شمارهٔ ۲۷ - یک قصیده
بحر پر لؤلؤ معانی را
مشت ارزن بها فرستادم
شبنمی چند چیدم از صحرا
قلزمی را جزا فرستادم
تابش کبریا گرفتم ازو
رنگ کبر و ریا فرستادم
پیش خورشید جاودانه عشق
ذره ای از هوا فرستادم
اعمیم لابه های روشن را
گرو توتیا فرستادم
جاهلم قول های باطل را
بدل کیمیا فرستادم
ناله ای از درون خسته خویش
بهر اخذ دوا فرستادم
جذبه ای از ضمیر بسته خویش
پی کسب صفا فرستادم
خجال از کار خود نمی دانم
که چه دارم؟ کجا فرستادم؟
هیچ جنسم جواب نامه نبود
روی دیدم قفا فرستادم
شاه بلخم ترنجبین نگرفت
به نشابور وافرستادم
بهر قوت حواریان بهشت
دسته گندنا فرستادم
فدیه کافران بدر و حنین
دیت کربلا فرستادم
هرچه مکنون گنج امکان بود
از خفا برملا فرستادم
پیش آن گنج حبه ای ننمود
گرچه گنجینه ها فرستادم
قصه کوته ز قاصد رضوان
گل گرفتم گیا فرستادم
احسن احسن نوشتمش بر نظم
مرحبا مرحبا فرستادم
نفرستادم این مدیح به او
که به سعد هما فرستادم
رایتی در خورش پدید نشد
هم ز نامش لوا فرستادم
بوم شب کور و مرغ عیسی را
نزد شمس الضحی فرستادم
خس و خاشاک تشنه گشته خویش
پیش ابر سخا فرستادم
در ناسفته و عقیق کم آب
به سهیل و سهی فرستادم
نیست لایق به مدحتش گفتن
گهر کم بها فرستادم
راستی تحفه های کانی بود
که به گنج عطا فرستادم
بهر تشریف قامت سلطان
بر قد شه قبا فرستادم
کم ز مورم ولی سلیمان را
خوان نهادم صلا فرستادم
ز آسمان از برای نصرت او
آیه «لافتی » فرستادم
خرج یک روزه مجلس طربش
دخل چین و خطا فرستادم
پی عیش و نشاط احبابش
گلشنی پر نوا فرستادم
دسته سنبلی به مجلس او
رشگ مردم گیا فرستادم
شاید این تحفه دلنشین گردد
از عروج رجا فرستادم
نزل مداحش ار ثنا کردم
هم به او آن ثنا فرستادم
مرد مدحت نیم نمی دانم
به چه گفتم؟ چرا فرستادم؟
دانم این بکر مدح خود آمد
می ندانم کرا فرستادم؟
در جزای سخن سخن راندم
نه برای عطا فرستادم
لفظ و معنی ثنای من گویند
کاین ثنا را به جا فرستادم
دایه را بس که با نسب دیدم
طفل را رونما فرستادم
از عروس جمیل نوداماد
بود غافل ضیا فرستادم
رطب ارچه نه باب مریم بود
دیدمش ناشتا فرستادم
شاه هرقل قبول دعوت کرد
بر قبول دعا فرستادم
خبر راهب و بیان سطیح
بدر مصطفی فرستادم
هرچه در مدحتش ادا کردم
بر حدیثش گوا فرستادم
شاید این مرغ خوش خبر آمد
که به ظل هما فرستادم
به تغافل نمی شوم راضی
مدح گفتم دعا فرستادم
دوستان را بقا طلب کردم
دشمنان را فنا فرستادم
شمارهٔ ۲۶ - یک قصیده: نعت محمدی علم مغفرت کنمشمارهٔ ۲۸ - ایضا در مدح ابوالمظفر جلال الدین اکبر پادشاه این قصیده بعد از قصیده سابق و در ملازمت کردن ثانی در عین ضعف و بیماری گفته شده: چو شمع صبحگهی جان دهم به بوی نسیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بحر پر لؤلؤ معانی را
مشت ارزن بها فرستادم
هوش مصنوعی: من دریاچهای از معانی ارزشمند و زیبا دارم که مانند مرواریدهای درخشان هستند و آن را به تو تقدیم میکنم.
شبنمی چند چیدم از صحرا
قلزمی را جزا فرستادم
هوش مصنوعی: چند قطره شبنم از دشت چیدم و به کسی هدیه فرستادم.
تابش کبریا گرفتم ازو
رنگ کبر و ریا فرستادم
هوش مصنوعی: من از او عظمت و نورانیت دریافت کردم و رنگ و لایههای کبر و ریا را از خود دور کردم.
پیش خورشید جاودانه عشق
ذره ای از هوا فرستادم
هوش مصنوعی: به خورشید ابدی عشق، قدری از هوا را تقدیم کردم.
اعمیم لابه های روشن را
گرو توتیا فرستادم
هوش مصنوعی: من لابههای روشنی را برای تو، به همراه یک دارویی که برطرفکننده دردهاست، فرستادم.
جاهلم قول های باطل را
بدل کیمیا فرستادم
هوش مصنوعی: من نادانیهای نادرست را به تغییر و تبدیل به چیز ارزشمندی فرستادم.
ناله ای از درون خسته خویش
بهر اخذ دوا فرستادم
هوش مصنوعی: از عمق وجود خستهام نالهای برآوردم تا دارویی به دست آورم.
جذبه ای از ضمیر بسته خویش
پی کسب صفا فرستادم
هوش مصنوعی: احساسی عمیق و درونی از درون خودم را برای جستجوی آرامش و روشنی به بروز فرستادم.
خجال از کار خود نمی دانم
که چه دارم؟ کجا فرستادم؟
هوش مصنوعی: از کارهایی که کردهام خجالت نمیکشم، اما نمیدانم چه چیزی به دست آوردهام و کجا آن را فرستادهام؟
هیچ جنسم جواب نامه نبود
روی دیدم قفا فرستادم
هوش مصنوعی: هیچ چیزی که بخواهم به تو بگویم مناسب نبود، بنابراین از پشت سرم پیامی فرستادم.
شاه بلخم ترنجبین نگرفت
به نشابور وافرستادم
هوش مصنوعی: شاه بلخ ترنجبین را به نشابور نیاورد و من آن را فرستادم.
بهر قوت حواریان بهشت
دسته گندنا فرستادم
هوش مصنوعی: برای تقویت یاران بهشت، گروهی از گندم را فرستادم.
فدیه کافران بدر و حنین
دیت کربلا فرستادم
هوش مصنوعی: من جانم را فدای کافران کردهام و در معرکههای بدر و حنین، یاد کربلا را زنده نگاه داشتهام.
هرچه مکنون گنج امکان بود
از خفا برملا فرستادم
هوش مصنوعی: هر چه که در دل و نهانخانهی وجودم نهفته بود، از پنهانی به آشکارا فرستادم.
پیش آن گنج حبه ای ننمود
گرچه گنجینه ها فرستادم
هوش مصنوعی: من هیچ ارزشی برای آن گنج کوچک قائل نشدم، هرچند که ثروتهای زیادی را به او تقدیم کردم.
قصه کوته ز قاصد رضوان
گل گرفتم گیا فرستادم
هوش مصنوعی: داستانی کوتاه از سوی پیامآور بهشت برایم آمد و من نیز به زراعت گل پرداختم و گیاهی فرستادم.
احسن احسن نوشتمش بر نظم
مرحبا مرحبا فرستادم
هوش مصنوعی: من به خوبی شعر نوشتم و با کمال میل آن را برای دیگران فرستادم.
نفرستادم این مدیح به او
که به سعد هما فرستادم
هوش مصنوعی: من این شعر را به او نفرستادم، بلکه به سعد هما فرستادم.
رایتی در خورش پدید نشد
هم ز نامش لوا فرستادم
هوش مصنوعی: پرچمی در آفتاب نمایان نشد، اما به خاطر نامش نمادهایی ارسال کردم.
بوم شب کور و مرغ عیسی را
نزد شمس الضحی فرستادم
هوش مصنوعی: در شب تار و ساکت، من نامهای به پرندهای فرستادم که همانند عیسی، نوری در دل داشته باشد تا نزد خورشید صبحگاهی برود.
خس و خاشاک تشنه گشته خویش
پیش ابر سخا فرستادم
هوش مصنوعی: علفها و گیاهان خشک و بیحاصل، به دنبال باران و آب، به سوی ابرهای بخشنده رفتهاند.
در ناسفته و عقیق کم آب
به سهیل و سهی فرستادم
هوش مصنوعی: من در جایی دور و در جواهراتی نایاب، پیامم را به ستارهای درخشان و روشن فرستادم.
نیست لایق به مدحتش گفتن
گهر کم بها فرستادم
هوش مصنوعی: من شایسته ستایش او نیستم و نمیتوانم تنها با کلمات بیارزش به او tribute دهم.
راستی تحفه های کانی بود
که به گنج عطا فرستادم
هوش مصنوعی: واقعاً هدیه های ارزشمندی بود که به گنجینه عطا کردم.
بهر تشریف قامت سلطان
بر قد شه قبا فرستادم
هوش مصنوعی: برای احترام به قامت سلطان، جامهای زیبا و مناسب تهیه کرده و به او هدیه کردم.
کم ز مورم ولی سلیمان را
خوان نهادم صلا فرستادم
هوش مصنوعی: من شاید به اندازه یک مورچه کمارزش باشم، اما با صدای بلند دعوت سلیمان را به مناجات فرستادم.
ز آسمان از برای نصرت او
آیه «لافتی » فرستادم
هوش مصنوعی: از آسمان برای حمایت و یاری او نشانهای فرستادم که به معنای «هیچکس جز او در میدان نبرد نخواهد بود» میباشد.
خرج یک روزه مجلس طربش
دخل چین و خطا فرستادم
هوش مصنوعی: من هزینه یک روزه مهمانی خوشی و شادابیاش را از درآمد و دارایی و خطاکاریهای خود فرستادم.
پی عیش و نشاط احبابش
گلشنی پر نوا فرستادم
هوش مصنوعی: برای دوستانم که دنبال شادی و خوشی هستند، باغی پر از آواز و سرور فرستادم.
دسته سنبلی به مجلس او
رشگ مردم گیا فرستادم
هوش مصنوعی: به مجلس او دستهای از سنبلها را فرستادم که مردم به آنها حسد میورزند.
شاید این تحفه دلنشین گردد
از عروج رجا فرستادم
هوش مصنوعی: شاید این هدیه زیبا به خاطر امیدی که دارم فرستاده شده باشد.
نزل مداحش ار ثنا کردم
هم به او آن ثنا فرستادم
هوش مصنوعی: اگر من مدح و ستایشی برای او بکنم، به او همان ستایش را ارسال میکنم.
مرد مدحت نیم نمی دانم
به چه گفتم؟ چرا فرستادم؟
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که گوینده نمیداند چرا کسی را که شایسته ستایش نیست، ستایش کرده است و از خود میپرسد چرا چنین کاری کرده است.
دانم این بکر مدح خود آمد
می ندانم کرا فرستادم؟
هوش مصنوعی: میدانم که این فرد به خاطر خودستاییاش از من اینجا آمده است، اما نمیدانم من او را به کجا فرستادهام؟
در جزای سخن سخن راندم
نه برای عطا فرستادم
هوش مصنوعی: من در جواب سخن گفتم، نه به خاطر هدیهای که فرستاده شود.
لفظ و معنی ثنای من گویند
کاین ثنا را به جا فرستادم
هوش مصنوعی: میگویند که من با کلمات و معنا به خوبی توصیف کردهام و این توصیف را به درستی تقدیم کردهام.
دایه را بس که با نسب دیدم
طفل را رونما فرستادم
هوش مصنوعی: مادری که با محبت و ارتباط نزدیک به فرزندش، او را به دیگران معرفی میکند، باید به نسب و اصل و نسب خود توجه کند و در انتخاب بهترین شیوهها برای تربیت او، دقت نماید.
از عروس جمیل نوداماد
بود غافل ضیا فرستادم
هوش مصنوعی: من از زیبایی دختر جوانی غافل ماندم و نور را به او فرستادم.
رطب ارچه نه باب مریم بود
دیدمش ناشتا فرستادم
هوش مصنوعی: هر چند که رطب (خرما) به میوهی مریم تعلق ندارد، اما من آن را در حال ناشتا دیدم و برایت فرستادم.
شاه هرقل قبول دعوت کرد
بر قبول دعا فرستادم
هوش مصنوعی: شاه هرقل دعوت را پذیرفت و من برای او دعایی فرستادم.
خبر راهب و بیان سطیح
بدر مصطفی فرستادم
هوش مصنوعی: من خبر راهبی را با بیان و روشنی از سطوح عالی به تو فرستادم.
هرچه در مدحتش ادا کردم
بر حدیثش گوا فرستادم
هوش مصنوعی: هرچقدر که در ستایش او سخن گفتم، بر حقیقت وجودش گواهی فرستادم.
شاید این مرغ خوش خبر آمد
که به ظل هما فرستادم
هوش مصنوعی: شاید این پرندهای که خبرهای خوب آورده، بر کرم خداوندی که من به او پناه بردهام، فرستاده شده باشد.
به تغافل نمی شوم راضی
مدح گفتم دعا فرستادم
هوش مصنوعی: من از بیتوجهی راضی نمیشوم و به همین خاطر از تو ستایش کرده و برایت دعا کردم.
دوستان را بقا طلب کردم
دشمنان را فنا فرستادم
هوش مصنوعی: برای دوستانم درخواست ماندگاری و بقای آنها را داشتم، اما برای دشمنانم نابودی و فنا را خواستم.