گنجور

شمارهٔ ۳۹

ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم
بحمدالله دری جُستم چو خود را دربه‌در کردم
غبار کعبهٔ مقصود تا کحل‌البصر کردم
سراسر روی جانان بود بر هرسو نظر کردم
ز اکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله
که تعمیر خرابی‌های خود با خشت زر کردم
دم مار است با زلف سیاه ای دل مکن بازی
علی الله اختیار خویش داری من خبر کردم
ز چشم خویشتن رشک آیدم بر دیدن رویت
ز غیرت در نگاه اولین خونش هدر کردم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم
بحمدالله دری جُستم چو خود را دربه‌در کردم
هوش مصنوعی: در وطن نتوانستم چهره‌ای شاد را ببینم و در پایان سفرم، با شکر خدا، راهی برای فرار از این وضعیت پیدا کردم و خود را از این بی‌قراری آزاد کردم.
غبار کعبهٔ مقصود تا کحل‌البصر کردم
سراسر روی جانان بود بر هرسو نظر کردم
هوش مصنوعی: غبار کعبه‌ای که به عنوان مقصد و هدف من بوده، به مانند سرمه‌ای برای چشمانم شده است. هر کجا که نظر انداختم، تمام چهره‌ی محبوبم را دیدم.
ز اکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله
که تعمیر خرابی‌های خود با خشت زر کردم
هوش مصنوعی: از درد و غم لکه‌های زردی بر روی چهره‌ام افتاده، اما خوشحالم که توانستم با استفاده از بهترین مواد، مشکلات و نقص‌های خود را اصلاح کنم.
دم مار است با زلف سیاه ای دل مکن بازی
علی الله اختیار خویش داری من خبر کردم
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توان به زلف‌های سیاه و فریبنده‌ی عشق نزدیک شد؛ زیرا ممکن است به دامی گرفتار شوی. آگاه باش که قدرت انتخاب در دست خودت است و من به تو هشدار می‌دهم.
ز چشم خویشتن رشک آیدم بر دیدن رویت
ز غیرت در نگاه اولین خونش هدر کردم
هوش مصنوعی: از تماشای چهره‌ات چنان به خود می‌باختم که از حسادت، خون دل ریختم.