شمارهٔ ۲ - این قصیده در مدح ابوالمنصور جهانگیر پادشاه در حین ملازمت ایشان در تعریف شکار گفته شده است
ترتیب کهن تازه شد آیین زمان را
نو داد نسق شاه جهانگیر جهان را
از قاعده دانی سپه و ملک نسق کرد
آری به نسق کار شود قاعده دان را
گویند که در روز نخستین دل و دستش
ضامن شده محصول یم و حاصل کان را
این واقعه البته یقینست که رسم است
دارنده تر از خویش نمایند ضمان را
این حال و سرور از اثر طبع کریم است
رقص از دل آزاد بود سرو روان را
خاک از اثر تربیتش عکس سپهر است
حق پرده برانداخته جنات نهان را
رخساره خلق از اثر عدل شکفتست
زان گونه که رشک است به هم پیر و جوان را
اعدا و موالی که به ترتیب نبودند
در ضابطه این دارد و در رابطه آن را
حزمش چو به باطن نگرد صحت اخلاص
رگ در تن مردان گسلد تاب و توان را
کس ملک به این ضابطه معمور نکردست
رضوان به تماشا مگر آورده جنان را
در شرع شود داخل اگر حکم و رسومش
دخلی نرسد مجتهد و موعظه خوان را
آنجا که احاطت کند اسباب سعادت
جا نیست در آن حیطه خلاف سرطان را
وآنجا که دهد دست به هم ذوق حضورش
ره نیست در آن حلقه حدیث حدثان را
گردون کند ار چشم سیه از پی ملکش
چون مردمک از چشم کشندش دبران را
شاهی که سعیدان فلک حکم نرانند
جز بر اثر طالع او نفع قران را
گر از خرد اطلاق کند حس به انامل
آرد به سخن خامه ببریده زبان را
ور بر نظر القا کند اطلاق اصابع
خواند به بغل نامه سربسته بیان را
جستند دوات و قلم از شمس و عطارد
نام و لقب از نور نوشتند و نشان را
ملکی که بد از امن ستان زیر و زبر شد
از نام جهانگیر تو هر ملک ستان را
جز کنیت و نام تو که مستعمل خاص است
مهمل لقب و نام چه بهمان چه فلان را
یاد تو زلالیست کزان تشنه محرور
در بادیه بی آب نشاند عطشان را
سودای تو مالیست کزان تاجر مفلس
با کیسه بی مایه کند جبر زیان را
طالع سعت ساحت مقدار تو می دید
چندان که فزون دید کران دید میان را
یک چند اگر دایره سانت به کران برد
بگرفت چو پرگار میان را و کران را
آخر ز کرانت به مکان پدر آورد
آراست به روی تو مکین را و مکان را
شیرین ترت از جان جهان چشم پدر دید
خوش دید که با ملک سپارد به تو جان را
ازعیش و سروری که کنون دور تو دارد
میل است که پس بازبگردد دوران را
سرسبز ز برگ و بر تو شاخ طرب ماند
زانست که در هند نبینند خزان را
ملکی که به کوشش ملکان قبض نکردند
در قبضه حکم تو سبک داد عنان را
از پرده برآورد صد آهنگ بشارت
کوسی که به آهنگ نمی کرد فغان را
از عدل تو در چشم بتان خانه نشین شد
آن فتنه که پیوسته بزه داشت کمان را
عدل تو در احیای گل و آب گرفتست
تکبیر نیابت ز روان حکم روان را
تا آب وگل از مهر تو ترکیب نسازند
معجون عناصر ندهد نشئه جان را
در نافه شود مشگ به سودای تو بویا
لازم بود آری طپش دل خفقان را
تا ناف زمین را به نوالت نبریدند
توام حرم کعبه نزاد امن و امان را
نهر کف سیال تو را عقد بنانست
برقی که به بستن نکند کم سیلان را
بر سقف فلک لغو شود بیضه انجم
از مطبخ تو گر نکند کسب دخان را
گر رای تو جستی کلف ماه نبودی
بی مایه فتد داغ فطیری رخ نان را
جاه کم رنگین عدوی تو ز اختر
آبیست که برداشته رنگ یرقان را
از دبدبه جاه تو بر گوشه نهادند
بس کوس پرآوازه بدریده دهان را
سیاره قطاع ز خوف تو به هر صبح
بی کور نمایند ره کاهکشان را
عزم تو سمندیست که از غایت تیزی
پهلوش در اندیشه نساید کش ران را
حزم تو دیاریست که پیوسته به آیین
بگشاده درو شفقت و انصاف دکان را
مجهول به معلوم تو سبقت نگرفتست
فهم تو مرادف به یقین کرده گمان را
این سیرت و سان تو هویداست که مثلست؟
آسان نتوان یافت چنین سیرت و سان را
حدثت به غلط تربیت کس ننماید
از چهره شناسد چه شجاع و چه جبان را
بس خاصیت نفع در اضداد نهادی
حرز بره از ناخن گرگست شبان را
ناکرده ز مهتاب درت کسب رطوبت
در دفع حرارت اثری نیست کتان را
آن را که دل آسات؟ قوی ساخته در حرب
بازو ز سبک فرق نکردست گران را
بر چرخ چهارم فتد ار لمعه تیغت
ساقط کند از صلب پدر نطفه کان را
روزی که سپه جرگه زند از پی نخجیر
آهو بره بر زیر خزد شیر ژیان را
ریزند خدنگ از همه سو بر دد و بر دام
در کار نیابند یلان سوی یلان را
راهی نگشایند مگر رخنه شمشیر
جایی ننمایند مگر نوک سنان را
در مغز تفک زور کند عطسه سودا
آتش ز دهان جوش زند مار دمان را
بریان بره بر چرخ کند رعد زبانه
گریان حمل از پیش جهد میغ دخان را
از هول صدای تفک و نعره گردان
سکان سماوات گذارند مکان را
آرند سوی صید سپه حمله به یک بار
نوعی که بشورند زمین را و زمان را
از بس به میان جمع ز پیکار شود صید
از دامن صحرا نشناسند میان را
زان گونه که در زلزله افتند مکان ها
سر باز زند گاو زمین حمل گران را
جز مغز سر بره بر آن خوان نشود صرف
هرچند شکم سیر شود انسی و جان را
پرواز کند سوی زمین کرکس گردون
از بس به زمین کشته ببیند حیوان را
چندان که کشد سفره ز سرتاسر دنیا
از بهر اسد تحفه برد زله خوان را
چون شه به سوی جعبه برد دست، ببندد
بر طایر افلاک طریق طیران را
نسرین پرد از نه فلک خویش به بالا
جوید به سر سدره ز جبریل امان را
آن دم که پی صید دهد راه ملاقات
خاکی عقابی پر و شاهین کمان را
خون بر رخ هدهد چکد از تاج سلیمان
بیم از سر طاووس بود چتر کیان را
وآنگه که دهد طعمه به مرغان شکاری
در بال بدزدند تذروان جولان را
شهباز مرقع سلب چنگ کناره
بر کبک درد حله خارا و کتان را
وان چرخ مرصع سلح لعل تماغه
گردن به عضد درشکند کرگدنان را
شنقار قوی حمله خونخوار تو دارد
در بیشه به فریاد و فغان ببر بیان را
از ضربت سرپنجه شاهین تو ترسد
سیمرغ که گم ساخته در قاف نشان را
عیشی دگر آغاز که از ذوق شکارت
کشتند همه جانوران جانوران را
از چهره بیارای رخ مسکن و مسند
در کاسه زر ریز ز خم آب رزان را
آن کاسه زرین که کند کار تو چون زر
آن آب رزانی که برد رنگ خزان را
آن آب رزانی که ز نیرنگی رنگش
عیسی به سر دار بود رنگ رزان را
آن شیره انگور که تا او نشود صاف
از درد نصیبی نرسد دردکشان را
آن بکر پری چهره که از صحبت سورش
بازارچه برچیده شود شیشه گران را
بنت العنب آن بکر که در لیل زفافش
دستارچه دستار شود قیصر و خان را
آن باده که در آخر پنجشنبه شعبان
سازد شب عید اول شام رمضان را
آن باده که ترتیب خیالات توهم
اعجاز کرامات کند برهمنان را
آن باده که بس امزجه را داده عدالت
هندی زبلاغت لغوی کرده لسان را
آن باده که گر در طپش دل نظر افکند
از قهقهه شیشه گشاید خفقان را
آن باده که سازد به دمی گونه احمر
در چهره صفرا زده رنگ یرقان را
در شانه ناتاخته مالیده خرد را
بر ناطقه ناتافته خاریده بیان را
در شیشه ز اعمی ببرد علت کوری
در مستی از الکن ببرد بند زبان را
در وقت عطا پایه فرازنده کرم را
در حال عنا شعله فروزنده روان را
در طبع جوانی نهد آرامش پیری
درک خرد پیر دهد طبع جوان را
زین باده صافی که فروزنده هوشست
بستان و زهش نور یقین بخش گمان را
با فهم ز می روشن مستی و میانه
در کار نگر غایت اطراف و میان را
دل ساز مسخر که بدین شیوه توان بست
بر آفت سیاره طریق سیران را
ملک و حشم از عدل تو در امن و امانند
خوش زی و سعادت شمر این امن و امان را
بر عقل هویداست که رجحان عظیم است
بر چاکر جاگیر ستان ملک ستان را
در تقویت ملک و سپه دست قوی به
سالار نکت یاب وزیر همه دان را
تکمیل بود بیشه پیران نه جوانان
صعب آدمیی خرد کند کار کلان را
در عون سپهدار و سپه کوش و نگه کن
نام از پسر زال بلندست کیان را
تشریف قبولی ز سر لطف که اقبال
از دیر پی بندگیت بسته میان را
قربان شوم احسان شه و حسن گمان را
کار است ز حسن طلبم روی نشان را
فر شه از اقلیم به اقلیم دوانید
ششماهه مسافت به درم پیک دوان را
ناگاه برآمد ز درم بانگ که گویید
فرمان طلب آمده از شاه فلان را
بی کفش و عمامه به در از خانه دویدم
نی کرده قبا در بر و نی بسته میان را
تا حاکم دیوان و بلد برد رسولم
دیدم همه جا مژده دهان مژده رسان را
ناگفته تحیت ز شعف مجلس اول
دادم ره تقدیم بشان همه شان را
اصحاب حسان مصحف از احباب ستانند
بگرفتم از احباب به تعظیم نشان را
بوسیدم وبر فرق به تسلم نهادم
بگشودم و بر ناصیه سودم رخ آن را
می دیدم و می سودم ازان سرمه نظر را
برخواندم و لیسیدم ازان شهد زبان را
تا دیدم ازو اختر پر نور بصر را
تا کردم ازان طبله پر نوش دهان را
فی الحال دویدم ز پی مرکب و سامان
کردم ز همه روی وداع اهل مکان را
امروز سه ماهست که پویان به سراغم
گلشن به دماغ و به بغل حاصل کان را
چون بحر تو در جذر وز مد شیر شکاری
چون گنج روان من به طلب بحر روان را
چون تاجر گجرات که از مکه برآید
خوش یافتم از کعبه به کوی تو نشان را
در حضرتت استاده چو موسی به سر طور
بگرفته به کف نسخه اعجاز بیان را
دارد ز طراوت سخنم تازه نفس ها
چون گل که کند عطرفشان باد وزان را
گو فضل و عدالت به سزا نظم و نسق ساز
دریافته حسان زمان شاه زمان را
گر مدعیی از در انکار درآید
هان این من و اشعار صلا کلک و بنان را
نتوان به غباری که کند جلوه بپوشند
مهری که به انوار گرفتست جهان را
شد وحی از آن قطع که دیوان «نظیری »
می کرد به فرقان و به تورات قران را
برخوان ورق و رتبه هر طبع نگهدار
تعلیم چه حاجت خرد مرتبه دان را
تا طبع کند میل که در گلشن و صحرا
بر سبزه و سنبل نگرد آب روان را
چون آب که بر سبزه و سنبل گذرد خوش
سر خوش گذران عیش و حیات گذران را
عمرت به شماری که شب و روز شهورش
تا حشر بود پرده مدار دوران را
شمارهٔ ۱ - یک قصیده: چندی به غلط بتکده کردیم حرم راشمارهٔ ۳ - مطلع دوم: ای خاک درت صندل سرگشته سران را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترتیب کهن تازه شد آیین زمان را
نو داد نسق شاه جهانگیر جهان را
هوش مصنوعی: در این بیت به تغییر و تحول در نظم و نظام گذشته اشاره شده است. به معنای دیگر، دوران جدیدی آغاز شده که به زندگی و فرهنگ مردم شکل جدیدی بخشیده و در واقع نظم و قوانین قدیمی به یک روال نوین تبدیل شده است. این تغییر باعث شده تا دنیا و حکومت به سمت سمت و سوی تازهای حرکت کنند.
از قاعده دانی سپه و ملک نسق کرد
آری به نسق کار شود قاعده دان را
هوش مصنوعی: آگاهان و کسانی که تجربه دارند، میدانند که کارها با برنامهریزی و نظارت صحیح به بهترین نحو انجام میشود. وقتی که کسی بر اصول و قواعد مسلط باشد، میتواند به خوبی کارها را مدیریت کند و به موفقیت برسد.
گویند که در روز نخستین دل و دستش
ضامن شده محصول یم و حاصل کان را
هوش مصنوعی: میگویند در روز نخست که دل و دست او به توافق رسیدند، ثمره و نتیجهی کارش تضمین شده بود.
این واقعه البته یقینست که رسم است
دارنده تر از خویش نمایند ضمان را
هوش مصنوعی: این واقعیت مسلم است که معمولاً در چنین مواقعی، کسانی که در قدرت و دارایی قویتر هستند، مسئولیت بیشتری را بر عهده میگیرند.
این حال و سرور از اثر طبع کریم است
رقص از دل آزاد بود سرو روان را
هوش مصنوعی: این شادی و خوشحالی ناشی از نیکنفسی و روح بلند افراد است و رقصی که از دل پاک و آزاد سرچشمه میگیرد، همانند حرکات دلنشین و باطراوت درختان است.
خاک از اثر تربیتش عکس سپهر است
حق پرده برانداخته جنات نهان را
هوش مصنوعی: خاک به واسطهی تأثیری که از تربیت میگیرد، نشانههایی از آسمان دارد و حق، پردهها را کنار زده و باغهای پنهان را نشان داده است.
رخساره خلق از اثر عدل شکفتست
زان گونه که رشک است به هم پیر و جوان را
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت، زیبایی صورتهای مردم درخشان و شکوفا شده است، بهگونهای که هم جوانان و هم پیران به این زیبایی حسد میبرند.
اعدا و موالی که به ترتیب نبودند
در ضابطه این دارد و در رابطه آن را
هوش مصنوعی: دشمنان و حامیان که نظم و ترتیبی ندارند، در این رابطه باید توجه خاصی به ضوابط و قوانین داشته باشند.
حزمش چو به باطن نگرد صحت اخلاص
رگ در تن مردان گسلد تاب و توان را
هوش مصنوعی: وقتی که انسان باطن خود را بررسی کند و در درون خود صداقت و خلوص را پیدا کند، آن وقت قدرت و استحکام روحش را در برابر مشکلات از دست میدهد و به ضعف و ناتوانی دچار میشود.
کس ملک به این ضابطه معمور نکردست
رضوان به تماشا مگر آورده جنان را
هوش مصنوعی: هیچکس به این شکل و قاعده، سلطنت و فضا را آباد نکرده است، جز اینکه به خاطر تماشا، بهشت را به جنان آورده است.
در شرع شود داخل اگر حکم و رسومش
دخلی نرسد مجتهد و موعظه خوان را
هوش مصنوعی: اگر حکم و سنن جامعه تاثیری در شریعت نداشته باشد، پس اجتهاد و وعظ و نصیحت آنقدر اعتبار ندارد.
آنجا که احاطت کند اسباب سعادت
جا نیست در آن حیطه خلاف سرطان را
هوش مصنوعی: جایی که عوامل خوشبختی انسان را احاطه کرده باشد، انتقاد و مشکل جایی در آنجا ندارد.
وآنجا که دهد دست به هم ذوق حضورش
ره نیست در آن حلقه حدیث حدثان را
هوش مصنوعی: هر جا که دست به هم دهد و شور و شوق او به وجود آید، دیگر راهی برای ورود به حلقه گفتگوهای تازه نیست.
گردون کند ار چشم سیه از پی ملکش
چون مردمک از چشم کشندش دبران را
هوش مصنوعی: اگر آسمان به خاطر خواستهاش چشم سیاه بیفکند، مانند این است که دُرّی را از چشم مردمک بیرون کشند.
شاهی که سعیدان فلک حکم نرانند
جز بر اثر طالع او نفع قران را
هوش مصنوعی: حاکمی که ستارهها و سرنوشت او را نمیسازند، تنها به واسطهی تاثیر طالع خود، از قرآن بهرهمند میشود.
گر از خرد اطلاق کند حس به انامل
آرد به سخن خامه ببریده زبان را
هوش مصنوعی: اگر از خرد، حس به کار برده شود، میتواند به راحتی با کلامی شیوا و نیکو، معنی و پیام را بیان کند.
ور بر نظر القا کند اطلاق اصابع
خواند به بغل نامه سربسته بیان را
هوش مصنوعی: اگر در نگاه کسی تأثیر بگذارد، همانند آن است که انگشتانش به سوی نامهای که بسته است اشاره کنند و در واقع، آن پیام را به صورت پنهان بیان کند.
جستند دوات و قلم از شمس و عطارد
نام و لقب از نور نوشتند و نشان را
هوش مصنوعی: شمس و عطارد قلم و دوات را جستجو کردند و نام و عنوانی از نور نوشتند و نشانهها را مشخص کردند.
ملکی که بد از امن ستان زیر و زبر شد
از نام جهانگیر تو هر ملک ستان را
هوش مصنوعی: ملکی که پس از رفتن تو به آشفتگی دچار شد، به خاطر نام و قدرت تو، دیگر سرزمینها نیز تحت تأثیر قرار گرفتند.
جز کنیت و نام تو که مستعمل خاص است
مهمل لقب و نام چه بهمان چه فلان را
هوش مصنوعی: تنها کنیت و نام تو هستند که خاص و معتبرند، در غیر این صورت، لقب و نامهای دیگر بیاهمیت و بیمعنا هستند.
یاد تو زلالیست کزان تشنه محرور
در بادیه بی آب نشاند عطشان را
هوش مصنوعی: یاد تو مانند آبی زلال است که تشنهای را که در بیابان و در گرما و بدون آب است، سیراب میکند.
سودای تو مالیست کزان تاجر مفلس
با کیسه بی مایه کند جبر زیان را
هوش مصنوعی: عشق و آرزوی تو چیزی است که حتی تاجر بیپول هم نمیتواند با آن خرابیهایش را جبران کند.
طالع سعت ساحت مقدار تو می دید
چندان که فزون دید کران دید میان را
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر تو را به گونهای مینگاشت که به اندازهی فراوانی که تو را در بر میگرفت، نهایت را میدید و میانگین را نیز درمییافت.
یک چند اگر دایره سانت به کران برد
بگرفت چو پرگار میان را و کران را
هوش مصنوعی: اگر دایرهای به کرانهای خود برسد، مانند پرگار که نقطهای در وسط دارد، تمام اطراف و مرزها را در بر میگیرد.
آخر ز کرانت به مکان پدر آورد
آراست به روی تو مکین را و مکان را
هوش مصنوعی: در نهایت، از محبت تو، پدر به جایی میرسد که زیباییاش به چهره تو نمایان میشود و توجه به آن مکان و زیباییاش را جلب میکند.
شیرین ترت از جان جهان چشم پدر دید
خوش دید که با ملک سپارد به تو جان را
هوش مصنوعی: چشم پدر به تو خوشبینانه مینگرد و میبیند که تو جان را به ملک سپردی، گویی از جان و زندگی دنیا برایش شیرینتر و خوشایندتر هستی.
ازعیش و سروری که کنون دور تو دارد
میل است که پس بازبگردد دوران را
هوش مصنوعی: در حال حاضر، روزگار خوشی که دور و بر تو وجود دارد، تمایل دارد تا دوباره به گذشته برگردد.
سرسبز ز برگ و بر تو شاخ طرب ماند
زانست که در هند نبینند خزان را
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و سرسبزی اشاره دارد، به طوری که برگها و شاخ و برگها به خاطر وجود سرسبزی و شادابی، همیشه شاداب و پرطراوت هستند. این حالت به خاطر این است که در هند، جایی که شاعر به آن اشاره میکند، خزان و فصل سرد وجود ندارد و طبیعت همیشه در حال طراوت است.
ملکی که به کوشش ملکان قبض نکردند
در قبضه حکم تو سبک داد عنان را
هوش مصنوعی: قدرت و قلمروهایی که توسط پادشاهان با تلاش و کوشش به دست نیامده، در اختیار تو قرار دارد و حکمرانی تو بر آنها آسان و بیزحمت است.
از پرده برآورد صد آهنگ بشارت
کوسی که به آهنگ نمی کرد فغان را
هوش مصنوعی: از پرده بیرون آمد صد نوای خوش که خبر میدهد از کسی که به خاطر این نوا، ناله و فریاد نمیکرد.
از عدل تو در چشم بتان خانه نشین شد
آن فتنه که پیوسته بزه داشت کمان را
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف تو، زیباییهای جذاب و دلربا در خانههای بتان پنهان شدند. آن آشوبی که همیشه در کمند عشق بود، حالا آرام گرفته است.
عدل تو در احیای گل و آب گرفتست
تکبیر نیابت ز روان حکم روان را
هوش مصنوعی: عدالت تو باعث زنده شدن گل و آب شده است و صدای احترام از روح حکم زندگی به گوش میرسد.
تا آب وگل از مهر تو ترکیب نسازند
معجون عناصر ندهد نشئه جان را
هوش مصنوعی: تا زمانی که آب و گل به عشق تو در هم نروند، هیچ چیز نمیتواند روح را سرشار از زندگی کند.
در نافه شود مشگ به سودای تو بویا
لازم بود آری طپش دل خفقان را
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت تو، رایحهای خوشبو در فضا پیچیده شده است. همچنین، لازم بود که این عشق و تمنا، دل را به تپش وادارد و در عین حال، احساس خفقان ایجاد کند.
تا ناف زمین را به نوالت نبریدند
توام حرم کعبه نزاد امن و امان را
هوش مصنوعی: تا زمانی که به زمین آسیب نرساندهاند و بر این سرزمین امنیت برقرار است، تو نیز در حرم امنی نظیر کعبه قرار داری.
نهر کف سیال تو را عقد بنانست
برقی که به بستن نکند کم سیلان را
هوش مصنوعی: آب روان نهر تو مانند بند است که برق را نمیتواند از حرکت بازدارد.
بر سقف فلک لغو شود بیضه انجم
از مطبخ تو گر نکند کسب دخان را
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان ساده و روان بگوییم، این بیت به این معناست که اگر تو در پرورش و شکوفایی استعدادها و امکانات خود تلاش نکنی، ستارهها و فرصتها به سادگی از دست میروند. در واقع، تو باید کوششی در کارهای خود داشته باشی تا بتوانی به موفقیت و پیشرفت دست یابی.
گر رای تو جستی کلف ماه نبودی
بی مایه فتد داغ فطیری رخ نان را
هوش مصنوعی: اگر نظر تو این است که بیخبری از ماهیت خود را کمرنگ کنی، باید بدانی که در این حالت هیچ چیزی به دست نخواهی آورد و در نهایت، چهره نان بیفایده خواهد ماند.
جاه کم رنگین عدوی تو ز اختر
آبیست که برداشته رنگ یرقان را
هوش مصنوعی: رنگ کمرنگ دشمنی تو مثل آبی ستارهای است که رنگ زردی را از بین برده است.
از دبدبه جاه تو بر گوشه نهادند
بس کوس پرآوازه بدریده دهان را
هوش مصنوعی: از قدرت و شکوه مقام تو، دیگران را به کناری نشاندند و به صداهایی بلند و توخالی که هیچ معنایی ندارد، توجهی نکردند.
سیاره قطاع ز خوف تو به هر صبح
بی کور نمایند ره کاهکشان را
هوش مصنوعی: هر صبح، سیارهها به خاطر ترس تو به سمت بیداری و روشنایی میروند و راه را برای کاهکشان روشن میکنند.
عزم تو سمندیست که از غایت تیزی
پهلوش در اندیشه نساید کش ران را
هوش مصنوعی: عزم و اراده تو همچون اسبی تندرو است که به خاطر سرعت بسیارش نمیگذارد رانندهاش در مورد مسیرش فکر کند.
حزم تو دیاریست که پیوسته به آیین
بگشاده درو شفقت و انصاف دکان را
هوش مصنوعی: حزم تو مکانی است که همیشه با مهربانی و انصاف به روی مردم باز است.
مجهول به معلوم تو سبقت نگرفتست
فهم تو مرادف به یقین کرده گمان را
هوش مصنوعی: دانش و فهم تو از آنچه نمیدانیم و ناشناخته است، پیشی گرفته است. تو به چنان بصیرتی رسیدهای که شک و تردید را به یقین و آگاهی تبدیل کردهای.
این سیرت و سان تو هویداست که مثلست؟
آسان نتوان یافت چنین سیرت و سان را
هوش مصنوعی: این رفتار و ویژگیهای تو به وضوح مشخص است. آیا کسی میتواند نمونهای شبیه به آن پیدا کند؟ پیدا کردن چنین رفتاری و ویژگیهایی آسان نیست.
حدثت به غلط تربیت کس ننماید
از چهره شناسد چه شجاع و چه جبان را
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که نمیتوان فقط از ظاهر و چهره افراد فهمید که آنها شجاع هستند یا ترسو. تربیت و شخصیت واقعی انسانها در باطن آنها نهفته است و نمیتوان فقط با نگاه به چهره آنها قضاوت کرد.
بس خاصیت نفع در اضداد نهادی
حرز بره از ناخن گرگست شبان را
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت وجود دوگانگی و تقابل در زندگی اشاره دارد. به این معنا که گاهی خصایص مفید میتوانند در شرایطی سخت و دشوار نمایان شوند. به عنوان مثال، در زمانی که یک شبان با چالشهایی مانند گرگ مواجه میشود، وجود نفع و ویژگیهای مثبت میتواند او را از خطرات محافظت کند. در واقع، توانایی استفاده از تجربیات و ویژگیهای ضد و نقیض میتواند به بقاء و موفقیت در شرایط دشوار کمک کند.
ناکرده ز مهتاب درت کسب رطوبت
در دفع حرارت اثری نیست کتان را
هوش مصنوعی: درخشش مهتاب بر روی کتان تأثیری در کاهش گرما ندارد، چراکه این دو به هم مرتبط نیستند.
آن را که دل آسات؟ قوی ساخته در حرب
بازو ز سبک فرق نکردست گران را
هوش مصنوعی: آن کس که دلش آرام است، در نبرد به توانایی خود متکی است و به خاطر سبکی و ناتوانی خود از سنگینی و سختی دوری نمیکند.
بر چرخ چهارم فتد ار لمعه تیغت
ساقط کند از صلب پدر نطفه کان را
هوش مصنوعی: اگر تابش تیغ تو بر چرخ چهارم بیفتد، نطفهای که از صلب پدر برمیخیزد، از بین خواهد رفت.
روزی که سپه جرگه زند از پی نخجیر
آهو بره بر زیر خزد شیر ژیان را
هوش مصنوعی: روزی که سپاه برای شکار آهو به راه میافتد، شیری که در دشت است، در زیر سایه قرار میگیرد.
ریزند خدنگ از همه سو بر دد و بر دام
در کار نیابند یلان سوی یلان را
هوش مصنوعی: تیرها از هر سمت به سمت درندگان و جانوران وحشی میبارند و قهرمانان در این درگیری نمیتوانند به یاران خود کمک کنند.
راهی نگشایند مگر رخنه شمشیر
جایی ننمایند مگر نوک سنان را
هوش مصنوعی: هیچ راهی گشوده نمیشود مگر اینکه اثر و نشانهای از قدرت و قهری وجود داشته باشد. نیز هیچ نقطهای نشان داده نمیشود مگر اینکه نوک نیزهای آنجا را نمایان کند.
در مغز تفک زور کند عطسه سودا
آتش ز دهان جوش زند مار دمان را
هوش مصنوعی: عطسهای در مغز به وجود میآید که مانند نیرویی قوی عمل میکند و در نتیجه، از دهان شعلهای به بیرون میجهد. این حالت، به نوعی تشبیه به حالاتی است که به ما انرژی و آتش میبخشد.
بریان بره بر چرخ کند رعد زبانه
گریان حمل از پیش جهد میغ دخان را
هوش مصنوعی: برهای که در حال گام زدن است، در میان آسمان لرزش رعد را حس میکند و با صدای بلند گریه میکند. از قبل، ابرهایی که در حال رشد و انباشت دود هستند، به جلو حرکت میکنند.
از هول صدای تفک و نعره گردان
سکان سماوات گذارند مکان را
هوش مصنوعی: از ترس صدای انفجار و نعرههای وحشتناک، فرماندهان آسمانها مکان را ترک کردند.
آرند سوی صید سپه حمله به یک بار
نوعی که بشورند زمین را و زمان را
هوش مصنوعی: آنان به سمت شکار حرکت میکنند و با یک حمله، زمین و زمان را دستخوش تغییر و تحول میکنند.
از بس به میان جمع ز پیکار شود صید
از دامن صحرا نشناسند میان را
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در جمع زیاد مردم رزمنده نمیشود، شکارچی ممکن است دامن صحرا را فراموش کند و به میان نبردها بیفتد.
زان گونه که در زلزله افتند مکان ها
سر باز زند گاو زمین حمل گران را
هوش مصنوعی: به گونهای که در زلزله، مکانها جابجا میشوند و زمین لرزهای به وجود میآید که میتواند سنگینتر از بارها را نیز به چالش بکشد.
جز مغز سر بره بر آن خوان نشود صرف
هرچند شکم سیر شود انسی و جان را
هوش مصنوعی: تنها مغز سر بر سر سفره حاضر میشود و هیچ چیز دیگری، هرچند که شکم پر باشد، نمیتواند جان و انس را تامین کند.
پرواز کند سوی زمین کرکس گردون
از بس به زمین کشته ببیند حیوان را
هوش مصنوعی: کرکس از بس که در زمین حیوانات مرده میبیند، به پرواز در میآید و به سوی زمین میآید.
چندان که کشد سفره ز سرتاسر دنیا
از بهر اسد تحفه برد زله خوان را
هوش مصنوعی: تا زمانی که سفرهای از نعمتها و خوشیها در کل دنیا برای شیر (شجاع) گسترده نشده باشد، کسی به زحمت و تلاش خود ارزش نمیدهد.
چون شه به سوی جعبه برد دست، ببندد
بر طایر افلاک طریق طیران را
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه دستش را به سمت جعبه دراز میکند، سفر پرندگان در آسمان را متوقف میکند.
نسرین پرد از نه فلک خویش به بالا
جوید به سر سدره ز جبریل امان را
هوش مصنوعی: گلی به نام نسرین که از زیباییهای آسمانی برخوردار است، از عرش خود به سوی قلهای بلندتر حرکت میکند تا بهشتیان را در نزدیکی مقام جبرئیل ملاقات کند.
آن دم که پی صید دهد راه ملاقات
خاکی عقابی پر و شاهین کمان را
هوش مصنوعی: زمانی که عقابی برای شکار به سوی زمین میآید، راهی را میپیماید که به ملاقات شاهین و کمان میرسد.
خون بر رخ هدهد چکد از تاج سلیمان
بیم از سر طاووس بود چتر کیان را
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن هدهد، که نمادی از حکمت و آگاهی است، با خون بر چهرهاش نمایان شده و این به دلیل ترس از قدرت طاووس است. در اینجا، طاووس نمایندهی قدرت و طلاطلا بودن است و هدهد با تاج سلیمان، که نماد سلطنت و حکمت است، مقایسه میشود. به عبارت دیگر، هدهد در شرایطی قرار دارد که بر اثر ترس از طاغوت و قدرتهای بزرگ، دچار آسیب و شکست شده است. این تصویر بیانگر تضاد بین علم و قدرت است و نشانهای از ناتوانی علم در برابر قدرتهای ظالم میباشد.
وآنگه که دهد طعمه به مرغان شکاری
در بال بدزدند تذروان جولان را
هوش مصنوعی: زمانی که طعمهای به پرندگان شکاری میدهد، در بالای آن، جولا نها نیز فرصت را غنیمت شمرده و به پرواز درمیآیند.
شهباز مرقع سلب چنگ کناره
بر کبک درد حله خارا و کتان را
هوش مصنوعی: پرندهای با بالهای زیبا و پرواز آزاد، شکارچی را به سمت پرندهای کوچک و غمگین میکشاند، در حالی که به دقت و ظرافت، لباسهای ساده و بیرنگ را در نظر دارد.
وان چرخ مرصع سلح لعل تماغه
گردن به عضد درشکند کرگدنان را
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک جنگ و نبرد است. در اینجا، "چرخ مرصع" به معنای دنیای زیبا و پیچیده است که در آن مبارزات و نبردها در جریان است. "سلح لعل" نشان دهندهی ارزش و زیبایی مبارزات است و به نوعی به جواهراتی شبیه است که در میدان جنگ نمایان میشوند. در این متن، بیان شده که این زیبایی و نبردها میتوانند گردنهای قوی و نیرومند را شکست دهد، به این معنا که حتی قویترین و قدرتمندترینها نیز در برابر زیبایی و هنر جنگ نمیتوانند مقاومت کنند.
شنقار قوی حمله خونخوار تو دارد
در بیشه به فریاد و فغان ببر بیان را
هوش مصنوعی: پرندهٔ خوشصدا و قدرتمند، به خاطر حملهٔ بیرحمانهات در جنگل به شدت ناله و فریاد میزند و نارضایتی خود را به گوش میرساند.
از ضربت سرپنجه شاهین تو ترسد
سیمرغ که گم ساخته در قاف نشان را
هوش مصنوعی: از قدرت و تندی ضربهی پنجهی تو، سیمرغی که در قاف پنهان شده، ترسیده است.
عیشی دگر آغاز که از ذوق شکارت
کشتند همه جانوران جانوران را
هوش مصنوعی: یک زندگی جدید آغاز شده است، زیرا از شادی شکار تو، تمام جانوران به کام مرگ کشته شدند.
از چهره بیارای رخ مسکن و مسند
در کاسه زر ریز ز خم آب رزان را
هوش مصنوعی: با زیبایی چهرهات، خانه و جایگاه خود را تزیین کن و مانند آب زلال، شادی و لذت را به زندگیات بریز.
آن کاسه زرین که کند کار تو چون زر
آن آب رزانی که برد رنگ خزان را
هوش مصنوعی: این کاسه زیبا و ارزشمند به قدری تأثیرگذار است که مانند طلا به تو خدمت میکند و آن آبی که در آن است، رنگ و بوی پاییز را از ذهن میبرد.
آن آب رزانی که ز نیرنگی رنگش
عیسی به سر دار بود رنگ رزان را
هوش مصنوعی: آب گرانبهایی که به دلیل فریبکاری، حضرت عیسی آن را بر دار (چوبهدار) قرار داد، رنگ و بوی رزان (لذیذ و خوشایند) را دارد.
آن شیره انگور که تا او نشود صاف
از درد نصیبی نرسد دردکشان را
هوش مصنوعی: شیره انگور زمانی که تصفیه نشود و خالص نگردد، نمیتواند به افرادی که درد میکشند، کمک کند و فایدهای برساند.
آن بکر پری چهره که از صحبت سورش
بازارچه برچیده شود شیشه گران را
هوش مصنوعی: زیبای بینظیر که با حضور خود بازار را شلوغ و پر رونق میکند، وقتی از جمع دور شود، آنگاه همه چیز ساکت و بیروح میشود و حتی اشیای قیمتی نیز بیارزش خواهند شد.
بنت العنب آن بکر که در لیل زفافش
دستارچه دستار شود قیصر و خان را
هوش مصنوعی: دختر انگور، آن دختر باکرهای است که در شب عروسیاش، برای قیصر و خان، دستار موجهی بر سر میگذارد.
آن باده که در آخر پنجشنبه شعبان
سازد شب عید اول شام رمضان را
هوش مصنوعی: بادهای که در آخرین پنجشنبه ماه شعبان آماده میشود، شب عید اول ماه رمضان را میسازد.
آن باده که ترتیب خیالات توهم
اعجاز کرامات کند برهمنان را
هوش مصنوعی: آن شرابی که میتواند افکار خلاقانه و شگفتآور تو را به وجود آورد، بر کسانی که حالت نشئگی دارند، تأثیر میگذارد.
آن باده که بس امزجه را داده عدالت
هندی زبلاغت لغوی کرده لسان را
هوش مصنوعی: آن میای که برای بسیاری از طبعها و ذائقهها جذابیت دارد، به لطف کلمات و سخنوری دقیق، زبان را به زیبایی و عدالت آراسته است.
آن باده که گر در طپش دل نظر افکند
از قهقهه شیشه گشاید خفقان را
هوش مصنوعی: آن شرابی که وقتی در تپش و هیجان دل نگاه میکند، میتواند از خنده و شادی، سکوت و فشار را بشکند.
آن باده که سازد به دمی گونه احمر
در چهره صفرا زده رنگ یرقان را
هوش مصنوعی: این نوشیدنی که در لحظهای بتواند رنگ چهره را قرمز کند، تیرهروزی افشا شده از رنگ زردی را نشان میدهد.
در شانه ناتاخته مالیده خرد را
بر ناطقه ناتافته خاریده بیان را
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که نویسنده به نوعی اشاره به وضعیت فردی دارد که با مشکلات و سختیها روبرو است. او با انجام تلاشهای فکری و بیان احساساتش، سعی در رسیدن به درک و آگاهی دارد. به عبارت دیگر، این تصویر بیانگر جستجویی برای ارتقا و بهبود درونی است، که در روند آن، ممکن است با چالشها و موانع مختلفی رو به رو شود.
در شیشه ز اعمی ببرد علت کوری
در مستی از الکن ببرد بند زبان را
هوش مصنوعی: در شیشهای که بینایی ندارد، دلیل کوری را میشکند. در حال مستی، بند زبان را از زبان الکن برمیدارد.
در وقت عطا پایه فرازنده کرم را
در حال عنا شعله فروزنده روان را
هوش مصنوعی: در زمان بخشش، پایهی بلند کرم و لطف الهی از دل شعلهور میدرخشد.
در طبع جوانی نهد آرامش پیری
درک خرد پیر دهد طبع جوان را
هوش مصنوعی: در جوانی، آرامش و تجربهی پیری میتواند به جوان کمک کند و عقل و خرد فرد بزرگتر به جوان آموزنده است.
زین باده صافی که فروزنده هوشست
بستان و زهش نور یقین بخش گمان را
هوش مصنوعی: از این شراب خالص که هوش و ذکاوت را روشن میکند، برداشت کن و از نور آن برای تقویت یقین و دوری از گمان بهره ببر.
با فهم ز می روشن مستی و میانه
در کار نگر غایت اطراف و میان را
هوش مصنوعی: با درک از شراب روشن، به حالت شادابی و میانهروی در کارها توجه کن و به هدفها و موقعیتها در اطراف و درون خود دقت کن.
دل ساز مسخر که بدین شیوه توان بست
بر آفت سیاره طریق سیران را
هوش مصنوعی: دلِ خود را آماده کن که با این روش میتوان بر مشکلات و موانع مسیر زندگی چیره شد.
ملک و حشم از عدل تو در امن و امانند
خوش زی و سعادت شمر این امن و امان را
هوش مصنوعی: حاکمیت و دربار به خاطر عدالت تو در امنیت قرار دارند، بنابراین خوب زندگی کن و این امنیت و آرامش را خوشبختی حساب کن.
بر عقل هویداست که رجحان عظیم است
بر چاکر جاگیر ستان ملک ستان را
هوش مصنوعی: به وضوح مشخص است که برتری و ارزش بالای انسان به ملک و مقام اجتماعی او نیست، بلکه به فضایل و ظرفیتهای درونی او بستگی دارد.
در تقویت ملک و سپه دست قوی به
سالار نکت یاب وزیر همه دان را
هوش مصنوعی: برای تقویت کشور و سپاه، به یک سالار با تجربه و وزیر دانا نیاز است که بتواند به خوبی راهنمایی کند.
تکمیل بود بیشه پیران نه جوانان
صعب آدمیی خرد کند کار کلان را
هوش مصنوعی: پیران و افراد با تجربه، به خوبی میتوانند درختان و جنگل را به کمال برسانند، اما جوانان کمتر این توانایی را دارند. در واقع، انسانهای خردمند میتوانند کارهای بزرگ و دشوار را مدیریت کنند.
در عون سپهدار و سپه کوش و نگه کن
نام از پسر زال بلندست کیان را
هوش مصنوعی: به یاری فرمانده و ارتش بشتاب و توجه کن که نام پسر زال در تاریخ بلند است و برای سرزمین کیان اهمیت دارد.
تشریف قبولی ز سر لطف که اقبال
از دیر پی بندگیت بسته میان را
هوش مصنوعی: با محبت و مهربانی، قبول کردن شما نشان از لطف و خوبی است که بر سر راه من قرار گرفته، در حالی که اقبال و شانس من از زمانهای دور، به بندگی شما وابسته است.
قربان شوم احسان شه و حسن گمان را
کار است ز حسن طلبم روی نشان را
هوش مصنوعی: من آمادهام تا برای محبت و نیکیهای پادشاه قربانی شوم و از خوبیها و زیباییهای او خواهان چهرهای مشخص هستم.
فر شه از اقلیم به اقلیم دوانید
ششماهه مسافت به درم پیک دوان را
هوش مصنوعی: پرچم را از یک سرزمین به سرزمین دیگر بردند و پیک شتابان، شش ماه راه را طی کرد تا به من رسید.
ناگاه برآمد ز درم بانگ که گویید
فرمان طلب آمده از شاه فلان را
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی از در بلند شد و اعلام کرد که شاهد فرمانی از سوی شاه فلان هستیم.
بی کفش و عمامه به در از خانه دویدم
نی کرده قبا در بر و نی بسته میان را
هوش مصنوعی: بدون کفش و عمامه از خانه بیرون دویدم، بدون اینکه لباس خاصی به تن داشته باشم و بدون اینکه چیزی به دور خود بسته باشم.
تا حاکم دیوان و بلد برد رسولم
دیدم همه جا مژده دهان مژده رسان را
هوش مصنوعی: من دیدم که رسولم در همه جا مژده را به مردم میدهد و خبر خوش را به آنها میرساند.
ناگفته تحیت ز شعف مجلس اول
دادم ره تقدیم بشان همه شان را
هوش مصنوعی: در ابتدای جلسه، با شوق و خوشحالی، سلامی بیزبان به همه آنها تقدیم کردم.
اصحاب حسان مصحف از احباب ستانند
بگرفتم از احباب به تعظیم نشان را
هوش مصنوعی: دوستان خوبم، کتابی که نشانهای از احترام و ارادت دارد را از کسانی که عزیزم هستند، دریافت کردم.
بوسیدم وبر فرق به تسلم نهادم
بگشودم و بر ناصیه سودم رخ آن را
هوش مصنوعی: بوسیدمش و به نشانهٔ تسلیم، سر خود را به زمین گذاشتم. سپس، بر پیشانیاش نگاه کردم و چهرهاش را دیدم.
می دیدم و می سودم ازان سرمه نظر را
برخواندم و لیسیدم ازان شهد زبان را
هوش مصنوعی: میدیدم و از زیبایی چشمانش لذت میبردم، به عشق او به خواندن شعر پرداختم و از شیرینی کلامش سیراب شدم.
تا دیدم ازو اختر پر نور بصر را
تا کردم ازان طبله پر نوش دهان را
هوش مصنوعی: وقتی که نور درخشان ستارهاش را دیدم، تصمیم گرفتم دهنم را از آن خوشمزه پر کنم.
فی الحال دویدم ز پی مرکب و سامان
کردم ز همه روی وداع اهل مکان را
هوش مصنوعی: در حال حاضر به سرعت به دنبال مرکب خود رفتم و به گونهای تمام مقدمات وداع با اهل این سرزمین را فراهم کردم.
امروز سه ماهست که پویان به سراغم
گلشن به دماغ و به بغل حاصل کان را
هوش مصنوعی: سه ماه است که پویان با گلهای خوشبو و زیبا به ملاقات من آمدهاند.
چون بحر تو در جذر وز مد شیر شکاری
چون گنج روان من به طلب بحر روان را
هوش مصنوعی: وقتی که دریا در حال آرامش و کم عمق است، من نیز مانند یک شکارچی به دنبال گنجینهای روان هستم که در عمق دریا پنهان شده است.
چون تاجر گجرات که از مکه برآید
خوش یافتم از کعبه به کوی تو نشان را
هوش مصنوعی: چون تاجر گجرات که از مکه خارج میشود، من نیز از کعبه به سوی تو راهی خوش یافتهام.
در حضرتت استاده چو موسی به سر طور
بگرفته به کف نسخه اعجاز بیان را
هوش مصنوعی: در محضر تو مانند موسی در کوه طور ایستادهام و نسخهای از معجزه بیان را در دست دارم.
دارد ز طراوت سخنم تازه نفس ها
چون گل که کند عطرفشان باد وزان را
هوش مصنوعی: سخنان من به قدری تازه و سرزنده است که مانند گلها در بهار عطرشان را به محیط پراکنده میکند، و این تازگی نفسها را به وجد میآورد.
گو فضل و عدالت به سزا نظم و نسق ساز
دریافته حسان زمان شاه زمان را
هوش مصنوعی: باید فضایل و عدالت را به اندازهای که شایسته است، در جامعه برقرار کرده و به نظم و ترتیب خاصی درآوریم. این کار، نشاندهنده توانمندی و زمانشناسی برای شاعرانی مانند حسن است که در زمان پادشاهی خاصی میزیستهاند.
گر مدعیی از در انکار درآید
هان این من و اشعار صلا کلک و بنان را
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد من را منکر شود، باید بداند که این من هستم و شعرهایم را با دست خودم نوشتهام.
نتوان به غباری که کند جلوه بپوشند
مهری که به انوار گرفتست جهان را
هوش مصنوعی: نمیتوان غبار و کدری را که باعث جلوهگری میشود، بر مهری که نورش جهان را روشن کرده است، پوشاند.
شد وحی از آن قطع که دیوان «نظیری »
می کرد به فرقان و به تورات قران را
هوش مصنوعی: وحی از آن زمان قطع شد که دیوان «نظیری» قرآن را با فرقان و تورات مقایسه میکرد.
برخوان ورق و رتبه هر طبع نگهدار
تعلیم چه حاجت خرد مرتبه دان را
هوش مصنوعی: به اینکه هر کس باید مقام و جایگاه خود را بشناسد و به فراگیری علم و دانش ادامه دهد، چرا که نیازی به نگرانی درباره مرتبه و مقام خود نیست.
تا طبع کند میل که در گلشن و صحرا
بر سبزه و سنبل نگرد آب روان را
هوش مصنوعی: تا زمانی که طبیعت اجازه دهد، آب روان در طبیعت گل و سبزه و علفزار روان میشود.
چون آب که بر سبزه و سنبل گذرد خوش
سر خوش گذران عیش و حیات گذران را
هوش مصنوعی: مانند آبی که بر روی گیاهان و گلها جاری میشود، زندگی و خوشیهای زودگذر را سپری میکنیم.
عمرت به شماری که شب و روز شهورش
تا حشر بود پرده مدار دوران را
هوش مصنوعی: عمر تو به اندازهای است که شب و روز همیشه در حال گذرند، پس اجازه نده که زمان تو را محدود کند.