گنجور

شمارهٔ ۱۱ - این قصیده در تعریف سریر ابوالمنصور نورالدین محمد شاهزاده سلیم گفته شده

بر تخت هند والی هندوستان نشست
جان جهان به مردم چشم جهان نشست
اقبال خاندان همایون بلند شد
زین دولتی همای که بر آشیان نشست
تسکین گرفت فتنه و ترتیب یافت ملک
صاحب خرد به مسند صاحبقران نشست
حکمش به هفت گوشه اقلیم تکیه زد
حزمش به چاربالش امن و امان نشست
کار هزار حکمت بوزرجمهر کرد
این قبه را که ساخت که نوشیروان نشست
دست مبارک که برین تخته قرعه زد؟
کاین نقش بر مراد شه کامران نشست
نثر منبطش چو نجوم از سما نمود
نظم مبطنش چو جواهر به کان نشست
زیبنده تر به هم صدف و آبنوس او
از مهر دوستان به دل دوستان نشست
بستانی از بنفشه و نسرین شکفته شد
شه بر سریر برشد و در بوستان نشست
از روم جست برقی و اندر حبش فتاد
از هند خاست گردی و در اصفهان نشست
قصد طواف کعبه نکردند حاجیان
تا کعبه مربع او در میان نشست
بی اکل سیر گردد ازو چشم گرسنه
رضوان نهاد خوان نعیم و بر آن نشست
وجه بهای قایمه او نمی شود
چندان گهر که در علم کاویان نشست
تشبیه او به چشم جهان کردم و خطاست
کز ناخنه به چشم جهان استخوان نشست
گفتم روم به دیده ببوسم جمال او
کز قدر او برو نتواند لبان نشست
چشمم ز بس ملایمت نقش خاتمش
نی بر خشب نشست که بر پرنیان نشست
بسم الله ای ملایکه مجرا که می کند؟
خضر نبی به کشتی نوح زمان نشست
بلقیس ملک غالیه گو بر عذار کش
آصف نهاد تخت و سلیمان بر آن نشست
ناهید رقص کرد چو خسرو برین سریر
بر کف پیاله می چون ارغوان نشست
والا سریر ملک که والی مملکت
سلطان سلیم شاه ولایت ستان نشست
باطل ز پا درآمد و قایم ستاد حق
تا نور دین محمد معجز بیان نشست
بود ازدحام بر سر او رنگ خسروی
این نوجوان به قوت بخت جوان نشست
دستش گرفت دولت و حلمش کشید چرخ
بر تخت سروران نتوان رایگان نشست
بختش به زیر سایه دیهیم خفته بود
بر گوشه سریر ز خواب گران نشست
صیاد باز دولت او چشم بسته داشت
گنجشک باز را ز هوا در دهان نشست
عرش عظیمش از سر افلاک برگذشت
سیاره در مقابله بر نردبان نشست
جوشید آسمان و زمین از نشاط او
بر لامکان خلاصه کون و مکان نشست
تا نرد خسروی نبرد هر حریف ازو
اقبال و بختش از دو طرف پاسبان نشست
شاها فلک به کار تو بی اعتماد بود
حلم تو جان و جاه تو را در ضمان نشست
پرگار وش گرفت کنار و میانه را
چندی اگرچه دایره سان بر کران نشست
اخوان که داد جان به تو بی مصلحت نبود
افروخت شعله دوده این دودمان نشست
شد بیشتر ضیا و بهای جمال ملک
خور بر سما برآمد اگر فرقدان نشست
نتوان نشست جز به خرد بر سریر عدل
آری فراز عدل به کرسی توان نشست
تا زد نوا مغنی عدل تو بر سریر
در بزم تو نخواهد چنگ از فغان نشست
سنجیدت آنکه با جد و آبا جزین نگفت
جمشید عصر بین که به تخت کیان نشست
فردوس تختگاه تو در خاطرم فکند
ادریس ثانی است که بر آسمان نشست
تخت مربع تو و دست جواد تو
کعبه تمام گشت و برو ناودان نشست
از حیرت جمال تو صد سال می توان
در خدمت تو به سر تیغ و سنان نشست
از من نثار تخت تو جستند خسروا
نطقم به بذل بر سر دریا و کان نشست
هر گوهری که طبع به رغبت نمی فروخت
جان در بهاش دادم و بس رایگان نشست
آری به قدر مهر مزین همی کند
چون پیش مهد قابله مهربان نشست
او رنگ شد ز نظم «نظیری » تراز یافت
اگر خود برون ز دایره بندگان نشست
در حسرت نسیم قبولی ز سوی شاه
می بایدش چو غنچه در در دهان نشست
چون قدر شه سپهر نوردست در دعا
در عزلتش اگرچه زبان از بیان نشست
تا بر کنار دایه اورنگ مصلحت
فرزند با پدر نکند توامان نشست
بر تخت جد و باب به شرط مسلمی
بادات تا به آخر آخر زمان نشست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر تخت هند والی هندوستان نشست
جان جهان به مردم چشم جهان نشست
هوش مصنوعی: در جایگاه سلطنت هند، حاکم هندوستان نشسته است و روح دنیا در چشمان مردم به تماشا نشسته است.
اقبال خاندان همایون بلند شد
زین دولتی همای که بر آشیان نشست
هوش مصنوعی: خاندان شاهانه به خاطر نعمتی که به آن دست یافته‌اند، به اوج و رفعت رسیدند و این نعمت به آن‌ها ارزانی شده است که در جایی عالی و شکوهمند قرار گرفته‌اند.
تسکین گرفت فتنه و ترتیب یافت ملک
صاحب خرد به مسند صاحبقران نشست
هوش مصنوعی: آشفتگی‌ها فروکش کرد و کشور به سامان آمد. فردی با هوش و درک بالا به مقام رهبری دست یافت و به جایگاه بزرگان نشسته است.
حکمش به هفت گوشه اقلیم تکیه زد
حزمش به چاربالش امن و امان نشست
هوش مصنوعی: حکم او به تمام نقاط دنیا رسیده و از تدبیرش در آرامش و امنیت بهره‌مند شده است.
کار هزار حکمت بوزرجمهر کرد
این قبه را که ساخت که نوشیروان نشست
هوش مصنوعی: بوزرجمهر برای ساخت این قبه که نوشیروان در آن نشسته، هزاران حکمت و تدبیر به کار برده است.
دست مبارک که برین تخته قرعه زد؟
کاین نقش بر مراد شه کامران نشست
هوش مصنوعی: این دست با برکت که بر روی تخته قرعه زد، باعث شد که این تصویر به آرزوی شاه خوشبخت تبدیل شود.
نثر منبطش چو نجوم از سما نمود
نظم مبطنش چو جواهر به کان نشست
هوش مصنوعی: نثر من زیبا و منظم است مثل ستاره‌هایی که در آسمان قرار دارند، و نظم شعر من همانند جواهرهایی است که در معادن یافت می‌شوند.
زیبنده تر به هم صدف و آبنوس او
از مهر دوستان به دل دوستان نشست
هوش مصنوعی: صدف و چوب آبنوس زیبا‌تر از عشق دوستان به دل یکدیگر جا می‌گیرد.
بستانی از بنفشه و نسرین شکفته شد
شه بر سریر برشد و در بوستان نشست
هوش مصنوعی: باغی پر از گل‌های بنفشه و نسرین شکوفا شده است. شاه بر تخت نشسته و در باغ به تماشا نشسته است.
از روم جست برقی و اندر حبش فتاد
از هند خاست گردی و در اصفهان نشست
هوش مصنوعی: براقتی از روم به سرعت درخشید و بر سرزمینی در حبش افتاد. از هند نیز طوفانی به وجود آمد که بر اصفهان استقرار یافت.
قصد طواف کعبه نکردند حاجیان
تا کعبه مربع او در میان نشست
هوش مصنوعی: حاجیان به دور کعبه نمی‌چرخند، چون کعبه به شکل مربع است و او به‌گونه‌ای قرار گرفته که در مرکز ماست.
بی اکل سیر گردد ازو چشم گرسنه
رضوان نهاد خوان نعیم و بر آن نشست
هوش مصنوعی: چشم گرسنه بدون خوردن هم سیر می‌شود، زیرا رضوان سفره‌ای از نعمت پهن کرده و بر آن نشسته است.
وجه بهای قایمه او نمی شود
چندان گهر که در علم کاویان نشست
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده که ارزش و بهای چیزی که مطرح است، به اندازه‌ای نیست که بتواند به اهمیت و ارزش جواهراتی که در علم و دانش کاویان قرار دارد، برسد. به عبارت دیگر، آنچه در اینجا اشاره می‌شود، از لحاظ ارزش و اهمیت پایین‌تر از آن چیزی است که در علم و دانش بدست آمده است.
تشبیه او به چشم جهان کردم و خطاست
کز ناخنه به چشم جهان استخوان نشست
هوش مصنوعی: من او را به چشم‌نگاه دنیا تشبیه کردم، ولی در واقع این قیاس نادرست است، چون که از زیر ناخن به چشم دنیا، استخوانی به جا نشسته است.
گفتم روم به دیده ببوسم جمال او
کز قدر او برو نتواند لبان نشست
هوش مصنوعی: گفتم به چشمانش نگاه کرده و زیبایی‌اش را ببوسم، زیرا از زیبایی او لب‌هایم نمی‌توانند ساکت بمانند.
چشمم ز بس ملایمت نقش خاتمش
نی بر خشب نشست که بر پرنیان نشست
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر لطافت و نرمی‌اش، زمانی که بر روی پارچه‌ی نرم نشسته بود، دیگر بر غضب و خشم تمرکز نکرد.
بسم الله ای ملایکه مجرا که می کند؟
خضر نبی به کشتی نوح زمان نشست
هوش مصنوعی: ای فرشته‌ها، به نام خدا، بگو چه کسی است که در زمان نوح، خضر نبی بر کشتی او نشسته است؟
بلقیس ملک غالیه گو بر عذار کش
آصف نهاد تخت و سلیمان بر آن نشست
هوش مصنوعی: بلقیس، ملکه سبا، به زیبایی بر چهره آصف، وزیر سلیمان، تاج و تختی قرار داد و سلیمان بر آن throne (تخت) نشسته است.
ناهید رقص کرد چو خسرو برین سریر
بر کف پیاله می چون ارغوان نشست
هوش مصنوعی: ناهید همچون خسرو بر تخت سلطنت رقصید و در دستانش پیاله‌ای پر از می از رنگ ارغوانی قرار داشت.
والا سریر ملک که والی مملکت
سلطان سلیم شاه ولایت ستان نشست
هوش مصنوعی: سریر پادشاهی که سلطان سلیم در آن نشسته، بسیار ارزشمند و بالا است.
باطل ز پا درآمد و قایم ستاد حق
تا نور دین محمد معجز بیان نشست
هوش مصنوعی: باطل از پا افتاد و حق بر پا ایستاد، تا نور دین محمد با بیان معجزه‌آسا برقرار شود.
بود ازدحام بر سر او رنگ خسروی
این نوجوان به قوت بخت جوان نشست
هوش مصنوعی: در جایی شلوغ و پرجمعیت، این نوجوان با چهره‌ای سلطنتی و با خوش شانسی خود به جایگاه ویژه‌ای دست یافته است.
دستش گرفت دولت و حلمش کشید چرخ
بر تخت سروران نتوان رایگان نشست
هوش مصنوعی: دولت و نیکی دست او را گرفت و صبرش موجب شد که چرخ روزگار برای او به خوبی بچرخد، اما نمی‌توان به راحتی و بدون تلاش در مقام و جایگاه عالی نشسته و موفق شد.
بختش به زیر سایه دیهیم خفته بود
بر گوشه سریر ز خواب گران نشست
هوش مصنوعی: بدشانسی او در زیر سایه تاج خوابش برده بود و بر گوشه تخت، از خواب سنگین بیدار شد.
صیاد باز دولت او چشم بسته داشت
گنجشک باز را ز هوا در دهان نشست
هوش مصنوعی: یک شکارچی به طور ناگهانی و بدون توجه به اطراف، گنجشکی را که در حال پرواز بود، در دهان گرفت.
عرش عظیمش از سر افلاک برگذشت
سیاره در مقابله بر نردبان نشست
هوش مصنوعی: عرش بزرگ او از بالای آسمان‌ها گذشت و ستاره‌ای در برابر آن بر نردبانی نشسته است.
جوشید آسمان و زمین از نشاط او
بر لامکان خلاصه کون و مکان نشست
هوش مصنوعی: آسمان و زمین به خاطر شادابی و زندگی او به حرکت درآمدند و تمام ماجراهای جهان و هستی در یک جا جمع شدند.
تا نرد خسروی نبرد هر حریف ازو
اقبال و بختش از دو طرف پاسبان نشست
هوش مصنوعی: هر کس که با بزرگی و مقام و توانمندی روبرو می‌شود، باید بداند که شانس و بختش از دو سو تحت مراقبت و حراست قرار دارد و در این نبرد، هیچ‌کس به راحتی نمی‌تواند به پیروزی دست یابد.
شاها فلک به کار تو بی اعتماد بود
حلم تو جان و جاه تو را در ضمان نشست
هوش مصنوعی: ای پادشاه، آسمان در امور تو اطمینان ندارد و بردباری تو جان و مقام تو را در امان نگه داشته است.
پرگار وش گرفت کنار و میانه را
چندی اگرچه دایره سان بر کران نشست
هوش مصنوعی: پرگار در کنار و میانه قرار گرفت، هرچند برای مدتی دایره‌وار بر لبه نشست.
اخوان که داد جان به تو بی مصلحت نبود
افروخت شعله دوده این دودمان نشست
هوش مصنوعی: دوستداران تو که جانشان را برایت فدای تو کردند، چون جان خود را بدون فکر و مشورت فدای تو کردند، نتیجه این کارشان مانند شعله‌ای از دوده، باعث سوختن و آسیب به این خاندان شده است.
شد بیشتر ضیا و بهای جمال ملک
خور بر سما برآمد اگر فرقدان نشست
هوش مصنوعی: نور و زیبایی داو و جمال ملک مثل خورشید در آسمان درخشان‌تر شده است و اگر ستاره‌ی فرقدان غروب کرده، این روشنایی بیشتر شده است.
نتوان نشست جز به خرد بر سریر عدل
آری فراز عدل به کرسی توان نشست
هوش مصنوعی: فقط با عقل و درک درست می‌توان بر جایگاه عدالت نشسته و بر بُنای عدل استوار شد.
تا زد نوا مغنی عدل تو بر سریر
در بزم تو نخواهد چنگ از فغان نشست
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدای دلنشین تو در مجلس خوشی‌ها طنین‌انداز است، هیچ کس نخواهد توانست از غم و اندوه خاموشی بزیّد.
سنجیدت آنکه با جد و آبا جزین نگفت
جمشید عصر بین که به تخت کیان نشست
هوش مصنوعی: آن شخصی تو را ارزیابی کرده که جد و ancestors گرامی‌اش هیچ‌گاه به جز این که جمشید در دوران خود بر تخت کیانی نشسته، سخن نگفته‌اند.
فردوس تختگاه تو در خاطرم فکند
ادریس ثانی است که بر آسمان نشست
هوش مصنوعی: به یادم می‌آید که تو، مانند ادریس، در آسمان نشسته‌ای و به عظمت و شکوهت می‌نگرم. تو مانند بهشتی هستی که در ذهنم به تصویر کشیده‌ای.
تخت مربع تو و دست جواد تو
کعبه تمام گشت و برو ناودان نشست
هوش مصنوعی: تخت مربعی که تو داری و دستان جواد تو باعث شد که کعبه به تمام معنا کامل شود و در نهایت، بر روی آن ناودانی قرار گرفت.
از حیرت جمال تو صد سال می توان
در خدمت تو به سر تیغ و سنان نشست
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، می‌توان صد سال در کنار تو با تمام خطرات و دشواری‌ها زندگی کرد.
از من نثار تخت تو جستند خسروا
نطقم به بذل بر سر دریا و کان نشست
هوش مصنوعی: از من به خاطر تخت و مقام تو شکرگذاری کردند، ای پادشاه. سخنم را همچون هدیه‌ای در کنار دریا و معادن برایت تقدیم می‌کنم.
هر گوهری که طبع به رغبت نمی فروخت
جان در بهاش دادم و بس رایگان نشست
هوش مصنوعی: هر گوهری که طبیعی به آن علاقه نداشتم، جانم را بابتش دادم و فقط آن را بی‌نیاز از بها پذیرفتم.
آری به قدر مهر مزین همی کند
چون پیش مهد قابله مهربان نشست
هوش مصنوعی: بله، به اندازه‌ی محبت و دوستی، دنیا را زیبا می‌کند، همچون وقتی که ماما با دلسوزی در کنار نوزاد قرار می‌گیرد.
او رنگ شد ز نظم «نظیری » تراز یافت
اگر خود برون ز دایره بندگان نشست
هوش مصنوعی: به خاطر شعر «نظیری» به رنگ و حالتی خاص درآمد و اگر از دایره بندگان خارج شود، در مقایسه با دیگران در مقام بالاتری قرار می‌گیرد.
در حسرت نسیم قبولی ز سوی شاه
می بایدش چو غنچه در در دهان نشست
هوش مصنوعی: آرزو دارد که نسیم لطف و محبت از طرف شاه به او برسد، همان‌طور که غنچه‌اي در دهانش منتظر می‌ماند تا شکوفا شود.
چون قدر شه سپهر نوردست در دعا
در عزلتش اگرچه زبان از بیان نشست
هوش مصنوعی: وقتی شخصیت والا و بزرگی چون شاه در آسمان تبلور پیدا کرده، حتی اگر زبان در بیان دعا و ارزوی او خاموش باشد، ارزش و اهمیت او همچنان حفظ می‌شود.
تا بر کنار دایه اورنگ مصلحت
فرزند با پدر نکند توامان نشست
هوش مصنوعی: تا زمانی که در کنار دایه و بستر مصلحت، فرزند نمی‌تواند به‌طور همزمان با پدر نشیند و تعامل کند.
بر تخت جد و باب به شرط مسلمی
بادات تا به آخر آخر زمان نشست
هوش مصنوعی: بر سر تخت پدران و نیاکانت، به شرطی که مسلمان باشی، تا پایان دنیا حکومت خواهی کرد.