گنجور

بخش ۵۴ - در مدح حضرت علی ابن موسی الرضا

پیچم بخود چو مار در این تنگنای تار
دردا که شد طلسم من این آتشین حصار
گیجی است در دلم ز غم و رنج مهر و ماه
زین بس عجب مدار که پیچم بخود چو مار
دستی بخوان دهر نیالوده چون مگس
شد تار عنکبوت مرا دور روزگار
هر در شاهوار که بودم به بحر طبع
خون گشت قطره قطره فرو ریخت بر کنار
شد عقل چیربختی نطق مرا عقال
شد بخت تیر طبع مرا بخت دیوسار
نقصان فزود پایه من از کمال فضل
پستی گرفت شان من از رفعت تبار
آری ز خوشه سنک خورد نخل سربلند
آری ز ناقه تیر خورد آهوی تتار
ایچشم دل نگفتم باریک بین مشو
کاخر شوی بچشم بد روزگار تار
ایهوش دیگر آهن سردم بسر مکوب
ایفکر دیگر از رک اندیشه خون مبار
ایچشمۀ مداد من از غصه قیر شو
ایخانۀ نزار من از غم چو نی بزار
ایجان بر لب آمده کامی دو پیش نه
ایعمر دیر پا قدمی باز پس گذار
ای بخت تیره دست بدار از شکست من
توئی نسیم صبحگهی من نه زلف یار
هر دم بسینه میبردم سیخ آتشین
گردون چرا چو نی نکشم ناله های زار
بردم بسی ز کوکب طالع همی سپاس
کز علم هشت بر سر من تاج افتخار
غافل که کنج عقل تیر زد به تیم جو
تا مام غم بطالع قوسم نهاده بار
فارغ نبوده سینۀ تنگم ز تیرآه
طی کن بساط عیش که بگذشت نوبهار
آبی نه آب صدّاد بادی نه باد صبح
بنتی نه بنت سعدان صوتی نه صوت سار
خاکی نه عنبرین و هوائی نه مشگا
بیدی نه سایه افکن و ابری نه ژاله بار
نطق کلیم بسته و گوساله درّ خوار
پای مسیح خسته و دجال خرسوار
دوری چنان نگون که ربایند کوی سبق
طفلان نی سوار ز مردان کارزار
دانا قرین نقص ز زاوش علم زای
نادان بکار رقص زناهید شادخوار
آنرا ز کنج فصل مکان در حضیض ذل
وین را ز غنج هزل مدارا اوج اعتبار
بخت جوان ز چرخ طلب کن که عقل پیر
ماند در ایندیار به تقویم سال پار
در بوستان دهر رخ انبساط نیست
تا غنچه تنگدل بود و لاله داغدار
چشم گهر مدار زد و نان بد گهر
خر را بغیر مهره نباشد بگنج یار
آبی که داشت فضل و هنر ریخت هین بمیر
ای تشنه کاب رفته نیاید بجویبار
ایعقل پیر دفتر دانش بآب شوی
ایهوش چیر گوهر بینش بخاک دار
ای اشک چشم نیمشب ای آب زندگی
پنهان کنم چو خضر ز ابنای روزگار
دهقان دهر بیخته تخم نیاز بیخ
بر روی پروزن همه خس مانده است و خار
ایکاش مام دهر ززادن شدی عقیم
تا این بنین زباب نماندی بیادگار
در معرفت ضعیفتر از زال مرده ریک
بر مخرقت حریصتر از طفل شیرخوار
عهدی ولیک سست تر از تار عنکبوت
نیشی ولیک سخت تر از نیش تیرمار
دستی نه دست موسی و چوبی نه اژدها
شستی نه شست حیدر و تیغی نه ذوالفقار
تنگ است این سرا به سرآ ای زمان عمر
سیرم ز جان شتاب کن ای مرگ ناگدار
دوشم بسر برآمد و استاد عقل پیر
دیدم نوان بگوشه غم با دل فکار
گفت ایرسوم فضل و ادبرا تو اوستاد
گفت ایرموز علم و حکم را تو سیمبار
آیینه ضمیر تو جام جهان نما
سیاره خیال تو شید فلک سپار
اندر انین زفطنت تو هوش زیتموس
واندر طنین زحکمت تو گوش گوشیار
تیری قرین صورت جوزابگاه صبح
برسیم صفحه در کف تو کلک زرنگار
تا کی چو پور زال بچاه اندرت مقر
تا کی چو دانیال بچال اندرت قرار
گر در حضر عظیم بدی مرد را خطر
ور در وطن عزیز بدی شخص را جوار
یوسف چرا بچاه حسودان شدی اسیر
عیسی چرا بدار یهودان شدی دچار
چرخ از مسیر مسکن اجرام نوربخش
خاک از سکون مکان دود دیو و مور و مار
گردون اگر بخون تو یازیده دست چیر
دوران اگر بکین تو پاکرده استوار
رو کن بخاک درگه سلطان دین رضا
کاو داد زند بار ستاند زنند بار
زاستادم این سخن چو برآمد بگوش هوش
دردم ز جای جستم و بستم بسیج بار
کردم رکاب سخت و عنان سست بیدرلک
هشتم زشوق رو سوی خورشید ذره دار
کردم زدرج طبع یکی چامه مدیح
تقدیم بارگاه جلالش بر اهوار
ایطلعت تو هیکل توحید کردگار
موسی بخواب غشوه و در جلوه روی بار
فرزند خانه زاد خداوند لم یلد
همنام نقش بند، موالید هفت و چار
ناموس کردگار ترا مام بیقرین
سالار کاینات تر اباب تاجدار
امر تو بر ممالک ایجاد ناگزیر
حکم تو در مجاری اقدام ناگذار
طوری سنای تو چو سناباد طوس شد
گو با کلیم دامن سینا فروگذار
روشندلان عیب که پیک حواد شد
در ششجهه بامر تو پیوسته بی سپار
درج چهار گوهر و غواص هفت بحر
ضرغام نه کنام و سلیل دو شهریار
رفعت ترا فلک تو در او مهر دلفروز
عصمت ترا صدف تو درو درّ شاهوار
نوریکه آدم از آن در خور سجود
از مطلع جبین مبین تو آشکار
اعیان ماسوا همه یکسر ظلال تست
دیار نیست غیر وجود تو درد یار
روزیکه شد ز پرده ابداع کن بلند
آوازه حدوث موالید چارتار
جز صیت خلق چارده هیکل که از ازل
ایروز ممکنات جهان گردش اختیار
در پرده وجود سرودی دگر نبود
باقی همه حدیث و صدا بود کوهسار
حیران بورطه عظمت کشتی خرد
نی موج را نهایت نی بحر را کنار
مرآت حق نماست سراپا وجود تو
نشگفت اگر بنام خدا گشته نامدار
شیخ ار به نقص گفته من کپ زند بگو
نا بالغست عقل تو لالا بر او گمار
گر بار کاروان شب و روز واکنند
بیند همی عیان همه با چشم اعتبار
کاثقال علم تست که گردیده از ازل
سوی ابد روانه قطار از پی قطار
ذرات کاینات بساط شهود و غیب
از ذره تا بذره و از قطره تا بحار
آیات فضل تست که نبوشته کلک صنع
بر لوح آسمان و زمین باخط غبار
ابلیس را اگر رقم بندگی دهی
در حشر کمترین خدمش جنت است و نار
چوبی کجا بدست کلیم اژدها شدی
دست تو گر نبود بر آن دست دستیار
اینخود مبرهنست که یکدست بیصداست
بیهوده اینمثال نپذیرفته اشتهار
لطفت اگر به پشه ناچیز پر دهد
عنقابه پشت قاف عدم جوید استتار
ریزد بر اوجگاه عروجش عقاب پر
بازد زاهتز از هیوطش هما قرار
نسر کنام چرخ بدزدد بخویش بال
چون کبک کر ز جلوه شاهین جانشکار
پیلان مست نخوت نمرودی از دماغ
بیرون برد زصیت طنینش به پیل سار
شب باز اگر بظل همای تو جا کند
بر سر زآفتاب نهد تاج افتخار
از یکنظر بقوت اعجاز عیسوی
ضعف عشا برون برد از چشم روزگار
طاووس نیمروز کند کور پی چو بوم
دزدد بزیر پرده شب سر زچشم تار
هدهد که بیند آب روان در تک زمین
گردد زضعف باصره خویش شرمسار
از نه فلک به تهنیت و چشم روشنی
آید بر مسیح سر و شان دیده دار
تا روز واپسین نرود کس بخواب مرگ
گر زیر سر نهند سرش وقت احتضار
برگ چنار اگر نگوارد بطبع او
از بن برافکند زجهان ریشه چنار
گر ماه مصر را بغلامی کنی قبول
خور در بهاش در هم انجم کند نثار
تیر چو پی به کعبه مقصود برده
از خاک آستان درش جبهه برمدار
پرکن زتوشه در جهان دامن امید
در سفره کرم نبود جای انتظار
پای جراده است شها با تو مدح من
در پیشگاه تخت سلیمان بروز بار
ورنه من از کجا و مدبح تو از کجا
ای دفتر مدیح تو الواح روزگار
موئی بغفلت از در تو گر سپید شد
آورده ام رخ سیه اینک باعتذار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیچم بخود چو مار در این تنگنای تار
دردا که شد طلسم من این آتشین حصار
هوش مصنوعی: در این وضعیت دشوار و تاریک، همچون ماری که به دور خودش می‌پیچد، احساس محصور بودن می‌کنم. افسوس که این حصار داغ، برای من تبدیل به یک طلسم شده است.
گیجی است در دلم ز غم و رنج مهر و ماه
زین بس عجب مدار که پیچم بخود چو مار
هوش مصنوعی: دل من از غم و سختی به شدت آشفته و سردرگم است. به خاطر این حال و احوال عجیبی که دارم، همچون مار به خودم می‌پیچم و درگیر افکارم هستم.
دستی بخوان دهر نیالوده چون مگس
شد تار عنکبوت مرا دور روزگار
هوش مصنوعی: زندگی ها و روزگار به مانند دستانی که با دقت و احتیاط چیزی را می‌سازند، در حالی که اطراف ما پر از چالش‌ها و مشکلات است. همانند مگسی که در تار عنکبوت محصور شده، ما نیز گاهی در دام زمان و حوادث گرفتار می‌شویم.
هر در شاهوار که بودم به بحر طبع
خون گشت قطره قطره فرو ریخت بر کنار
هوش مصنوعی: هر بار که به معنای عمیق و زیبایی رسیدم، مانند قطره‌های خون، احساسات و تفکراتم به آرامی بر کناره‌ها ریخت.
شد عقل چیربختی نطق مرا عقال
شد بخت تیر طبع مرا بخت دیوسار
هوش مصنوعی: عقل و هوش من به شدت محدود شده و نتوانسته‌ام خوب صحبت کنم. همچنین، سرنوشت و شانس من مانند تیر نامناسبی است که بر هدف نمی‌نشیند و به بدبختی دچار شده‌ام.
نقصان فزود پایه من از کمال فضل
پستی گرفت شان من از رفعت تبار
هوش مصنوعی: نقصان و کاستی‌های من باعث شد که ارزش و مقامم کاهش یابد، در حالی که مقام و شرف من تحت تاثیر جایگاه بالای خانواده‌ام قرار گرفت.
آری ز خوشه سنک خورد نخل سربلند
آری ز ناقه تیر خورد آهوی تتار
هوش مصنوعی: بله، از خوشه‌های سنجد نخل بلند بالا می‌روید و همچنین از شتر، آهو ضربه می‌خورد.
ایچشم دل نگفتم باریک بین مشو
کاخر شوی بچشم بد روزگار تار
هوش مصنوعی: ای دل، به خاطر داشته باش که در دیدگاهت سخت‌گیر نباشی، چرا که ممکن است در نهایت، به نگاه منفی روزگار دچار شوی.
ایهوش دیگر آهن سردم بسر مکوب
ایفکر دیگر از رک اندیشه خون مبار
هوش مصنوعی: با تمام وجودم نگذار که به سرما و سکوت بیفتم، زیرا که دیگر نمی‌خواهم به اندیشه‌های مایوس‌کننده و غم‌انگیز غرق شوم.
ایچشمۀ مداد من از غصه قیر شو
ایخانۀ نزار من از غم چو نی بزار
هوش مصنوعی: ای چشمهٔ مداد من، چون غم به سراغت می‌آید، تاریک و سیاه شو، و ای خانۀ نزار من، با غم مانند نی در محنت بگذار.
ایجان بر لب آمده کامی دو پیش نه
ایعمر دیر پا قدمی باز پس گذار
هوش مصنوعی: می‌خواستن که عشق و خوشی به من نزدیک شوند، اما زندگی‌ام به پایان رسیده و دیگر فرصتی برای ادامه دادن ندارم.
ای بخت تیره دست بدار از شکست من
توئی نسیم صبحگهی من نه زلف یار
هوش مصنوعی: ای سرنوشت شوم، از ناکامی‌های من دست بردار، تو شبیه نسیم صبحگاهی هستی و من مانند زلف محبوب نیستم.
هر دم بسینه میبردم سیخ آتشین
گردون چرا چو نی نکشم ناله های زار
هوش مصنوعی: هر لحظه از سینه‌ام آتش برمی‌خیزد، چرا که مانند نی نمی‌توانم ناله‌های دردناک خود را سر ندهم.
بردم بسی ز کوکب طالع همی سپاس
کز علم هشت بر سر من تاج افتخار
هوش مصنوعی: من از ستاره خوشبختی بسیار چیزها گرفتم و سپاسگزارم که به سبب دانش و علمم، بر سرم تاج افتخاری نشسته است.
غافل که کنج عقل تیر زد به تیم جو
تا مام غم بطالع قوسم نهاده بار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که از عقل خود غافل شده و به سادگی به امور پیش رویش می‌نگرد، در واقع در تیررس مشکلات و غم‌های زندگی قرار دارد. او در حال تلاش برای جلب توجه و حل این مسائل است، اما خود را در تنگنای چالشی عمیق‌تر قرار داده است.
فارغ نبوده سینۀ تنگم ز تیرآه
طی کن بساط عیش که بگذشت نوبهار
هوش مصنوعی: دل تنگم همیشه از غم و اندوه پر است، حالا که بهار به پایان رسیده، بی‌خیال غم‌ها شو و جشن و شادی را آغاز کن.
آبی نه آب صدّاد بادی نه باد صبح
بنتی نه بنت سعدان صوتی نه صوت سار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چیزهایی می‌پردازد که به ظاهر شبیه به هم هستند اما در واقع با یکدیگر متفاوتند. مثلاً آبی که به آن اشاره شده، آبی واقعی نیست و باد صبح هم باد معمولی نیست. همچنین، دختر مورد اشاره، دختر سعدان نیست و صدا نیز صدای سار نیست. به طور کلی، این بیت به تفاوت‌ها و تمایزات موجود در اشیاء و پدیده‌ها اشاره می‌کند.
خاکی نه عنبرین و هوائی نه مشگا
بیدی نه سایه افکن و ابری نه ژاله بار
هوش مصنوعی: این زمین نه چون عنبر خوشبو است و نه هوا مانند مشگ خوشایند. نه درختی است که سایه بیفکند و نه ابری که باران بارد.
نطق کلیم بسته و گوساله درّ خوار
پای مسیح خسته و دجال خرسوار
هوش مصنوعی: زبان موسی (کلیم) خاموش شده و گوساله طلایی به پرستش نشسته، در حالی که پای مسیح (عیسای مسیح) زخمی است و دجال نیز بر روی یک خرس سوار است.
دوری چنان نگون که ربایند کوی سبق
طفلان نی سوار ز مردان کارزار
هوش مصنوعی: دوری به قدری سخت و زیان‌آور است که مانند دزدیدنی است که از میدان جنگ، سواران را از کودکان جدا می‌کند.
دانا قرین نقص ز زاوش علم زای
نادان بکار رقص زناهید شادخوار
هوش مصنوعی: عاقل همیشه در تلاش است و از نوع علم خود بهره‌ می‌برد، اما نادان با حرکات غیر عقلانی و بی‌هدف خود به شادی می‌رسد.
آنرا ز کنج فصل مکان در حضیض ذل
وین را ز غنج هزل مدارا اوج اعتبار
هوش مصنوعی: در یکی از گوشه‌های دنیای مادی، ذلت و حقارت وجود دارد، اما در عوض، از زوایای شوخی و لطافت، اعتبار و احترام به اوج خود می‌رسد.
بخت جوان ز چرخ طلب کن که عقل پیر
ماند در ایندیار به تقویم سال پار
هوش مصنوعی: دست تقدیر و سرنوشت جوان را از چرخ زمان بخواه، چرا که عقل و فهم پیر در دنیای فعلی و در زمان سال گذشته باقی مانده است.
در بوستان دهر رخ انبساط نیست
تا غنچه تنگدل بود و لاله داغدار
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، فضای شادی و خوشحالی وجود ندارد؛ بنابراین گل‌های غمزده و لاله‌های پریشان حال، نمی‌توانند در چنین شرایطی بخندند و شاداب باشند.
چشم گهر مدار زد و نان بد گهر
خر را بغیر مهره نباشد بگنج یار
هوش مصنوعی: چشم‌انتظار بودن برای چون و چرای دیگران و برحسب آن عمل کردن، مانند این است که فقط به زیبایی ظاهری و نیکی‌کردن دیگران توجه کنیم، در حالی که بدون محبت و ارادت واقعی، هیچ چیزی ارزش نخواهد داشت. در واقع، محبت حقیقی و درک عمیق از افراد، گنج واقعی زندگی است.
آبی که داشت فضل و هنر ریخت هین بمیر
ای تشنه کاب رفته نیاید بجویبار
هوش مصنوعی: آب با ارزشی که دارای خصوصیات و خوبی‌های فراوان بود، را فراموش کن و به یاد داشته باش که دیگر به جویی نخواهی رسید؛ پس ای تشنه، بهتر است که تسلیم شوی.
ایعقل پیر دفتر دانش بآب شوی
ایهوش چیر گوهر بینش بخاک دار
هوش مصنوعی: ای خردمند قدیمی، آیا عقل تو را ربود که حاصل سال‌ها دانش و آگاهی را با آب بشویی؟ ای صاحب هوش، گوهری از بینش را به خاک بیفکن.
ای اشک چشم نیمشب ای آب زندگی
پنهان کنم چو خضر ز ابنای روزگار
هوش مصنوعی: ای اشک چشم در نیمه‌های شب، ای نشانه‌ی زندگی، به آرامی مخفی می‌شوم مانند خضر که از مردم زمانه پنهان مانده است.
دهقان دهر بیخته تخم نیاز بیخ
بر روی پروزن همه خس مانده است و خار
هوش مصنوعی: کشاورز زمانه، بذر نیاز را در دل زمین کاشته است، اما تنها علف‌های هرز و خارها باقی مانده‌اند و خبری از رویش میوه‌ها و خوشه‌ها نیست.
ایکاش مام دهر ززادن شدی عقیم
تا این بنین زباب نماندی بیادگار
هوش مصنوعی: کاش که دنیا هیچ وقت فرزندی به دنیا نمی‌آورد تا این بچه‌ها به یادگار نمانند.
در معرفت ضعیفتر از زال مرده ریک
بر مخرقت حریصتر از طفل شیرخوار
هوش مصنوعی: در دانش و آگاهی، ضعیف‌تر از زالِ مرده هستی و در اشتیاق و حرص به دنیا، بیشتر از یک کودک شیرخوار هستی.
عهدی ولیک سست تر از تار عنکبوت
نیشی ولیک سخت تر از نیش تیرمار
هوش مصنوعی: عهدی که بسته شده، همچون تار عنکبوت بسیار ضعیف و شکننده است. اما نیشی که احساس می‌شود، به اندازه نیش مار بسیار قوی و خطرناک است.
دستی نه دست موسی و چوبی نه اژدها
شستی نه شست حیدر و تیغی نه ذوالفقار
هوش مصنوعی: این بیت به صورتی استعاری بیان می‌کند که آنچه که به عنوان قدرت و شکوه می‌شناسیم، ممکن است در واقع آنطور که به نظر می‌رسد، نباشد. در واقع، اشاره به این دارد که ابزارهای قهرمانی و قهرمانان تاریخی، به تنهایی نمی‌توانند نمایانگر توانایی واقعی فرد یا موقعیتی باشند. در اینجا به نمادهایی چون چوب موسی، دندان اژدها، شست حیدر و تیغ ذوالفقار اشاره می‌شود تا نشان دهد که برای رسیدن به عظمت، تنها اتکا به ویژگی‌های ظاهری کافی نیست.
تنگ است این سرا به سرآ ای زمان عمر
سیرم ز جان شتاب کن ای مرگ ناگدار
هوش مصنوعی: این خانه برای من تنگ شده است ای زمان. عمرم به پایان نزدیک شده و به شدت از زندگی خسته‌ام. ای مرگ ناگهانی، هر چه زودتر به سراغ من بیا.
دوشم بسر برآمد و استاد عقل پیر
دیدم نوان بگوشه غم با دل فکار
هوش مصنوعی: شب گذشته، در حالی که سرم را بر زمین گذاشته بودم، مردی عاقل و باتجربه را دیدم که به گوشه‌ای نشسته و در اندوهی عمیق غرق شده بود.
گفت ایرسوم فضل و ادبرا تو اوستاد
گفت ایرموز علم و حکم را تو سیمبار
هوش مصنوعی: گفت: من از نظر فضیلت و جایگاه اجتماعی بالاتر هستم. استاد پاسخ داد: تو باید علم و دانش را بیاموزی و به آن مسلط شوی.
آیینه ضمیر تو جام جهان نما
سیاره خیال تو شید فلک سپار
هوش مصنوعی: آیینه‌ای که درون تو را نشان می‌دهد، به مثابه جامی است که تمام جهان را به تصویر می‌کشد. تخیلات و آرزوهای تو مانند ستاره‌ای هستند که در آسمان پرچم برافراشته‌اند.
اندر انین زفطنت تو هوش زیتموس
واندر طنین زحکمت تو گوش گوشیار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به هوش و ذکاوت توست که در تمام وجود خود را نشان می‌دهد و همچنین به صدای حکمت تو که گوش‌های شنوا را جذب می‌کند.
تیری قرین صورت جوزابگاه صبح
برسیم صفحه در کف تو کلک زرنگار
هوش مصنوعی: در صبحی روشن و زیبا، با دقت و مهارت، قلمی طلایی را در دستانت نگاه داریم و به نگارش بپردازیم.
تا کی چو پور زال بچاه اندرت مقر
تا کی چو دانیال بچال اندرت قرار
هوش مصنوعی: تا کی باید مانند زالی که در چاه افتاده، در دلت محبوس بمانی؟ تا کی باید مانند دانیالی که در چاه قرار دارد، در رازها و مشکلات زندگی غرق شوی؟
گر در حضر عظیم بدی مرد را خطر
ور در وطن عزیز بدی شخص را جوار
هوش مصنوعی: اگر در مکان بزرگ و مهمی به خطر بیفتی، برات مهم نیست. اما اگر در سرزمین خودت به مشکلی بیفتی، احساس نزدیکی و وابستگی به آن فضا تو را عمیقاً تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
یوسف چرا بچاه حسودان شدی اسیر
عیسی چرا بدار یهودان شدی دچار
هوش مصنوعی: یوسف، چرا به خاطر حسادت دیگران در چاه افتادی؟ عیسی، چرا به دست یهودیان گرفتار شدی؟
چرخ از مسیر مسکن اجرام نوربخش
خاک از سکون مکان دود دیو و مور و مار
هوش مصنوعی: حرکت و چرخش Heavenly bodies از جایگاه خود خارج شده است و زمین در سکون و آرامش، در میان دود و غبار و موجودات زشت قرار گرفته است.
گردون اگر بخون تو یازیده دست چیر
دوران اگر بکین تو پاکرده استوار
هوش مصنوعی: اگر آسمان بر تو نوید بدهد و دست خود را به سوی تو دراز کند، بدان که سرنوشت اگر تو را غمگین کند، با اراده‌ای محکم می‌تواند تو را از آن رنج‌ها رهایی بخشد.
رو کن بخاک درگه سلطان دین رضا
کاو داد زند بار ستاند زنند بار
هوش مصنوعی: به سوی زمین درگاه پادشاه دین رضا روی کن، چرا که او دینیان را یاری می‌کند و بار گناهان را از دوششان برمی‌دارد.
زاستادم این سخن چو برآمد بگوش هوش
دردم ز جای جستم و بستم بسیج بار
هوش مصنوعی: وقتی این گفته از استاد بر من رسید، با دقت به آن گوش دادم و از درد و رنج خود به شدت فرار کردم و تمام تلاش خود را برای خودداری به کار گماشتم.
کردم رکاب سخت و عنان سست بیدرلک
هشتم زشوق رو سوی خورشید ذره دار
هوش مصنوعی: من قبلاً با تلاش و سختی بسیار آماده شدم و حالا با شوق و اشتیاق به سمت خورشید حرکت می‌کنم، انگار که در بی‌قراری و هیجان هستم.
کردم زدرج طبع یکی چامه مدیح
تقدیم بارگاه جلالش بر اهوار
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و بزرگی‌اش، شعری برای ستایش او نوشتم و به درگاهش تقدیم کردم.
ایطلعت تو هیکل توحید کردگار
موسی بخواب غشوه و در جلوه روی بار
هوش مصنوعی: ای چهره‌ی زیبای تو، معبد یکتایی خداوند موسی است، که در خواب بی‌هوش شده و درخشندگی چهره‌ات نمایان است.
فرزند خانه زاد خداوند لم یلد
همنام نقش بند، موالید هفت و چار
هوش مصنوعی: فرزند خانگی خداوندی است که نه زاده شده و نه مشابهی دارد. این فرزند خالق است و به آن هفت و چهل معروف است.
ناموس کردگار ترا مام بیقرین
سالار کاینات تر اباب تاجدار
هوش مصنوعی: خدای بزرگ تو را به عنوان پرچم‌دار و فرمانده‌ی عالم و دارنده‌ی تاج با شکوه برگزیده است.
امر تو بر ممالک ایجاد ناگزیر
حکم تو در مجاری اقدام ناگذار
هوش مصنوعی: فرمان تو بر سرزمین‌ها اجتناب‌ناپذیر است و دستورات تو در اجراهای مختلف تغییر ناپذیر می‌باشد.
طوری سنای تو چو سناباد طوس شد
گو با کلیم دامن سینا فروگذار
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان تو را از محلی که شبیه سناباد طوس است، جدا کرد؟ با این حال، از کلیم هم درخواست می‌کنم که دامن سینا را رها کند.
روشندلان عیب که پیک حواد شد
در ششجهه بامر تو پیوسته بی سپار
هوش مصنوعی: آگاهان و روشندلان عیب و نقصی که در حال حاضر وجود دارد، همواره در کنار تو هستند و به تو وابسته‌اند، حتی در سخت‌ترین زمان‌ها.
درج چهار گوهر و غواص هفت بحر
ضرغام نه کنام و سلیل دو شهریار
هوش مصنوعی: در این جمله به ارزش و اهمیت چهار جواهر اشاره شده است و همچنین از هفت دریا که غواصی انجام می‌شود، سخن به میان آمده است. همچنین، به دو پادشاه اشاره شده که نه در آشیانه هستند و نه در جریان آرام زندگی، بلکه در حال مبارزه و تلاش هستند. این جمله به نمادین بودن و عزم قوی پادشاهان و جواهرات اشاره دارد.
رفعت ترا فلک تو در او مهر دلفروز
عصمت ترا صدف تو درو درّ شاهوار
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو به اندازه‌ای است که آسمان به تو افتخار می‌کند، و زیبایی و پاکی تو به مانند مرواریدی گرانبها در صدفی ارزشمند است.
نوریکه آدم از آن در خور سجود
از مطلع جبین مبین تو آشکار
هوش مصنوعی: نور چهره آدم به قدری درخشان است که برای سجده کردن شایسته است و از پیشانی روشن تو نمایان می‌گردد.
اعیان ماسوا همه یکسر ظلال تست
دیار نیست غیر وجود تو درد یار
هوش مصنوعی: تمام موجودات غیر از تو تنها سایه‌هایی از وجود تو هستند و در این دنیا هیچ‌چیز جز خودت واقعی نیست. رنج و درد از طرف یار هم به همین دلیل است که همه چیز به تو وابسته است.
روزیکه شد ز پرده ابداع کن بلند
آوازه حدوث موالید چارتار
هوش مصنوعی: روزی که خلقت آغاز شد و موجودات به جهان پا گذاشتند، صدای بلندی از این اتفاق بزرگ به گوش رسید.
جز صیت خلق چارده هیکل که از ازل
ایروز ممکنات جهان گردش اختیار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تنها شهرت و آوازه خلق چهارده نور مقدس (معصومین) از ابتدای خلقت تا امروز در اختیار انسان‌ها و موجودات جهان قرار دارد و نشان‌دهندهٔ عظمت و اهمیت آن‌هاست.
در پرده وجود سرودی دگر نبود
باقی همه حدیث و صدا بود کوهسار
هوش مصنوعی: در درون وجود، جایی برای سرود و آهنگ جدید نیست و همه چیز تبدیل به داستان و صدا شده است، مانند کوهساری که تنها صدای انعکاس را دارد.
حیران بورطه عظمت کشتی خرد
نی موج را نهایت نی بحر را کنار
هوش مصنوعی: ما در عظمت کشتی عقل حیرانیم؛ نه موج این دریا پایان دارد و نه ساحل آن.
مرآت حق نماست سراپا وجود تو
نشگفت اگر بنام خدا گشته نامدار
هوش مصنوعی: وجود تو همچون آینه‌ای است که حقیقت را نمایش می‌دهد، بنابراین نباید شگفت‌زده شویم اگر به نام خدا در میان مردم مشهور شده‌ای.
شیخ ار به نقص گفته من کپ زند بگو
نا بالغست عقل تو لالا بر او گمار
هوش مصنوعی: اگر شیخی درباره نقصی که در تو وجود دارد، نظری بدهد و بگوید که تو درک و فهم ناقصی داری، باید بگویی که عقل تو کودکانه و ناتوان است، بنابراین به او اهمیت ندهید و او را به حاشیه برانید.
گر بار کاروان شب و روز واکنند
بیند همی عیان همه با چشم اعتبار
هوش مصنوعی: اگر بار کاروان را شب و روز جابجا کنند، همگی آن را با چشم اعتبار و به وضوح خواهند دید.
کاثقال علم تست که گردیده از ازل
سوی ابد روانه قطار از پی قطار
هوش مصنوعی: علم تو همچون بار سنگینی است که از آغاز خلق تا ابد در حال حرکت و جا به جایی است، مانند قطاری که یکدیگر را دنبال می‌کنند.
ذرات کاینات بساط شهود و غیب
از ذره تا بذره و از قطره تا بحار
هوش مصنوعی: همه موجودات عالم از کوچکترین ذرات تا بزرگترین پدیده‌ها، نشان‌دهنده وجود عالم شهود و غیب هستند. از ذراتی بسیار ریز تا قطرات و دریاها، هر کدام نشانه‌ای از این دو عالم به شمار می‌آیند.
آیات فضل تست که نبوشته کلک صنع
بر لوح آسمان و زمین باخط غبار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نعمت‌ها و لطف‌های تو بر روی لوح آسمان و زمین به‌گونه‌ای نوشته شده که انگار با خطی زیبا و خاص، تمام آثار و نشانه‌های قدرت تو را به تصویر کشیده‌اند. به زبان ساده‌تر، همه زیبایی‌ها و امتیازات ناشی از وجود تو در جهان مشهود است و به‌خوبی نمایانگر آن است که چطور آثار و خلقت تو را می‌توان در هر گوشه‌ای از عالم دید.
ابلیس را اگر رقم بندگی دهی
در حشر کمترین خدمش جنت است و نار
هوش مصنوعی: اگر ابلیس را به مقام بندگی درآوری، در روز قیامت کمترین خدمتی که به او می‌شود بهشت و آتش خواهد بود.
چوبی کجا بدست کلیم اژدها شدی
دست تو گر نبود بر آن دست دستیار
هوش مصنوعی: چوبی که در دست موسی بود و به اژدها تبدیل شد، به این معناست که اگر دست تو بر آن چوب نبود، آن چوب نمی‌توانست به چنین معجزه‌ای تبدیل شود. به عبارت دیگر، قدرت و تاثیر تو بر این موضوع اهمیت دارد.
اینخود مبرهنست که یکدست بیصداست
بیهوده اینمثال نپذیرفته اشتهار
هوش مصنوعی: این کاملاً مشخص است که یک دست نمی‌تواند بدون صدا باشد. بنابراین، مثال زدن در این مورد بی‌فایده است.
لطفت اگر به پشه ناچیز پر دهد
عنقابه پشت قاف عدم جوید استتار
هوش مصنوعی: اگر لطف تو به موجودی ناچیز مانند پشه هم برسد، او به دنبال راهی برای پنهان شدن از قله‌های وجود و عدم می‌گردد.
ریزد بر اوجگاه عروجش عقاب پر
بازد زاهتز از هیوطش هما قرار
هوش مصنوعی: عقاب در اوج پرواز خود به سمت آسمان می‌نشیند و از هیاهوی زندگی دور است.
نسر کنام چرخ بدزدد بخویش بال
چون کبک کر ز جلوه شاهین جانشکار
هوش مصنوعی: بال‌های خود را جمع کن و مانند کبک که در برابر عقاب خوف و هراس دارد، از قدرت و جلوه‌ی شاهین (عقاب) بترس. این بیان به ما یادآوری می‌کند که باید حواسمان به خطرات و تهدیدهایی که ممکن است در اطرافمان وجود داشته باشد باشد و از آن‌ها دوری کنیم.
پیلان مست نخوت نمرودی از دماغ
بیرون برد زصیت طنینش به پیل سار
هوش مصنوعی: فیل‌های مست و مغرور نمرود، با صدای بلند و پرطنین خود، به طوری که هر گوشه‌ای را پر کرد، از بین رفتند.
شب باز اگر بظل همای تو جا کند
بر سر زآفتاب نهد تاج افتخار
هوش مصنوعی: اگر شب دوباره زیر سایه تو قرار بگیرد، بر سر آفتاب، تاج افتخار را قرار می‌دهد.
از یکنظر بقوت اعجاز عیسوی
ضعف عشا برون برد از چشم روزگار
هوش مصنوعی: با نگاهی به قدرت معجزه‌آسا و جادویی عیسی، ضعف و ناتوانی انسان‌ها در برابر گذر زمان و دشواری‌های زندگی نمایان می‌شود.
طاووس نیمروز کند کور پی چو بوم
دزدد بزیر پرده شب سر زچشم تار
هوش مصنوعی: پرنده‌ای در وسط روز، نابینا را به سمت خود می‌کشاند، همچنان که جغد در سکوت شب، خود را از چشمان پنهان می‌کند.
هدهد که بیند آب روان در تک زمین
گردد زضعف باصره خویش شرمسار
هوش مصنوعی: هدهدی که جریان آب را می‌بیند، در دل خشک و بی‌آب زمین به خاطر ضعف قدرت بینایی‌اش شرمنده و خجالت‌زده می‌شود.
از نه فلک به تهنیت و چشم روشنی
آید بر مسیح سر و شان دیده دار
هوش مصنوعی: از همه سجایای آسمان، برای مسیح از تهنیت و شادباش می‌رسد و چهره‌اش را با پرتو روشنی می‌آراید.
تا روز واپسین نرود کس بخواب مرگ
گر زیر سر نهند سرش وقت احتضار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس تا آخر عمر به خواب مرگ نمی‌رود، حتی اگر در لحظه‌های آخر جان دادن، سرش را زیر سر مرگ بگذارد.
برگ چنار اگر نگوارد بطبع او
از بن برافکند زجهان ریشه چنار
هوش مصنوعی: اگر برگ چنار به طبیعت خود نچسبد، از ریشه‌اش جدا می‌شود و از جهان چنار قطع می‌گردد.
گر ماه مصر را بغلامی کنی قبول
خور در بهاش در هم انجم کند نثار
هوش مصنوعی: اگر ماه مصر را به یک غلامی انتخاب کنی، در عوض او به تو هدیه‌ای از ستاره‌ها خواهد بخشید.
تیر چو پی به کعبه مقصود برده
از خاک آستان درش جبهه برمدار
هوش مصنوعی: تیر که مسیرش به سمت هدف نهایی است، نباید از خاک درگاه آن دور شود و باید همیشه به سمت آن بماند.
پرکن زتوشه در جهان دامن امید
در سفره کرم نبود جای انتظار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زندگی را باید با امید و هدف پر کرد و در مسیر زندگی نباید منتظر معجزه یا لطف بی‌دلیل بود. همچنین، اهمیت تلاش و کوشش در دست‌یابی به خواسته‌ها و آرزوها را گوشزد می‌کند، زیرا تنها نشستن و انتظار کشیدن نتیجه‌ای درپی ندارد.
پای جراده است شها با تو مدح من
در پیشگاه تخت سلیمان بروز بار
هوش مصنوعی: شما در مقام و ارزش، همانند سلیمان هستید و سخن خوب و ستایش من در جلو آن تخت بزرگ به نمایش گذاشته می‌شود.
ورنه من از کجا و مدبح تو از کجا
ای دفتر مدیح تو الواح روزگار
هوش مصنوعی: من چه دانم که از کجا آمده‌ام و تو، ای دفتر ستایش، از کجا به وجود آمده‌ای که در لوح زمان ثبت شده‌ای؟
موئی بغفلت از در تو گر سپید شد
آورده ام رخ سیه اینک باعتذار
هوش مصنوعی: اگر خدای نکرده موئی از سر نادانی و غفلت در درگاه تو سفید شد، من با این چهره سیاه و اندوهگین جلو آمده‌ام تا عذرخواهی کنم.