گنجور

شمارهٔ ۳۶

کدام آیت رحمت که در جبین تو نیست
کدام لطف و ملاحت که در عجین تو نیست
از این درخت رطب در به روی خلق مبند
که کس به شهر نبینم که خوشه چین تو نیست
نه من به شهد لبت چون مگس حریصم و بس
که را که پای تعلق در انگبین تو نیست
تو به که در همه عالم قرین کس نشوی
که در جهان نکوئی کسی قرین تو نیست
نسب به یوسف مصری بری مگر به نژاد
که دل نمانده در این شهر کاو رهین تو نیست
شکست عهد تو و من خوشم بحمد الله
که روسیاهیم از زلف عنبرین تو نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کدام آیت رحمت که در جبین تو نیست
کدام لطف و ملاحت که در عجین تو نیست
هوش مصنوعی: کدام نشان از رحمت و محبت در چهره تو دیده نمی‌شود؟ کدام زیبایی و دلربایی در وجود تو وجود ندارد؟
از این درخت رطب در به روی خلق مبند
که کس به شهر نبینم که خوشه چین تو نیست
هوش مصنوعی: از این درخت خرما میوه‌اش را به روی مردم نبند؛ زیرا کسی را در شهر نمی‌بینم که بتواند میوه‌چین تو باشد.
نه من به شهد لبت چون مگس حریصم و بس
که را که پای تعلق در انگبین تو نیست
هوش مصنوعی: من به شیرینی لب‌هایت مانند مگسی حریص نیستم، چون هیچ وابستگی‌ای به عسل تو ندارم.
تو به که در همه عالم قرین کس نشوی
که در جهان نکوئی کسی قرین تو نیست
هوش مصنوعی: تو هرگز نمی‌توانی با کسی در دنیا برابر باشی، چون در این جهان هیچ‌کس به خوبی تو نیست.
نسب به یوسف مصری بری مگر به نژاد
که دل نمانده در این شهر کاو رهین تو نیست
هوش مصنوعی: اگر نسبت به یوسف مصری داشته باشی، تنها از نظر نژاد است، زیرا در این شهر هیچ دلی برای تو نمانده که به تو وابسته باشد.
شکست عهد تو و من خوشم بحمد الله
که روسیاهیم از زلف عنبرین تو نیست
هوش مصنوعی: من از شکست و خیانت میان تو و خودم خوشحالم، چون به لطف خدا رسوا و بدنامی من به خاطر زلف‌های خوش‌بو و زیبا تو نیست.