شمارهٔ ۲۲ - ایضا در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در نوروز فرسی گفته شده است
ز سال و ماه نوم بیش رنجه شد دل تنگ
که تنگدست به نوروز و عید دارد جنگ
ندانمت به کدامین طریق پیش آیم
که پای شوق نیاید هزار جا بر سنگ
شب فراق تو چندین جگر خراشیدم
که همچو لاله سیه گشت ناخنم بر سنگ
کدام وصل همه بیم فرقتست و عتاب
ز قرب خدمت تو بر جبین ندارم رنگ
تمام عمر ز اندیشه جان به لب آرم
که جا کنم به دلت از چه حیله و نیرنگ
دلی که کعبه به پاکی او قسم می خورد
ز فکر بیهده کردم کلیسیای فرنگ
نشاط خاطرم انده در آستین دارد
به زیر صیقل از آیینه ام بروید زنگ
ز عشق ناکس دیدار درد گفتارم
نبودی ار به جهان نام من نبودی ننگ
همین سفینه عشقست جای آسایش
برون نهی چو ازو پای قلزمست و نهنگ
نسیم بادیه شوق مستییی دارد
که راه رفتن خود را سماع داند لنگ
به پای شوق ره هجر یک دو گام نبود
حدیث بی جگران بود وادی و فرسنگ
حذر کنید تماشاییان که در کویش
جنون به سایه دیوار داردم در جنگ
ز زخم های وصال و جدایی تو مرا
هزار نغمه دردست زیر پرده چو چنگ
کدام صوت اثر بیش در دلت دارد
به من بگو که کنم ناله در همان آهنگ
دمی بپرس ز حالم که فکر مدح کسی
کند چو عشق تو بازی به دانش و فرهنگ
سپهر مرتبه عبدالرحیم خان کز قدر
فرو کشد مه نو را ز گوشه او رنگ
چو تیغ و آینه یک رو به نزد دشمن و دوست
به مهر و کینش نگنجیده حیله و نیرنگ
ز بس درستی عهدش عجب نباشد اگر
برون رود دگر آشفتگی ز هفت اورنگ
زهی محل ثباتی جهان ذات تو را
که چون سپهر و زمین اندروست دانش و هنگ
به عهد پاس تو تعویذ گوسفند و شبان
ز دست و پنجه گرگست و ناخنان پلنگ
به هر دیار که لطف تو صیقلی باشد
در آن دیار به جوهر شود فروخته زنگ
صریر کلک تو در ساز مملکت داری
چو مطربان تو خارج نمی کنند آهنگ
به راه وعده پی زود دیدن خواهش
عزیمت تو به دل کرده با شتاب درنگ
ز بحر تیغ تو دشمن نمی رهد بشناه
اگر تمام شود دست و پای چون خرچنگ
تو را به خصم چه نسبت کنم که معلومست
سفیدکاری چین و سیه نهادی زنگ
عروس جود عدو بس که هست خانه نشین
به نزد خلق بود شرم روی و خنثی رنگ
ز صحن خانه قدم بخششش برون ننهد
نزاده مادر احسانش طفل چابک و شنگ
قیامتست قیامت در آن مصاف که تو
کشی بلارک و از کف دهی عنان کرنگ
سر سپاه عدو را چو ذره خرد کند
ز صدمه سم او چون جهد ز میدان سنگ
فشانده چرخ اثیرش غبار دامن زین
کشیده بخت بلندش دوال حلقه تنگ
ز بس که از سر کین بر صف عدو تازی
سپر به روی نگیری و تیغ بر سر چنگ
چنان شکوه تو بر خصم عرصه تنگ کند
که ناوک مژه در دیده بشکند چو خدنگ
سپهر منزلتا بر درت «نظیری » را
هزار رنگ گنه می نهد سپهر دو رنگ
به درگه تو که نالد ز کثرتش دربان
به حاجب تو که خندد بر ابرویش آژنگ
به خاک پای تو کز بوسه ام ندارد عار
به آستان تو کز سجده ام ندارد ننگ
به نکته تو که گوهر از آن کشیم به گوش
به خنده تو که شکر از آن بریم به تنگ
به دور باش تو یعنی به آن شکوه وجمال
که پرده های بصر بر نگاه سازد تنگ
که برندارم ازین آستان جبین نیاز
سحاب تفرقه گر بر سرم ببارد سنگ
من و حکایت آز و نیاز دورم باد
هزار سال خورم خون که لب نگیرد رنگ
به نعمت تو که بر خوان تلخ کامی من
به ذوق شکر تو جوشد شکر ز طبع شرنگ
لب ار به خواهش دل جنبد آنچنان دانم
که حلقه در بتخانه آورم به درنگ
به غیر گردن حرص و سر طمع نبرم
به جای ناخن اگر تیغ رویدم از چنگ
به کوه تا پی نخجیر می رود صیاد
به شهر تا به دل خویشتن نیابد رنگ
به بخت متفقت ملک و تخت ارزانی
به خصم منهزمت تنگ کوهسار و النگ
شمارهٔ ۲۱ - ایضا این قصیده در مدح ابوالمظفر جلال الدین هنگام فتح قلعه اسیر گفته شده: چو رو به برج شرف کرد آفتاب منیرشمارهٔ ۲۳ - این قصیده درمدح ابوالمظفر جلال الدین اکبرپادشاه درحین سورفرزند همایون اونورالدین محمدشاه سلیم گفته شده: زمانه را پی تزیین سور شاه امسال
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز سال و ماه نوم بیش رنجه شد دل تنگ
که تنگدست به نوروز و عید دارد جنگ
هوش مصنوعی: دل پریشان به خاطر گذشت زمان و ماههای سخت، در حالی که آدمی که در تنگدستی به سر میبرد، با نزدیک شدن نوروز و عید، احساس ناگواری دارد و در واقع در حال تنش و درگیری است.
ندانمت به کدامین طریق پیش آیم
که پای شوق نیاید هزار جا بر سنگ
هوش مصنوعی: نمیدانم به کدامین روش باید بروم که عشق و اشتیاقم نتواند در هزار جا به سنگ برخورد کند.
شب فراق تو چندین جگر خراشیدم
که همچو لاله سیه گشت ناخنم بر سنگ
هوش مصنوعی: در شب جدایی از تو، به اندازهای درد و رنج کشیدم که ناخنهایم مانند گل لالهای سیاه بر روی سنگ خراشیده شد.
کدام وصل همه بیم فرقتست و عتاب
ز قرب خدمت تو بر جبین ندارم رنگ
هوش مصنوعی: کدام پیوندی است که بیهراس از جدایی باشد؟ و من از نزدیکی به تو، رنگ عتاب و سرزنش بر پیشانیام ندارم.
تمام عمر ز اندیشه جان به لب آرم
که جا کنم به دلت از چه حیله و نیرنگ
هوش مصنوعی: تمام عمر تلاش کردهام که با فکر و اندیشه، جانم را به لب برسانم تا ببینم چگونه و با چه ترفندی میتوانم در دل تو جا بگیرم.
دلی که کعبه به پاکی او قسم می خورد
ز فکر بیهده کردم کلیسیای فرنگ
هوش مصنوعی: دل من که میتواند به پاکیاش قسم بخورد، به دور از افکار بیفایده و بیهوده، از کلیسای فرنگ دوری کرده است.
نشاط خاطرم انده در آستین دارد
به زیر صیقل از آیینه ام بروید زنگ
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادابی خاطر من درون غم و اندوه پنهان شده است، و مانند زنگار که با دقت از روی آینه پاک میشود، از درون من به تدریج خارج میشود.
ز عشق ناکس دیدار درد گفتارم
نبودی ار به جهان نام من نبودی ننگ
هوش مصنوعی: اگر عشق ناچیز نبود، درد و رنج من هم هیچ نمیبود. اگر نام من در دنیا وجود نداشت، این برای من عیب و ننگ بود.
همین سفینه عشقست جای آسایش
برون نهی چو ازو پای قلزمست و نهنگ
هوش مصنوعی: این زندگی محبت و عشق است و جایی برای آرامش در آن وجود ندارد. وقتی از این مسیر خارج شوی، دچار خطر و مشکلاتی میشوی که در عمق دریا مانند نهنگ وجود دارد.
نسیم بادیه شوق مستییی دارد
که راه رفتن خود را سماع داند لنگ
هوش مصنوعی: نسیم در بادیه احساس شوق و مستی دارد و به گونهای میرقصد که گویی در حال سماع است، اما در حرکتش کمی ناتوان و لنگ است.
به پای شوق ره هجر یک دو گام نبود
حدیث بی جگران بود وادی و فرسنگ
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از دلتنگی و محبت است که فردی به خاطر معشوق خود در راهی دشوار گام برمیدارد. این مسیر پر از درد و فراق است و آن فرد حتی برای قدم گذاشتن در آن راه، باید شوق و انگیزه قوی داشته باشد. فاصله و سختیهای راه بسیار زیاد و طاقتفرساست، اما عشقی که در دل دارد، او را به ادامه این مسیر تشویق میکند.
حذر کنید تماشاییان که در کویش
جنون به سایه دیوار داردم در جنگ
هوش مصنوعی: مواظب باشید ای تماشاچیان، که من در دیوانگی خودم، در کنار دیوار، در حال جنگ هستم.
ز زخم های وصال و جدایی تو مرا
هزار نغمه دردست زیر پرده چو چنگ
هوش مصنوعی: از زخمهای ناشی از ملاقات و جدایی تو، من هزار نغمه غم و اندوه در دل دارم، همچون سازی که زیر پرده نواخته میشود.
کدام صوت اثر بیش در دلت دارد
به من بگو که کنم ناله در همان آهنگ
هوش مصنوعی: کدام صدا در دل تو بیشترین تأثیر را دارد؟ به من بگو تا بتوانم در همان لحن ناله کنم.
دمی بپرس ز حالم که فکر مدح کسی
کند چو عشق تو بازی به دانش و فرهنگ
هوش مصنوعی: لحظهای از حال من بپرس که آیا کسی به ستایش دیگری فکر میکند؟ چون عشق تو همچون بازیای است در دانایی و فرهنگ.
سپهر مرتبه عبدالرحیم خان کز قدر
فرو کشد مه نو را ز گوشه او رنگ
هوش مصنوعی: آسمان زندگی عبدالرحیم خان به قدری بلند و باارزش است که حتی ماه نو نیز از گوشهٔ او رنگ و نورش را میگیرد و تحت تأثیر او قرار میگیرد.
چو تیغ و آینه یک رو به نزد دشمن و دوست
به مهر و کینش نگنجیده حیله و نیرنگ
هوش مصنوعی: انسان باید همچون تیغ و آینه باشد، به طوری که در برابر دوستان و دشمنان خود صادق و راستگو باشد. در این بین، محبت و کینه در دل او جایی ندارد و نباید به فریب و نیرنگ پناه ببرد.
ز بس درستی عهدش عجب نباشد اگر
برون رود دگر آشفتگی ز هفت اورنگ
هوش مصنوعی: اگر به خاطر وفای به عهدش، تعجبی نیست اگر از او خبرهای نیک و دلنشین به گوش برسد و در نتیجه، هرگونه نابسامانی و ناامنی از بین برود.
زهی محل ثباتی جهان ذات تو را
که چون سپهر و زمین اندروست دانش و هنگ
هوش مصنوعی: چه جای با ثبات و باعظمتی است جهان وجود تو که دانش و هنر در آن چون آسمان و زمین برپاست.
به عهد پاس تو تعویذ گوسفند و شبان
ز دست و پنجه گرگست و ناخنان پلنگ
هوش مصنوعی: در زمانهای گذشته، در دفاع از دام، شبان و گوسفند در برابر خطراتی چون گرگ و پلنگ هر تلاش و تلاشی میکنند تا از آنها محافظت کنند.
به هر دیار که لطف تو صیقلی باشد
در آن دیار به جوهر شود فروخته زنگ
هوش مصنوعی: هرجا که مهربانی تو به خوبی بروز کند، آنجا غبار و زنگارها دور خواهد شد و فضای آنجا به زیبایی و پاکی تبدیل میشود.
صریر کلک تو در ساز مملکت داری
چو مطربان تو خارج نمی کنند آهنگ
هوش مصنوعی: صدای قلم تو در اداره کشور، مانند نواختن ساز یک نوازنده است؛ که هیچگاه نتوانستهاند صدای آن را از بیرون بشنوند.
به راه وعده پی زود دیدن خواهش
عزیمت تو به دل کرده با شتاب درنگ
هوش مصنوعی: به سرعت در انتظار دیدار تو هستم و تصمیم به رفتن را در قلبم با شتاب گرفتهام.
ز بحر تیغ تو دشمن نمی رهد بشناه
اگر تمام شود دست و پای چون خرچنگ
هوش مصنوعی: دشمن از شدت نیرومندی تو نمیتواند فرار کند، حتی اگر همه نیرو و توانش را از دست بدهد و به وضعی مشابه خرچنگ درآید.
تو را به خصم چه نسبت کنم که معلومست
سفیدکاری چین و سیه نهادی زنگ
هوش مصنوعی: من تو را چگونه به دشمن نسبت دهم، در حالی که مشخص است که تیرگی و روشنی هر کدام در جای خود قرار دارند.
عروس جود عدو بس که هست خانه نشین
به نزد خلق بود شرم روی و خنثی رنگ
هوش مصنوعی: عروس بخشش به خاطر این که در نزد مردم باید شرمنده و بیعمل بماند، مدتی طولانی در خانه نشسته است و رنگش بیروح و بیاثر شده است.
ز صحن خانه قدم بخششش برون ننهد
نزاده مادر احسانش طفل چابک و شنگ
هوش مصنوعی: از خانه بیرون نمیآید، قدمهایی که به بازگشت کمک کند. چون مادر احسانش، فرزندی باهوش و پرانرژی بیافریده است.
قیامتست قیامت در آن مصاف که تو
کشی بلارک و از کف دهی عنان کرنگ
هوش مصنوعی: روز قیامت در آن میدان خواهد بود که تو با اندوه و نگرانی از خود بیخبر شوی و کنترل اوضاع را از دست بدهی.
سر سپاه عدو را چو ذره خرد کند
ز صدمه سم او چون جهد ز میدان سنگ
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانده دشمن به مانند ذرهای کوچک از هم میپاشد و آسیب نیش او به اندازهای است که از میدان جنگ فرار میکند.
فشانده چرخ اثیرش غبار دامن زین
کشیده بخت بلندش دوال حلقه تنگ
هوش مصنوعی: چرخ فلک غبار دامن او را پاشیده و تقدیرش با عظمت و سرنوشتش در تنگنای زندگی قرار گرفته است.
ز بس که از سر کین بر صف عدو تازی
سپر به روی نگیری و تیغ بر سر چنگ
هوش مصنوعی: به خاطر کینهای که دارم، به دشمنان حمله نمیکنم و خودم را با شمشیر نمیزنم؛ بلکه سپری به دست میگیرم و به جای مقابله مستقیم، محافظت میکنم.
چنان شکوه تو بر خصم عرصه تنگ کند
که ناوک مژه در دیده بشکند چو خدنگ
هوش مصنوعی: چنان عظمت و زیبایی تو دشمن را به زانو درآورد که حتی تیرکمان مژهات در چشمش فرود میآید و او را در هم میشکند.
سپهر منزلتا بر درت «نظیری » را
هزار رنگ گنه می نهد سپهر دو رنگ
هوش مصنوعی: آسمان در مقابل در خانهات هزار رنگ از گناه را بر زمین میگذارد، در حالی که آسمان فقط دو رنگ دارد.
به درگه تو که نالد ز کثرتش دربان
به حاجب تو که خندد بر ابرویش آژنگ
هوش مصنوعی: درگاه تو به قدری شلوغ و پرجنبوجوش است که حتی دربان آنجا از این شلوغی ناله میکند، اما نگهبان تو به قدری بیتوجه است که به حالت ابرویش میخندد.
به خاک پای تو کز بوسه ام ندارد عار
به آستان تو کز سجده ام ندارد ننگ
هوش مصنوعی: من برای بوسیدن خاک پای تو هیچ خجالتی ندارم و برای سجده کردن در آستان تو نیز احساس شرم نمیکنم.
به نکته تو که گوهر از آن کشیم به گوش
به خنده تو که شکر از آن بریم به تنگ
هوش مصنوعی: به دقت به حرف تو گوش میدهیم، چون از آن ارزشمند بیرون میآید. و به صدای خندهات توجه میکنیم، زیرا شیرینی آن دلپذیر و جذاب است.
به دور باش تو یعنی به آن شکوه وجمال
که پرده های بصر بر نگاه سازد تنگ
هوش مصنوعی: دور از تو، یعنی آن زیبایی و شکوهی که چشمها را به سختی میتواند ببیند و نگاه را محدود میکند.
که برندارم ازین آستان جبین نیاز
سحاب تفرقه گر بر سرم ببارد سنگ
هوش مصنوعی: من هرگز از این درگاه درخواست نکردهام، حتی اگر باران سنگین تفرقه بر سرم ببارد.
من و حکایت آز و نیاز دورم باد
هزار سال خورم خون که لب نگیرد رنگ
هوش مصنوعی: من در داستان آرزو و نیاز هستم و امیدوارم که هزار سال زندگی کنم. حتی اگر در این مدت، خون من ریخته شود، باز هم لب من رنگ نخواهد گرفت.
به نعمت تو که بر خوان تلخ کامی من
به ذوق شکر تو جوشد شکر ز طبع شرنگ
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت تو، حتی در شرایط ناخوشایند من، شیرینی را احساس میکنم و شکرگزار طعم شیرین زندگی میشوم.
لب ار به خواهش دل جنبد آنچنان دانم
که حلقه در بتخانه آورم به درنگ
هوش مصنوعی: اگر لب به خواسته دل حرکت کند، میدانم که چگونه با تردید حلقه را به در خانه معشوق بزنم.
به غیر گردن حرص و سر طمع نبرم
به جای ناخن اگر تیغ رویدم از چنگ
هوش مصنوعی: من به جز گردن حرص و طمع، چیزی دیگر را هدف نمیگیرم و حتی اگر جای ناخن، تیغی از چنگم بیرون بیاید، باز هم به همان گردن حرص و طمع ادامه میدهم.
به کوه تا پی نخجیر می رود صیاد
به شهر تا به دل خویشتن نیابد رنگ
هوش مصنوعی: صیاد به کوه میرود تا شکار کند، اما در شهر تلاش میکند تا رنگ و حال واقعی خود را پیدا کند.
به بخت متفقت ملک و تخت ارزانی
به خصم منهزمت تنگ کوهسار و النگ
هوش مصنوعی: به شانس و اقبال خوبت، سلطنت و قدرت به تو تعلق دارد، اما بر دشمن شکستخوردهات که در تنگههای کوهستانی گرفتار شده، رحمی نکن.