر همه آرایش بیان
هوش مصنوعی: ای پیشانی تو نشانه کمال است و قدِ تو نشان‌دهنده زیبایی و تمامیت است.
خواند اگر ز حفظ تو یک فصل عندلیب
گل های نوبهار کند جلوه در خزان
هوش مصنوعی: اگر بلبل از حفظ تو یک فصل را بخواند، گل‌های نوبر spring در حالی که در حال خزانی است، خود را به نمایش می‌گذارند.
از طبع من به بخت بشارت دهد سخن
وز مدح تو به کام مبارک شود زبان
هوش مصنوعی: سخنان من به سرنوشت خوش خبر می‌دهد و زبانم با تمجید از تو، به کام و خوشحالی خواهد رسید.
صد فتح سر برآورد از جیب دولتت
تا مصرعی ز نصرت تیغت کنم بیان
هوش مصنوعی: از توانایی مالی و قدرت تو اینقدر برمی‌آید که پیروزی‌های زیادی به دست آوری و به قدری موفقیت‌های تو زیاد است که می‌توانم یک شعر برای تو بسرایم و از سلاح پیروزی‌ات بگویم.
رضوان به حضرت تو زده طعنه بر بهشت
غلمان به خدمت تو کمر بسته بر میان
هوش مصنوعی: بهشت با زیبایی‌هایش به تو حسادت می‌کند و جوانان زیبا و دل‌انگیز در خدمت تو آماده‌اند.
جام میی گرفته لبالب تمام نوش
اکسیر علت بدن و کیمیای جان
هوش مصنوعی: جام پر از می را به دست گرفتم، تمام نوشیدنی‌ای که سبب تندرستی بدن و ارزشی برای روح من است.
چون همت همه به بلندی نهد قدم
چون دولت همه ز ترقی دهد نشان
هوش مصنوعی: زمانی که همه با اراده و تلاش خود به سوی اوج و بلندی قدم بردارند، نشان از این است که همه چیز به سمت پیشرفت و ترقی حرکت می‌کند.
آن می که بر سپهر اگر سایه افکند
شاید که آفتاب شود یکسر آسمان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی شخصی را توصیف کنی که قدرت و نفوذ زیادی دارد، می‌توانی بگویی که او به قدری قدرتمند است که می‌تواند بر آسمان سایه بیفکند، و شاید به همین دلیل به زودی تمام آسمان را روشن کند.
رنگین میی که بر کفن مرده گر چکد
در تن رگ فسرده شود شاخ ارغوان
هوش مصنوعی: اگر می، که رنگین است و بر کفن مرده بریزد، به رگ‌هایی که سرد شده‌اند جان تازه‌ای می‌بخشد و مانند شاخی از گل ارغوان رونق می‌یابد.
در بزم تو چو رزم تو بختست کامیاب
در رزم تو چو بزم تو طبعست شادمان
هوش مصنوعی: در محفل تو مانند پیروزی در جنگ، شانس و بهره‌مندی وجود دارد و در جنگ تو نیز همچون جشن و سرور، روحیه و شادمانی حاکم است.
روزی که بزم معرکه از بی خودان جنگ
رنگین شود و صحن خرابات از مغان
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که هنگامه جنگ، شادابی و زیبایی خاصی به خود خواهد گرفت و میخانه‌ها نیز به محلی برای گردهمایی عارفان تبدیل خواهند شد.
از سر خمار هول برد نشئه غرور
شمشیر جرعه بخش شود بهر امتحان
هوش مصنوعی: از حالت مستی و گیجی بیرون آمدن، باعث می‌شود که احساس شجاعت و غرور بیفتد و در این حالت، فقط کافی است که یک جرعه از شجاعت و قدرت را برای آزمودن خود امتحان کند.
چون نیش غمزه کاوش دل ها کند خدنگ
چون ذوق نشئه در رگ جان ها دود سنان
هوش مصنوعی: زمانی که نیش خنده و نگاه فریبنده دل‌ها را هدف قرار می‌دهد، مانند تیر خوشی و نشئه‌ای که در رگ‌های جان انسان‌ها در جریانه، دلتنگی و غم را به همراه دارد.
بر پا نهد چو دردکشان دیده را رکاب
از کف کشد چو مغ بچگان زلف را عنان
هوش مصنوعی: چشمانش را به سختی می‌سازد و به زمین می‌افتد، همچون کسی که از درد رنج می‌برد؛ وقتی هم که می‌خواهد کنترل زلف‌هایش را به دست گیرد، به آرامی آن‌ها را کنار می‌زند.
مستانه آن زمان تو برون تازی از سپاه
از باده شیرگیر و به شمشیر جان ستان
هوش مصنوعی: در آن زمان که مست و شادمان هستی، به طور آزاد و شجاعانه از جمعیت خارج می‌شوی. از شراب لذت‌بخش بنوش و با شمشیری که جان را می‌گیرد، آماده باش.
از بس ز گیر و دار تو قالب شود تهی
پیمانه سپهر لبالب شود ز جان
هوش مصنوعی: به خاطر دغدغه‌ها و مشکلاتی که در زندگی داریم، انسان از درون احساس خالی بودن می‌کند و همین باعث می‌شود که زندگی از شلوغی و هیاهو پر شود.
ای بنده پروری که به یمن ثنای تو
شاید که افتخار به طبعم کند زمان
هوش مصنوعی: ای پروردگار مهربان، با ستایش تو ممکن است زمان خود را به من افتخار کند.
نامت برم خجسته شود بر زبان سخن
یادت کنم شکفته شود در بدن روان
هوش مصنوعی: هرگاه نام تو بر زبان‌ها جاری شود، فرخندگی و خوشبختی به همراه دارد و وقتی به یاد تو می‌افتم، حسی شاداب و سرزنده در وجودم ایجاد می‌شود.
نازان به بحر خاطر تو ابر طبع من
من قطره آورم تو کنی گوهر از بیان
هوش مصنوعی: من به خاطر تو مثل ابر دریا غمگین هستم و فقط یک قطره از عشق و احساساتم را به تو می‌دهم تا تو با بیانی زیبا و دلربا، گوهر عشق را از آن استخراج کنی.
معیار نظم گشت «نظیری » ز خدمتت
تأثیر کیمیاست درین خاک آستان
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب به دلیل تأثيرات خدمت تو به وجود آمده است، که مانند طلای ناب در این زمین با ارزش است.
تا مطلع کلام بود اولین سخن
تا مقطع سخن شود انجام داستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که سخن آغاز می‌شود، داستان تازه شروع می‌شود و وقتی به پایان می‌رسد، جریان آن به اتمام می‌رسد.
طغرای نامه ها ز ثنای تو با فروغ
انجام صفحه ها ز دعای تو با نشان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نشان و مهر نامه‌ها به خاطر ستایش و مدح تو است و زیبایی و نورانی بودن پایان صفحه‌ها نتیجه دعای تو می‌باشد.
زلف عذار نصرت تو جلوه مراد
خال جمال دولت تو عرصه جهان
هوش مصنوعی: زلف سیاه تو نمادی از پیروزی و زیبایی‌ات است و جایگاه زیبایی و سعادت تو در جهان مانند صحنه‌ای بزرگ است.