شمارهٔ ۷۱ - تضمین
منم امروز که در صنعت عشق استادم
آه جانکاه مرا تیشه و من فرهادم
بعث نیست در این دیر کهن فریادم
فاش میگویم و ازگفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
چون کشم رخت از ایندهکده یست رواق
پا نهم بر سر این نه فلک زرین طاق
بر سر سدرۀ طولی فکنم طرح وثاق
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
در ازل مسکن و مألوف نه اینجایم بود
گلشن قدس و لب ماء معین جایم بود
پایۀ چرخ برین پست ترین جایم بود
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
چو بدین دیر بر افتادم از آن بزه سرور
خیره شد چشم دلم از اثر شعلۀ طور
بسر افکنده مرا آرزوی وصل تو شور
سایه طوبی و دل جوئی حور و لب جوی
بهوای سر کوی تو برفت از یادم
واعظ افسانۀ بیهوده مخوان با من زار
که من شیفته را پند نیاید در کار
دل سودا زده چون برکنم از مهر نگار
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم امروز که در صنعت عشق استادم
آه جانکاه مرا تیشه و من فرهادم
هوش مصنوعی: من امروز در هنر عشق تخصص دارم و درد عمیقم مانند تیشه به جانم زده شده است، من در این مسیر مانند فرهاد هستم.
بعث نیست در این دیر کهن فریادم
فاش میگویم و ازگفتۀ خود دلشادم
هوش مصنوعی: در این مکان قدیمی، خبری از رستاخیز و تغییر نیست. من احساسات و افکار خود را به صراحت بیان میکنم و از راستگوییام خوشحالم.
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و از تمامی محدودیتهای دنیا آزادم.
چون کشم رخت از ایندهکده یست رواق
پا نهم بر سر این نه فلک زرین طاق
هوش مصنوعی: زمانی که از مکان گذشتی که در آن زندگی میکنم، یک گام به سمت این آسمان وسیع و طلایی برمیدارم.
بر سر سدرۀ طولی فکنم طرح وثاق
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
هوش مصنوعی: در بالای درختی که به طول میرسد، نقشهای از پرواز پرندهای در باغ معنویام میکشم. اما نمیدانم چگونه فراق و دلتنگی را توضیح دهم.
که در این دامگه حادثه چون افتادم
هوش مصنوعی: زمانی که در این موقعیت خاص و پیچیده قرار گرفتم، متوجه شدم که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
در ازل مسکن و مألوف نه اینجایم بود
گلشن قدس و لب ماء معین جایم بود
هوش مصنوعی: در آغاز، جایگاه و آشنایی من در جایی غیر از این دنیا بود. من در باغ بهشت و کنار آب زلال زندگی میکردم.
پایۀ چرخ برین پست ترین جایم بود
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
هوش مصنوعی: در بالای چرخ، من در پایینترین نقطه قرار داشتم، در حالی که من سلطنت میکردم و بهشت عالی در جایگاه من بود.
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
هوش مصنوعی: در این مکان و محیط خراب و ویران، انسانیتی را به دست آوردهام.
چو بدین دیر بر افتادم از آن بزه سرور
خیره شد چشم دلم از اثر شعلۀ طور
هوش مصنوعی: وقتی به این معبد رسیدم، از آن کمبودی که داشتم، خوشحالی چشمان قلبم تحت تأثیر شعله کوه طور خیره شد.
بسر افکنده مرا آرزوی وصل تو شور
سایه طوبی و دل جوئی حور و لب جوی
هوش مصنوعی: آرزوهای من برای دیدن تو مرا به حتماً تجلیات زیبایی میبرد، به طوری که خوشی و رضایت در دل و لبخند خوشایند در کنار جویهای زندگی مییابم.
بهوای سر کوی تو برفت از یادم
هوش مصنوعی: به خاطر تو، همه چیزهایی که در گذشته برایم مهم بودند، از یادم رفتهاند.
واعظ افسانۀ بیهوده مخوان با من زار
که من شیفته را پند نیاید در کار
هوش مصنوعی: واعظ، داستانهای بیفایده برای من نگو؛ چون من عاشق و دلتنگ هستم و نصیحت برای من مفهومی ندارد.
دل سودا زده چون برکنم از مهر نگار
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
هوش مصنوعی: دل پر از اشتیاق و دلتنگی من، چگونه میتواند از عشق محبوب خود جدا شود؟ در دل من جز یاد زیباییهای او چیزی دیگری ثبت نشده است.
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
هوش مصنوعی: چه بگویم؟ استاد من هیچ چیز دیگری به من یاد نداده است.

نیر تبریزی