شمارهٔ ۲۸ - ایضا در مدح ابوالمظفر جلال الدین اکبر پادشاه این قصیده بعد از قصیده سابق و در ملازمت کردن ثانی در عین ضعف و بیماری گفته شده
چو شمع صبحگهی جان دهم به بوی نسیم
چو صبحدم به شکرخنده می شوم تسلیم
ز تنگ عیشی چو گل تنگ دلی دارم
که خنده گر کنم از ضعف می شوم به دو نیم
جهان چو صفحه رخساره نگار صحیح
همین من از نظر افتاده چون کتاب سقیم
به گنج عشق فرو رفته است پای دلم
ز فرق تا قدمم در میان ناز و نعیم
به نور مهر برون آی و جذب شوق ببین
که ذره گرم تر این ره رود ز ابراهیم
چنان به شوق سوی آفتاب خویش روم
که ذره ام به دگر ذره می کند تقدیم
اگر به این تن زارم ز جا برانگیزند
به خاک ریزدم از یک دگر عظام رمیم
وگر به خلد برندم به این الم رضوان
ز سلسبیل گریزد به سوی ماء حجیم
بلند و پست ز بره دارم
ز بیم جان به عصا راه می روم چو کلیم
ز هول راه به لاحول می نهم پا را
نعوذ بالله از رهزنی دیو رجیم
ز داروی نظر شاه دیده ام صحت
به تازه درد دل آورده ام به نزد حکیم
ز ناتوانی بسیار خود به این شادم
که دیر فرق برآرم ز سجده تسلیم
ز بس که کاسته ام کس نمی کند احساس
تن نزار مرا زیر پا چو نقش گلیم
ز بس نزاری من بر زمین نخست آید
گرم سنان به ظرافت زند به پشت ندیم
ز فرش جبهه من نقش آستانه او
برون رود چو غریب از در سرای مقیم
ملک چو کعبه و من چون حطیم در پایش
مقربان جنابش چو رکن های حطیم
چهار حد جهان را به سوی او اقبال
چو سوی کعبه ایزد چهار حد حریم
یکی به صدق و صفا پیش رفته در لبیک
یکی به بذل و عطا پس دویده در تسلیم
کشیده نعره الله اکبر از هر سو
بگاه دیدنش اصحاب چون گه تحریم
کلاه گوشه جسم جلالش از رفعت
فکنده گوی فلک بر قفا چو نقطه جیم
به این امید که لطفم ز خاک بردارد
فتاده ام چو ذلیلان به پیش پای کریم
ازین امید درازی که در دلست مرا
چو رو به قبله کنم کعبه ام کند تعظیم
ز بعد ما و تو این شعله از نظر دورست
به وقت قرب برآید ز آستین کلیم
به هیچ کس نرسد نوبت ار ز من باشی
گرم جهان همه گویند ممسکت است و لئیم
من و وفا به درت خوارتر ز یک دگریم
مکن مساهله در حق بندگان قدیم
درآ به مجلس مستان و مهربانی بین
که پادشاه نهد بر سر گدا دیهیم
درازدستی بختم نگر که بر در شاه
نشان جبهه کنم سجده گاه هفت اقلیم
خلاصه دو جهان شاه اکبر غازی
که هست لطف و عتابش کلید خلد و جحیم
از بوی خرمی نوبهار دولت او
به سینه غنچه پیکان کند شکفته نسیم
ز بس تمکن او وعده را دلیست صبور
ز بس سلامت او خسته را تنیست سلیم
ز جود اوست که دریا به بخشش است دلیر
ز حلم اوست که دنیا برنجشست حلیم
ز بذل نعمت و مسکین نوازی کرمش
به کنج فقر و قناعت بود بهشت نعیم
به حاجتی که دلم راست اقتدا دارم
به رکن کعبه حاجات شاهزاده سلیم
زهی ز شوق لقای تو شخص نصرت را
به زیر هر بن مویی هزار چشم کلیم
کند خرام درآن پایه دولتت کان جا
ازل نشان به ابد می دهد که اوست قدیم
جهان ز نعمت تو زله بست و عیسی را
نگشت بر سر خوان سپهر نان به دو نیم
سخی تویی که کرم دیده ای به خوان پدر
یتیم اگر همه روح الهست هست یتیم
زمانه تا تو نبودی به مکرمت می گفت
هنوز آدم و حوا سترونند و عقیم
تو کام ران به مراد و جهان به فخر از تو
چو میهمان گرانمایه در سرای کریم
بود عنایت عام تو شاهدی که به رفق
رباید از دکان کاینات عنیم؟
گره گشای خط طره مراد تو را
ز عضوها همه ناخن دمد چوماهی سیم
سخن ز مدح تو با نظم همچو عقد گوهر
گهر ز جود تو بی قدر همچو طفل یتیم
درم به مدح و ثنا خسروان عطا سازند
تو بذل مال کنی با تواع و تعظیم
چو غنچه دست تو بی اختیار بگشاید
چو گل ز دست تو بی انتظام ریزد سیم
چو تو به غیر طلب وام دار زر ندهد
ز بخشش تو غرامت کشد همیشه غریم
ازان بقای ابد خواهمت که دایم هست
وجود هر دو جهان پیش همت تو عدیم
تو را که علم لدنی بود چرا گویم
که کد بدرس نفرموده ای ز طبع فهیم
نه با نواهی و انکار تو خیال غلط
نه با اوامر و احکام تو خصال ذمیم
اگر کفایت قانون تو نگیرد دست
غریق جهل شود در حجاب علم علیم
هزار سطح عریض و طویل طرح کند
کفایتی تو اگر نقطه را کند تقسیم
ز بس افاضه فیضی که در زمانه تست
قواعد حکماشسته ترهات قدیم
چنان به عهد تو طفلان دقیق حرف زنند
که عقل کل نکند فهم بعد صد تفهیم
ز بس عذوبت الفاظ تو اگر کاوند
به زیر پای تو پایند کوثر و تسنیم
کنم چو نیک تأمل به شأن دشمن تست
به هر مقام که نازل شده عذاب الیم
همیشه رنج و حسد خاطر حسود تو را
گرفته است چو دست لئیم حلق لئیم
کنم مشاهده دایم به ظل دولت تو
که جلوه می کند امکان فتح های عظیم
ز فتح کرده شرابی به ساغر و داده
به هر حریف به اندازه وفا تقسیم
به هر مصاف که عزم تو رهنما گردد
چو برگ کاه پرد کوه ها به بال نسیم
درآن دیار که قهر تو قهرمان گردد
پدر به قتل پسر نیست مهربان و رحیم
ز بطن آهن و سنگی برآید ار شرری
ازان فروخته ارد هزار نار جحیم
بود حقوق اولوالامر درجهان واجب
نگشته عاق پدر با اطاعت تو اثیم
ز استواری عهدت سزد اگر گردد
چو نطفه در رحم اندیشه در ضمیر جسیم
چنان ستاره به سطح سپهر بشماری
که جوهری بشمارد گهر به سطح ادیم
مهانیان ضمیر از فروغ بخشش تو
نهاده اند چراغ امید در ره بیم
مبشران قلوب از صلاح حکمت تو
رسانده اند به گوش صمیم صدق صمیم
شهنشها ملکا درد دل ز ما بشنو
که از قبیله عشقیم و خانه زاد قدیم
ز بهر آفت جان می دهیم دل به خطر
ز بهر محنت دل می نهیم جان در بیم
بساز کردن ترتیب مجلست شب و روز
به چشم و سر نگه و سجده می کنم تعلیم
به فکر قرب تو چون خسروان به خانه خویش
درون خرامم و بر میهمان کنم تقدیم
درآر در صف قربانیان «نظیری » را
که نه غزال حرم گردد ونه صید حریم
همیشه تا خلق خویشتن بزرگ کند
گدا به فاقه و فقر و غنی به ناز و نعیم
تو باش و اختر خود با هزار نعمت و ناز
ببخش کام فقیر و برآر کار یتیم
عدوی این دو چراغ حیات را بادا
ز فرق چون تن مقراض تا به ناف دونیم
شمارهٔ ۲۷ - یک قصیده: بحر پر لؤلؤ معانی راشمارهٔ ۲۹ - ایضا این قصیده در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان بن بیرام خان واقعست اول مخلع به مطلع ثانی و آخر متوجه به مطلع اول مکرر بجایزه پسندیده معزز گردیده: روزی چو بازمانده ضعیفان ز کاروان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شمع صبحگهی جان دهم به بوی نسیم
چو صبحدم به شکرخنده می شوم تسلیم
هوش مصنوعی: مثل شمعی که در صبح میسوزد، جانم را با عطر نسیم فدای آن میکنم. در صبح وقتی که بیدار میشوم، با لبخند شیرین میشوم مطیع و تسلیم.
ز تنگ عیشی چو گل تنگ دلی دارم
که خنده گر کنم از ضعف می شوم به دو نیم
هوش مصنوعی: به خاطر زندگی دشوار و سختیهایی که دارم، احساس ناراحتی و دلتنگی میکنم. حتی اگر بخواهم بخندم، این خنده به خاطر ضعف و ناتوانیام است و ممکن است مرا به دو نیم کند.
جهان چو صفحه رخساره نگار صحیح
همین من از نظر افتاده چون کتاب سقیم
هوش مصنوعی: جهان به مانند چهره یک هنرمند زیباست، اما من که در این دنیا به نظر ناپسند و بیارزش آمدهام، مثل یک کتاب معیوب و ناقص به نظر میرسم.
به گنج عشق فرو رفته است پای دلم
ز فرق تا قدمم در میان ناز و نعیم
هوش مصنوعی: دل من در گنج عشق غرق شده است، از سر تا پا در میان لطافت و نعمت غوطهورم.
به نور مهر برون آی و جذب شوق ببین
که ذره گرم تر این ره رود ز ابراهیم
هوش مصنوعی: با نور خورشید بیرون بیا و شوق را مشاهده کن، زیرا ذرهای از گرما در این مسیر از ابراهیم بیشتر است.
چنان به شوق سوی آفتاب خویش روم
که ذره ام به دگر ذره می کند تقدیم
هوش مصنوعی: چنان مشتاق و شاداب به سمت آفتاب خود میروم که حتی ذرهای از وجودم را به دیگر ذرهها تقدیم میکنم.
اگر به این تن زارم ز جا برانگیزند
به خاک ریزدم از یک دگر عظام رمیم
هوش مصنوعی: اگر بدن ضعیف و بیمارم را از جایش به حرکت درآورند، به خاک میافتم و از هم میپاشم.
وگر به خلد برندم به این الم رضوان
ز سلسبیل گریزد به سوی ماء حجیم
هوش مصنوعی: اگر به بهشت برسم و در آنجا به نعمتهای پروردگار دست یابم، آنگاه آب زلال و گوارا به سوی آب عظیم و پرتلاطمی خواهد رفت.
بلند و پست ز بره دارم
ز بیم جان به عصا راه می روم چو کلیم
هوش مصنوعی: من در زندگی با مشکلات و چالشهای زیاد روبهرو هستم و از ترس جانم، با احتیاط و آرامش راه میروم، مانند کلیم که از خطرات فرار میکند.
ز هول راه به لاحول می نهم پا را
نعوذ بالله از رهزنی دیو رجیم
هوش مصنوعی: به دلیل ترس و وحشت، قدم به جایی میگذارم که هیچ راهی نباشد و به یاد خداوند از آسیب دیوی پلید دوری میکنم.
ز داروی نظر شاه دیده ام صحت
به تازه درد دل آورده ام به نزد حکیم
هوش مصنوعی: از داروی نگاه شاه، بهبودی یافتهام و حالا درد دل خود را به نزد پزشک آوردهام.
ز ناتوانی بسیار خود به این شادم
که دیر فرق برآرم ز سجده تسلیم
هوش مصنوعی: از شدت ناتوانیام، تنها چیزی که مرا خوشحال میکند این است که دیرتر از حالت تسلیم به خودم بیایم.
ز بس که کاسته ام کس نمی کند احساس
تن نزار مرا زیر پا چو نقش گلیم
هوش مصنوعی: به خاطر کاهش مداوم و بیوقفه، هیچکس به احوال بدنی و ضعیف من توجهی نمیکند، مانند رد پا که روی گلیم باقی میماند و کسی به آن اهمیت نمیدهد.
ز بس نزاری من بر زمین نخست آید
گرم سنان به ظرافت زند به پشت ندیم
هوش مصنوعی: به خاطر نازکخویی و نازکنفسیام، اولین کسی که بر زمین میافتد، با ظرافت چنگالهایش بر پشت دوستش ضربه میزند.
ز فرش جبهه من نقش آستانه او
برون رود چو غریب از در سرای مقیم
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر میکشد که وقتی من روی فرش جبهه نشستهام و سایهای از آستانه معشوق در خاطرم نقش بسته، احساس میکنم که مانند یک غریبه از در یک خانه دائمی خارج میشوم. به این معنا که عشق و محبت، حس تعلق خاصی را در من به وجود میآورد و جدایی از آن، حس غربت و بیپناهی را برایم به همراه دارد.
ملک چو کعبه و من چون حطیم در پایش
مقربان جنابش چو رکن های حطیم
هوش مصنوعی: چنانچه کعبه مقام والایی دارد، من نیز مانند مکانی پایینتر در اطراف آن هستم. کسانی که به او نزدیکاند، همانند بخشهای مختلف این مکان مقدس هستند.
چهار حد جهان را به سوی او اقبال
چو سوی کعبه ایزد چهار حد حریم
هوش مصنوعی: جهان چهار سوی خود را به سوی او میچرخد، مانند اینکه همه چیز به سمت کعبه، خانه خدا گرایش دارد.
یکی به صدق و صفا پیش رفته در لبیک
یکی به بذل و عطا پس دویده در تسلیم
هوش مصنوعی: یکی با صداقت و خلوص در پاسخ به دعوت خدا به سوی او رفته، و دیگری با بخشش و generosity به سوی تسلیم و surrender در آمده است.
کشیده نعره الله اکبر از هر سو
بگاه دیدنش اصحاب چون گه تحریم
هوش مصنوعی: در صبح دیدار او، یاران به صدای بلند «الله اکبر» میگویند، همچون زمانی که تجلیل و حرمت چیزی را اعلام میکنند.
کلاه گوشه جسم جلالش از رفعت
فکنده گوی فلک بر قفا چو نقطه جیم
هوش مصنوعی: کلاهی که بر سر دارد، نشاندهنده جلال و عظمت اوست و بهخاطر بلندیاش، آسمان را زیر سایه خود گرفته است، بهگونهای که مانند دایرهای کوچک به نظر میرسد.
به این امید که لطفم ز خاک بردارد
فتاده ام چو ذلیلان به پیش پای کریم
هوش مصنوعی: من با این امید که محبت و لطفش مرا از زمین و ذلت بلند کند، به پیش پای انسان بزرگی به زانو درآمدهام.
ازین امید درازی که در دلست مرا
چو رو به قبله کنم کعبه ام کند تعظیم
هوش مصنوعی: این امیدی که در دلم وجود دارد، وقتی رو به قبله میایستم، مانند کعبهای میشود که به من احترام میگذارد.
ز بعد ما و تو این شعله از نظر دورست
به وقت قرب برآید ز آستین کلیم
هوش مصنوعی: بعد از ما و تو، این شعلهای که در دور دست است، در زمانی که به نزدیکی و نزدیکی روحانی برسیم، از آستین کلیم (موسی) برمیخیزد.
به هیچ کس نرسد نوبت ار ز من باشی
گرم جهان همه گویند ممسکت است و لئیم
هوش مصنوعی: اگر تو در این دنیا کسی باشی که به دیگران کمک نمیکنی و فقط به خودت میرسی، در این صورت نوبت تو هیچ وقت نخواهد رسید و همه خواهند گفت که رفتار تو ناپسند و زشت است.
من و وفا به درت خوارتر ز یک دگریم
مکن مساهله در حق بندگان قدیم
هوش مصنوعی: من و وفا در مقابل تو بسیار حقیرتر از دیگران هستیم. بنابراین در مورد بندگان قدیمی خود به سادگی و بیتوجهی رفتار نکن.
درآ به مجلس مستان و مهربانی بین
که پادشاه نهد بر سر گدا دیهیم
هوش مصنوعی: وارد مجلس میخوارگان شو و مهربانی را مشاهده کن، زیرا در این مکان پادشاه خود را بر سر درویش میآراید و تاج میگذارد.
درازدستی بختم نگر که بر در شاه
نشان جبهه کنم سجده گاه هفت اقلیم
هوش مصنوعی: بنگر که تقدیر من چقدر گسترده است که به درگاه پادشاه سجده میکنم و این سجدهگاه بر تمام اقلیمها و سرزمینها گسترده شده است.
خلاصه دو جهان شاه اکبر غازی
که هست لطف و عتابش کلید خلد و جحیم
هوش مصنوعی: این شعر به مدح شاه اکبر غازی اشاره دارد که او را به عنوان فرمانروایی توانا و با قدرت معرفی میکند. لطف و رحمتی که او به مردم میکند، میتواند دروازهای به بهشت یا به زندگی بهتر باشد، درحالیکه درعینحال، عتاب و توبیخ او نیز به نوعی میتواند سرچشمهای از عذاب و سختیها باشد. در واقع، او نماد قدرت و تأثیری است که در زندگی انسانها دارد.
از بوی خرمی نوبهار دولت او
به سینه غنچه پیکان کند شکفته نسیم
هوش مصنوعی: با وزیدن نسیم خوشایند بهاری، غنچهها در دل خود شکفته و باز میشوند و این بوی خوش نشان از رونق و شکوفایی او دارد.
ز بس تمکن او وعده را دلیست صبور
ز بس سلامت او خسته را تنیست سلیم
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و توانایی او، دلی مهربان و صبور دارد و به دلیل سلامتی و درست بودنش، بدنی خسته و رنجور ندارد.
ز جود اوست که دریا به بخشش است دلیر
ز حلم اوست که دنیا برنجشست حلیم
هوش مصنوعی: بخشش دریا ناشی از سخاوت اوست و آرامش و تحمل دنیا نتیجهی حلم و بردباری اوست.
ز بذل نعمت و مسکین نوازی کرمش
به کنج فقر و قناعت بود بهشت نعیم
هوش مصنوعی: با بخشش نعمت و مهربانی به افراد بینوا، کرامت خداوند در کنار فقر و قناعت، بهشتی از نعمتها را به همراه دارد.
به حاجتی که دلم راست اقتدا دارم
به رکن کعبه حاجات شاهزاده سلیم
هوش مصنوعی: من برای نیازهایم به رکن کعبه، پناه میبرم و به دل خواهشهایی که دارم، در کنار آنجا دعا میکنم.
زهی ز شوق لقای تو شخص نصرت را
به زیر هر بن مویی هزار چشم کلیم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق دیدار تو، شخص نصرت در زیر هر مویی، هزار چشمی دارد مانند کلیم.
کند خرام درآن پایه دولتت کان جا
ازل نشان به ابد می دهد که اوست قدیم
هوش مصنوعی: آن کس که به آرامی و زیبایی در عرصه قدرت و حکومت حرکت میکند، در حقیقت در جایی قرار دارد که نشانی از ابدیت و جاودانگی میدهد و اوست که از ابتدا وجود داشته است.
جهان ز نعمت تو زله بست و عیسی را
نگشت بر سر خوان سپهر نان به دو نیم
هوش مصنوعی: جهان به لطف و نعمت تو بر پا مانده است و عیسی (ع) بر سر سفره آسمانی نان، تقسیم نشده است.
سخی تویی که کرم دیده ای به خوان پدر
یتیم اگر همه روح الهست هست یتیم
هوش مصنوعی: تو انسان بزرگواری هستی که به مهمانی پدر یتیم کرم و لطف نشان میدهی، حتی اگر همه موجودات زنده هم در کنار هم باشند، هنوز هم یتیم به حساب میآید.
زمانه تا تو نبودی به مکرمت می گفت
هنوز آدم و حوا سترونند و عقیم
هوش مصنوعی: زمانی که تو در زندگیام نبود، جهان به مهرت اشاره میکرد و میگفت هنوز انسانها در نازایی و نجات ناپذیری به سر میبرند.
تو کام ران به مراد و جهان به فخر از تو
چو میهمان گرانمایه در سرای کریم
هوش مصنوعی: تو به آرزوهایت میرسی و جهان به خاطر وجود تو به خود میبالد، مانند مهمانی ارزشمند که در خانهای بزرگ و مهماننواز پذیرایی میشود.
بود عنایت عام تو شاهدی که به رفق
رباید از دکان کاینات عنیم؟
هوش مصنوعی: سخن از توجه و لطف خاص تو است که میتواند از دکان جهان و هستی، به آرامی و با نرمی، شخصی را به خود نزدیک کند.
گره گشای خط طره مراد تو را
ز عضوها همه ناخن دمد چوماهی سیم
هوش مصنوعی: اگر تو در مسیر خواستههایت با مشکلاتی مواجه شدهای، بدان که با دقت و مهارت میتوانی آنها را حل کنی. باید همچون ماهی که در آب حرکت میکند و به راحتی از موانع میگذرد، با نرمی و انعطاف به جلو بروی.
سخن ز مدح تو با نظم همچو عقد گوهر
گهر ز جود تو بی قدر همچو طفل یتیم
هوش مصنوعی: مدح و تعریف تو از زبان من مانند گردنبند جواهر است، اما سخن من دربارهی نعمتها و بخششهای تو به اندازهی یک کودک یتیم ارزش ندارد.
درم به مدح و ثنا خسروان عطا سازند
تو بذل مال کنی با تواع و تعظیم
هوش مصنوعی: اگر در ستایش و تمجید پادشاهان به من چیزی بدهند، تو نیز باید با بخشش مال و احترام به آنها رفتار کنی.
چو غنچه دست تو بی اختیار بگشاید
چو گل ز دست تو بی انتظام ریزد سیم
هوش مصنوعی: وقتی که گلبرگهای دست تو بیارداه و به آرامی باز شود، مانند گلی میشود که به طور نامنظم و زیبا نقره میریزد.
چو تو به غیر طلب وام دار زر ندهد
ز بخشش تو غرامت کشد همیشه غریم
هوش مصنوعی: اگر تو تنها به دنبال درخواست و طلب کردن باشی، هیچ کس از بخشش تو بهرهمند نخواهد شد و همواره زیان خود را خواهد دید.
ازان بقای ابد خواهمت که دایم هست
وجود هر دو جهان پیش همت تو عدیم
هوش مصنوعی: من از تو جاودانگی میخواهم زیرا وجود هر دو جهان در حضور تو ناچیز و بیارزش است.
تو را که علم لدنی بود چرا گویم
که کد بدرس نفرموده ای ز طبع فهیم
هوش مصنوعی: تو که به دانش الهی دسترسی داری، چرا باید بگویم که از طبیعت فهیم خود، آموزش ندیدهای؟
نه با نواهی و انکار تو خیال غلط
نه با اوامر و احکام تو خصال ذمیم
هوش مصنوعی: نه میتوان با نهی و انکار تو احساسی نادرست پیدا کرد و نه میتوان با دستورات و قوانین تو، ویژگیهای ناپسند را ایجاد کرد.
اگر کفایت قانون تو نگیرد دست
غریق جهل شود در حجاب علم علیم
هوش مصنوعی: اگر قوانین تو نتواند کمک کند، آنگاه کسی که در جهل فرو رفته است، از آگاهی و دانش واقعی دور خواهد ماند.
هزار سطح عریض و طویل طرح کند
کفایتی تو اگر نقطه را کند تقسیم
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند یک نقطه را به قسمتهای کوچکی تقسیم کند، نشاندهندهی مهارت و توانایی اوست که میتواند هزاران طرح گسترده و بزرگ را طراحی کند.
ز بس افاضه فیضی که در زمانه تست
قواعد حکماشسته ترهات قدیم
هوش مصنوعی: به خاطر انبوهی از برکتها و فیضهایی که از وجود تو در این دنیا جاری است، قوانین و قواعد قدیمی دیگر اعتبارشان را از دست دادهاند و به فراموشی سپرده شدهاند.
چنان به عهد تو طفلان دقیق حرف زنند
که عقل کل نکند فهم بعد صد تفهیم
هوش مصنوعی: کودکان به اندازهای در مورد عهد و پیمان تو دقیق صحبت میکنند که حتی بزرگترین عقلها نیز نمیتوانند پس از صد بار توضیح دادن، آن را درک کنند.
ز بس عذوبت الفاظ تو اگر کاوند
به زیر پای تو پایند کوثر و تسنیم
هوش مصنوعی: به خاطر شیرینی و لطافت سخنان تو، اگر زیر پاهای تو جاری شود، کوثر و تسنیم هم به زیر پاهایت خواهند افتاد.
کنم چو نیک تأمل به شأن دشمن تست
به هر مقام که نازل شده عذاب الیم
هوش مصنوعی: وقتی به وضعیت دشمن فکر میکنم و عذاب سختی که به هر دلیلی بر او نازل شده، میفهمم که در چه مقام و مرتبهای قرار دارد.
همیشه رنج و حسد خاطر حسود تو را
گرفته است چو دست لئیم حلق لئیم
هوش مصنوعی: رنج و حسد همواره خاطر حسود را دچار کرده است، مانند دست زشت و بدman-like که باعث آزار میشود.
کنم مشاهده دایم به ظل دولت تو
که جلوه می کند امکان فتح های عظیم
هوش مصنوعی: به طور مداوم در سایه قدرت تو به تماشای زیباییهای مختلف میپردازم که نویدبخش پیروزیهای بزرگ است.
ز فتح کرده شرابی به ساغر و داده
به هر حریف به اندازه وفا تقسیم
هوش مصنوعی: از پیروزی به دست آمده، شرابی در جام ریخته شده و به هر دوست با توجه به وفاداریاش به مقدار مناسب تقدیم میشود.
به هر مصاف که عزم تو رهنما گردد
چو برگ کاه پرد کوه ها به بال نسیم
هوش مصنوعی: هر جا که ارادهات راهنمای تو باشد، همچون برگهای که در باد به سوی قلهها پرتاب میشود.
درآن دیار که قهر تو قهرمان گردد
پدر به قتل پسر نیست مهربان و رحیم
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، زمانی که خشم تو همچون قدرتی بزرگ ظاهر میشود، دیگر پدر نمیتواند بر روی محبت و رحمت خود نسبت به فرزندش تکیه کند و این روابط به خشم مبدل میشود.
ز بطن آهن و سنگی برآید ار شرری
ازان فروخته ارد هزار نار جحیم
هوش مصنوعی: اگر از دل آهن و سنگی آتش شعلهور شود، حتی اگر کم باشد، میتواند هزاران آتش جهنم را به همراه داشته باشد.
بود حقوق اولوالامر درجهان واجب
نگشته عاق پدر با اطاعت تو اثیم
هوش مصنوعی: در دنیا برعهده ماست که به اولیای امر احترام بگذاریم و اطاعت کنیم. این وظیفه نشاندهندهی آگاهی و درک ماست و نادیده گرفتن آن عواقب و گناهی بزرگ به همراه دارد.
ز استواری عهدت سزد اگر گردد
چو نطفه در رحم اندیشه در ضمیر جسیم
هوش مصنوعی: اگر عهد و پیمان تو استوار باشد، شایسته است که مانند نطفهای در رحم، در دل و ذهن بزرگ شود و پرورش یابد.
چنان ستاره به سطح سپهر بشماری
که جوهری بشمارد گهر به سطح ادیم
هوش مصنوعی: به قدری که میتوانی ستارهها را در آسمان بشماری، میتوانی از تعداد جواهرات بر سطح زمین نیز به همان اندازه صحبت کنی.
مهانیان ضمیر از فروغ بخشش تو
نهاده اند چراغ امید در ره بیم
هوش مصنوعی: بخشندگی و مهربانی تو باعث شده که دیگران نور امید را در مسیر ناامیدی روشن کنند.
مبشران قلوب از صلاح حکمت تو
رسانده اند به گوش صمیم صدق صمیم
هوش مصنوعی: خبرآوران دلها، پیام صلاح و حکمت تو را به گوشهای پاک و راستین رساندهاند.
شهنشها ملکا درد دل ز ما بشنو
که از قبیله عشقیم و خانه زاد قدیم
هوش مصنوعی: ای پادشاهان، درد دل ما را بشنوید که ما از خاندان عشق هستیم و نژاد اصیل و باستانی داریم.
ز بهر آفت جان می دهیم دل به خطر
ز بهر محنت دل می نهیم جان در بیم
هوش مصنوعی: به خاطر خطراتی که زندگی برای ما دارد، جان خود را به خطر میاندازیم و به خاطر سختیهایی که به دل میآید، جان خود را در معرض ریسک قرار میدهیم.
بساز کردن ترتیب مجلست شب و روز
به چشم و سر نگه و سجده می کنم تعلیم
هوش مصنوعی: هر شب و روز به ترتیب و نظم برگزاری مجلس تو مشغولم و با احترام و فروتنی تو را میپرستند.
به فکر قرب تو چون خسروان به خانه خویش
درون خرامم و بر میهمان کنم تقدیم
هوش مصنوعی: به یاد تو و محبتت همچون پادشاهان با وقار به خانه خودم میروم و برای مهمانانم از تو سخن میگویم و آنها را به تو دعوت میکنم.
درآر در صف قربانیان «نظیری » را
که نه غزال حرم گردد ونه صید حریم
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن شخصیتی میپردازد که نه تنها به عنوان قربانی در میان دیگران قرار میگیرد، بلکه نه به شدت زیبایی و لطافت غزالهای حرم دست یافته و نه به سادگی شکار در حریم خاصی تبدیل شده است. در واقع، او در وضعیتی قرار دارد که نه در مقام زیبایی و جذابیت زندگی میکند و نه به سادگی به عنوان شکار شناخته میشود.
همیشه تا خلق خویشتن بزرگ کند
گدا به فاقه و فقر و غنی به ناز و نعیم
هوش مصنوعی: همیشه افرادی که در تلاشند تا خود را بزرگتر از آنچه که هستند نشان دهند، به نظر میرسد که فقرا با نیازهای خود و ثروتمندان با راحتی و نعمتهایشان در زندگی به تقابل میپردازند.
تو باش و اختر خود با هزار نعمت و ناز
ببخش کام فقیر و برآر کار یتیم
هوش مصنوعی: تو با تمام خوبیها و نعمتهایت از خودت درخشان و پرناز باش و به افراد نیازمند، بهویژه یتیمان، کمک کن تا زندگیشان بهتر شود.
عدوی این دو چراغ حیات را بادا
ز فرق چون تن مقراض تا به ناف دونیم
هوش مصنوعی: ای کاش دشمنی که این دو چراغ زندگی را خاموش میکند، مانند قیچی از بالای سر تا میان گلو بیفتد.