شمارهٔ ۵۵
مرغی شکسته درخور تبر ستم نبود
گیرم مقیم زلف تو صید حرم نبود
بیدار بخت من که شدم صید شست تو
پیکان جان شکار ترا صید کم نبود
شد قاتل از سر من و غم میکشد مرا
گر بود بر سرآنکه مرا کشت غم نبود
آنرا که دلخوش است بسیری ز بوستان
راندن ز در نشانۀ اهل کرم نبود
جمشید را بسلطنت ما چه اشتباه
او را ز دور اینهمه خیل و حشم نبود
در دفتر چکامۀ خوبان روزگار
جستیم نقش مهر اثری زینرقم نبود
حسنت نگین لعل بخط بر خطا سپرد
موری سزای سلطنت ملک جم نبود
با آنکه با تو بسته ام عهدی قدیم من
نگرفتمی دل از تو گر این نیر هم نبود
گر هر صنم نظیر تو بودی بدلبری
مسجود اهل دل بجهان جز صنم نبود
این حسرتم کشد که چو باز امدی بناز
ما را سری بپای تو در هر قدم نبود
مجنون که گاه سلطنت وحش و طیر یافت
نیرّ چو ما بملک بلامحتشم نبود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرغی شکسته درخور تبر ستم نبود
گیرم مقیم زلف تو صید حرم نبود
هوش مصنوعی: پرندهای که به شدت آسیب دیده، توانایی مقاومت در برابر شمشیر ستم را ندارد، حتی اگر در زلف تو گرفتار شده باشد، باز هم به عنوان شکار در حرم شناخته نمیشود.
بیدار بخت من که شدم صید شست تو
پیکان جان شکار ترا صید کم نبود
هوش مصنوعی: وقتی بخت من بیدار شد و متوجه زیبایی و جذابیت تو شدم، فهمیدم که شکار قلب تو برای من چندان دشوار نبود.
شد قاتل از سر من و غم میکشد مرا
گر بود بر سرآنکه مرا کشت غم نبود
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل دارم، به اندازهای شدید است که گویی قاتل من شده و از من میکشد. اگر آن کسی که مرا آزار داد غمی در دل داشت، شاید او نیز گرفتار همین درد میشد.
آنرا که دلخوش است بسیری ز بوستان
راندن ز در نشانۀ اهل کرم نبود
هوش مصنوعی: کسی که به دلش خوش است، نمیتواند به سادگی از باغ بیرون برود، زیرا این نشان از بزرگواری و مهربانی ندارد.
جمشید را بسلطنت ما چه اشتباه
او را ز دور اینهمه خیل و حشم نبود
هوش مصنوعی: جمشید که به سلطنت ما رسید، چه اشتباهی کرد که به خاطر این همه جمعیت و لشکر دورش قرار گرفت.
در دفتر چکامۀ خوبان روزگار
جستیم نقش مهر اثری زینرقم نبود
هوش مصنوعی: در دفتر یادداشتهای نیکان زمان، دنبال نشانهای از عشق و مهربانی گشتیم، اما اثری از این عشق پیدا نکردیم.
حسنت نگین لعل بخط بر خطا سپرد
موری سزای سلطنت ملک جم نبود
هوش مصنوعی: زیبایی تو، مانند نگینی از لعل است که موری آن را به خطای خود بر روی خطی گذاشته است؛ اما سزاوار سلطنت و عظمت ملک جمشید نیست.
با آنکه با تو بسته ام عهدی قدیم من
نگرفتمی دل از تو گر این نیر هم نبود
هوش مصنوعی: با اینکه من با تو پیمانی قدیمی دارم، اما هرگز دل را از تو نگرفتهام، حتی اگر این نیرنگ هم وجود نداشت.
گر هر صنم نظیر تو بودی بدلبری
مسجود اهل دل بجهان جز صنم نبود
هوش مصنوعی: اگر هر بت مانند تو بود، هیچ چیز دیگری به جز بت وجود نداشت و همه عاشقان فقط تو را میپرستیدند.
این حسرتم کشد که چو باز امدی بناز
ما را سری بپای تو در هر قدم نبود
هوش مصنوعی: این آرزو را دارم که وقتی دوباره به ما بازگردی، سرم را در هر قدم به احترام تو خم کنم، اما دریغ که چنین فرصتی برایم فراهم نیست.
مجنون که گاه سلطنت وحش و طیر یافت
نیرّ چو ما بملک بلامحتشم نبود
هوش مصنوعی: مجنون که گاهوبیگاه به آسمان و زمین میرسید و در عالم وحش و پرندگان سلطنت میکرد، در واقع از نظر ما که در سلطنتی بدون شکوه و جلال هستیم، چیزی نداشت.