شمارهٔ ۳۷
صنما زخم دل از چاره اغیار گذشت
زلف بگشا که دگر کار دل از کار گذشت
ایصبا با مه ما گوی که بیمار غمت
بی تو بیزار شد از زندگی زار گذشت
در دلم بود که اظهار کنم حالت عشق
دید در آئینه و کارز اظهار گذشت
باغبانا دگرم جانب گلزار مخوان
آن تنعم که تو دیدی همه با یار گذشت
بخدنگم زد و بگذشت چه فریاد کشم
بر من اینجور و تغافل نه همین بار گذشت
دوش روزم بگذشت از نظر ، آن زلفِ سیاه،
چه دهم شرح که بر من چه شب تار گذشت
ماجرا بین تو که دزدید دل آنخال سیاه
روز روشن زمن و کار بانکار گذشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صنما زخم دل از چاره اغیار گذشت
زلف بگشا که دگر کار دل از کار گذشت
هوش مصنوعی: ای محبوب، زخم دل از تدبیر دیگران فراتر رفت. زلفت را بگشا که الان دل دیگر تدبیری ندارد.
ایصبا با مه ما گوی که بیمار غمت
بی تو بیزار شد از زندگی زار گذشت
هوش مصنوعی: ای صبا، با ماه من بگو که این عاشق بیمار از غم تو، دیگر از زندگی خسته و بیزار شده است.
در دلم بود که اظهار کنم حالت عشق
دید در آئینه و کارز اظهار گذشت
هوش مصنوعی: در دل من تمایل داشتم که عشق خود را بیان کنم، اما وقتی دیدم که عشق در آئینه نمایان است، از ابراز آن منصرف شدم.
باغبانا دگرم جانب گلزار مخوان
آن تنعم که تو دیدی همه با یار گذشت
هوش مصنوعی: باغبان، دیگر مرا به سوی باغ گل نبر، زیرا آن لذتی که تو تجربه کردی، همهاش در کنار یارم گذشت.
بخدنگم زد و بگذشت چه فریاد کشم
بر من اینجور و تغافل نه همین بار گذشت
هوش مصنوعی: مرا با خنجر زد و گذشت، حالا چه فریاد بزنم در حالی که او اینگونه بیتوجهی میکند؟ این تنها مورد نیست و بارها تکرار شده است.
دوش روزم بگذشت از نظر ، آن زلفِ سیاه،
چه دهم شرح که بر من چه شب تار گذشت
هوش مصنوعی: دیروز روزم بدون اینکه ببینم گذشت، آن زلف سیاه که تو داری، چگونه بگویم که شب تار چه سختی برای من به همراه داشت.
ماجرا بین تو که دزدید دل آنخال سیاه
روز روشن زمن و کار بانکار گذشت
هوش مصنوعی: ماجرایی پیش آمده که تو در روز روشن دل من را به نیرنگ دزدیدهای و این ماجرا از دست من خارج شده است.
حاشیه ها
1403/03/14 19:06
سیدمحمد جهانشاهی
دوش روزم بگذشت از نظر ، آن زلفِ سیاه،