گنجور

شمارهٔ ۲۰ - ایضا در مدح ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان در عید فطر گفته شده

صبح عیدست که بر میکده بگشاید در
سجده شکر کند نزد صبوحش ساغر
این چه عطرست که افشانده گریبان صباح
وین چه فیض است که برکرده سر از جیب سحر
هر سو از تهنیت نعره مستان صبوح
صد اجابت شده بیهوش در آغوش اثر
دست بر دوش صبا جلوه به سودای مشام
نگهت میکده را شور محبت در سر
در دل افغان که بیا باده سی روزه بگیر
در سر آشوب که رو قسمت یک ماهه ببر
روز یکرنگی و هنگامه مهرافزایی است
ذره در صحبت نورست به صد شور و شرر
شعله مرتبه حسن بلندست امروز
بال پروانه به خود وصل کند مرغ نظر
هجر افکنده ز سر پنجه بیداد کمان
بخت انداخته از دست عداوت خنجر
طوطی از شوق زند بال به پیمانه شهد
مگس از ذوق کند دست در آغوش شکر
در پرستاری فرمان و رضا جویی دل
بسته صد جا سر هر موی به زنار دگر
ساقی بزم به ذوقی می دیدار دهد
که ازو جرعه به دریوزه ستاند کوثر
نرسد چشم بد شام به روزی که درو
عمر از کثرت شادی نکند زود گذر
همه جا جز دلم از زمزمه شوق پرست
راه گم کرده همانا بدر گوش خبر
کی بود عید مرا بهره ز شادی و نشاط
قفل زد بخت من امروز به دکان هنر
خوشی خاطرم اینست که خورشیدی هست
که شود ذره بی نور ز فیضش اختر
آفتابی که اگر مایه به دریا بخشد
می تواند که لبالب کندش از گوهر
نسخه فتح جهان دفتر فهرست کمال
خان خانان که به پیمانش قسم خورده ظفر
ای چو توفیق خدا با همه کس گشته رفیق
وی چو خوشنودی حق در همه دل کرده اثر
سوز در حوصله افتاده خلق تو را
هست در مجمر دل همنفس عود جگر
در شبستان مکافات تو هنگام جزا
زده پروانه سر شمع به مقراض دو پر
تا به عنوان ستم پیشه گیش نشناسند
اخگر از بیم تو مالیده به رخ خاکستر
با همه کار تو دانایی و بینایی هست
عقل و رای تو دهد فعل تو را سمع و بصر
به کف پای تو و فرق تو سوگند خورد
مسند شاهی کیخسرو و تاج قیصر
هرگه از خانه خصم تو برآید دودی
پرخس و خاک کند دامن خود را صرصر
همچو خورشید همه عمر درم افشاند
هر که یک ره کند از شارع جود تو گذر
مرکز دایره فتحی و هر نقشی که هست
عاقبت بر خط فرمان تو می آرد سر
آخر این ملک جهان را نه کسی می باید
تو کسش گر نشوی از تو که دارد بهتر؟
پرتو روزبهی از سخنم می تابد
گشته ام تا به جناب تو حکایت گستر
خوب رو نظم مرا عقد قبول تو بس است
این عروسی است که در کار ندارد زیور
آن اسیرم که اگر در ز برون نگشایی
چنگ برگیرم و برخود ز درون بندم در
نه به درگاه تو از نزد کسی آمده ام
که ز نزد تو روم باز به درگاه دگر
مرغ هر دل که ز کوی تو شود گردآلود
به هوای در فردوس نیفشاند پر
گر «نظیری » ز فلک می گذرد بنده تست
ای سر از عرش برآورده به حالش بنگر
تا درون حرم میکده صبح بود
فیض یزدان می و آیینه دل ها ساغر
بخت خصمان تو ناشسته رخ از خواب صبوح
نزد فرمان تو دولت به میان بسته کمر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح عیدست که بر میکده بگشاید در
سجده شکر کند نزد صبوحش ساغر
هوش مصنوعی: صبح عید فرا رسیده و درهای میکده باز می‌شود. در این زمان، شخصی در حال سجده و شکرگزاری است و نزد معشوقش با جامی پر از شراب حضور دارد.
این چه عطرست که افشانده گریبان صباح
وین چه فیض است که برکرده سر از جیب سحر
هوش مصنوعی: این چه عطر خوشبو و دل‌انگیزی است که صبح را آراسته و این چه نعمت و برکتی است که از دامن سحر سر برآورده است.
هر سو از تهنیت نعره مستان صبوح
صد اجابت شده بیهوش در آغوش اثر
هوش مصنوعی: در هر سمت، صدای شادمانی و شادی ناشی از شراب به گوش می‌رسد و همگی به حالت مستی فرو رفته و در آغوش زیبایی زندگی غرق شده‌اند.
دست بر دوش صبا جلوه به سودای مشام
نگهت میکده را شور محبت در سر
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بر دوش من نشسته و به خاطر بوی خوش چشمانت، میکده‌ای در ذهنم به یاد آمده که شوق عشق در آن گرداب وجودم را فراگرفته است.
در دل افغان که بیا باده سی روزه بگیر
در سر آشوب که رو قسمت یک ماهه ببر
هوش مصنوعی: اگر به دل افغان بروی، می‌توانی برای مدت سی روز از شراب لذت ببری، اما در زمان آشفتگی و درگیر با مشکلات، فقط می‌توانی بر قسمت یک ماهه تکیه کنی.
روز یکرنگی و هنگامه مهرافزایی است
ذره در صحبت نورست به صد شور و شرر
هوش مصنوعی: در روزی که همه چیز یکدست و آرام است و زمان شادی و افزایش محبت است، ذرات کوچک در کنار نور، با شور و شعف بسیاری در حال گفتگو هستند.
شعله مرتبه حسن بلندست امروز
بال پروانه به خود وصل کند مرغ نظر
هوش مصنوعی: امروز زیبایی و محبت به اوج خود رسیده است و چون پروانه‌ای که به شمع نزدیک می‌شود، نگاه‌ها به سوی او جذب شده‌اند.
هجر افکنده ز سر پنجه بیداد کمان
بخت انداخته از دست عداوت خنجر
هوش مصنوعی: عشق و جدایی به شدت انسان را آزار می‌دهد، و بدشانسی به مانند تیر و کمان، از کینه و دشمنی به طرف او شلیک می‌شود.
طوطی از شوق زند بال به پیمانه شهد
مگس از ذوق کند دست در آغوش شکر
هوش مصنوعی: طوطی به خاطر عشق و شور شوقش بال‌هایش را به خاطر شهدی که می‌بیند، باز می‌کند و مگس هم از خوشحالی دستش را به سمت آغوش شکر می‌برد.
در پرستاری فرمان و رضا جویی دل
بسته صد جا سر هر موی به زنار دگر
هوش مصنوعی: در مراقبت و سرپرستی، باید فرمانبردار و راضی باشی و دل خود را به صدها جای مختلف وصل کنی، به گونه‌ای که شبیه به زنجیری به هم متصل باشی.
ساقی بزم به ذوقی می دیدار دهد
که ازو جرعه به دریوزه ستاند کوثر
هوش مصنوعی: ساقی در جشن و میخانه به زیبایی نوشیدنی را نشان می‌دهد و از او می‌خواهم که جرعه‌ای به من بدهد که همچون کوثر شیرین و فرح‌بخش باشد.
نرسد چشم بد شام به روزی که درو
عمر از کثرت شادی نکند زود گذر
هوش مصنوعی: چشم نظر بد به روزی نرسد که در آن، عمر به خاطر شادی‌های فراوان، زود سپری نگردد.
همه جا جز دلم از زمزمه شوق پرست
راه گم کرده همانا بدر گوش خبر
هوش مصنوعی: در هر جا به جز دل من، صدای شوق و عشق به گوش می‌رسد و اینجا تنها من هستم که راه را گم کرده‌ام و خبر از آنچه در دل می‌گذرد ندارم.
کی بود عید مرا بهره ز شادی و نشاط
قفل زد بخت من امروز به دکان هنر
هوش مصنوعی: عید من چه زمانی است که خوشی و شادی به من نمی‌رسد؟ امروز بخت من قفل شده و نتوانسته‌ام به هنر دسترسی پیدا کنم.
خوشی خاطرم اینست که خورشیدی هست
که شود ذره بی نور ز فیضش اختر
هوش مصنوعی: خوشحالی من از این است که خورشیدی وجود دارد که با نور خود حتی ذرات بی‌نور را هم روشن می‌کند.
آفتابی که اگر مایه به دریا بخشد
می تواند که لبالب کندش از گوهر
هوش مصنوعی: اگر آفتاب هم دریا را به خود بگیرد و مرواریدها را در آن بریزد، می‌تواند آن را به حدی پر کند که لبریز شود.
نسخه فتح جهان دفتر فهرست کمال
خان خانان که به پیمانش قسم خورده ظفر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به پیروزی و موفقیت در زمینه‌های مختلف اشاره دارد. به نظر می‌رسد که به یک فرد یا گروهی اشاره می‌کند که با قدرت و توانایی‌های خود، برتری یافته و قسمی به پیروزی و دستاوردهای عظیم خود داده‌اند. این موفقیت، نشانه‌ای از کمال و عظمت در رهبری و دستیابی به اهداف بزرگ است.
ای چو توفیق خدا با همه کس گشته رفیق
وی چو خوشنودی حق در همه دل کرده اثر
هوش مصنوعی: تو که توفیق الهی با هر کسی دوست شده‌ای، و رضایت خدا در دل‌ها اثرگذار است.
سوز در حوصله افتاده خلق تو را
هست در مجمر دل همنفس عود جگر
هوش مصنوعی: عواطف و احساسات مردم به خاطر تو در دلشان شعله‌ور است و مانند عودی که در آتش می‌سوزد، درون قلب‌هایمان می‌سوزند.
در شبستان مکافات تو هنگام جزا
زده پروانه سر شمع به مقراض دو پر
هوش مصنوعی: در شب تنبیه تو، هنگام پاداش، پروانه در شعله شمع به وسیله قیچی دو پر قطع شده است.
تا به عنوان ستم پیشه گیش نشناسند
اخگر از بیم تو مالیده به رخ خاکستر
هوش مصنوعی: تا به عنوان یک ظالم او را نشناسند، مانند زبانه‌های آتش که از ترس تو بر روی خاکستر کشیده شده‌اند.
با همه کار تو دانایی و بینایی هست
عقل و رای تو دهد فعل تو را سمع و بصر
هوش مصنوعی: با توجه به تمام کارهای تو، دانایی و بینایی در وجودت وجود دارد. عقل و اندیشه‌ات باعث می‌شود که اعمالت را با گوش و چشم بفهمی و ببینی.
به کف پای تو و فرق تو سوگند خورد
مسند شاهی کیخسرو و تاج قیصر
هوش مصنوعی: من به کف پای تو و سر تو سوگند می‌خورم که تخت و تاج کیخسرو و قیصر هم مانند کرسی و تاج توست.
هرگه از خانه خصم تو برآید دودی
پرخس و خاک کند دامن خود را صرصر
هوش مصنوعی: هر بار که از خانه‌ی دشمن تو دودی بلند می‌شود، باد تند به سرعت دامن خود را خاکی می‌کند.
همچو خورشید همه عمر درم افشاند
هر که یک ره کند از شارع جود تو گذر
هوش مصنوعی: هر که در مسیر generousity تو قدم بگذارد، مانند خورشید در تمام عمر خود بخشندگی می‌کند و نور خود را می‌افشاند.
مرکز دایره فتحی و هر نقشی که هست
عاقبت بر خط فرمان تو می آرد سر
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، در نهایت به تو و تصمیماتت بازمی‌گردد و تو در مرکز همه این مسایل هستی.
آخر این ملک جهان را نه کسی می باید
تو کسش گر نشوی از تو که دارد بهتر؟
هوش مصنوعی: در نهایت، هیچ‌کس برای این دنیا نیازی ندارد و اگر تو از کسی نداشته باشی، به احتمال زیاد بهتر از تو وجود دارد.
پرتو روزبهی از سخنم می تابد
گشته ام تا به جناب تو حکایت گستر
هوش مصنوعی: نوری که از حرف‌های من می‌تابد، مانند روشنی روز است. من برای انتقال داستان به شما تلاش کرده‌ام.
خوب رو نظم مرا عقد قبول تو بس است
این عروسی است که در کار ندارد زیور
هوش مصنوعی: دست‌نوشته‌های زیبا و منظم من، تنها با پذیرش تو تکمیل می‌شود. این مراسم ازدواجی است که به زینت و تجملات نیازی ندارد.
آن اسیرم که اگر در ز برون نگشایی
چنگ برگیرم و برخود ز درون بندم در
هوش مصنوعی: من در درون خود به گونه‌ای اسیر هستم که اگر از قید و بندهای بیرونی رها شوم، دوباره خودم را به زنجیر درمی‌آورم.
نه به درگاه تو از نزد کسی آمده ام
که ز نزد تو روم باز به درگاه دگر
هوش مصنوعی: من از نزد کسی به درگاه تو نیامده‌ام که اگر از تو بروم، به درگاه دیگری بروم.
مرغ هر دل که ز کوی تو شود گردآلود
به هوای در فردوس نیفشاند پر
هوش مصنوعی: هر دل که به یاد تو غمگین و غبارآلود شود، به خاطر عشق و اشتیاقی که به تو دارد، حتی اگر در بهشت هم باشد، خود را رها نخواهد کرد.
گر «نظیری » ز فلک می گذرد بنده تست
ای سر از عرش برآورده به حالش بنگر
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند «نظیر» از آسمان عبور کند، تو پیشوای او هستی. پس به حال او نگاه کن که چگونه از عرش بالا آمده‌ای.
تا درون حرم میکده صبح بود
فیض یزدان می و آیینه دل ها ساغر
هوش مصنوعی: تا زمانی که صبح در حرم میکده است، بخشش الهی، مایه دل‌ها و ساغرها است.
بخت خصمان تو ناشسته رخ از خواب صبوح
نزد فرمان تو دولت به میان بسته کمر
هوش مصنوعی: بخت دشمنانت بیدار شده و آماده‌ی مقابله با تو است. در این شرایط، شانس و کامیابی در اختیار تو قرار گرفته و باید با اراده و قدرت به پیش بروی.