شمارهٔ ۳۳
بهای قند چه داند که در جهان چند است
کسی که همدم آن پسته شکر خند است
بیا که جای تو خالی است در حوالی چشم
اگر بگریه من خاطر تو خورسند است
زمن بدلبر پرخاشجو که گوید باز
بیا که دل بعتاب تو آرزومند است
دل اربنوش دهانت طمع برد چه عجب
که بنده را همه جا چشم بر خداوند است
اگر نه باورت آید قسم بان سر زلف
که نقض عهد ارادت نه شرط و گنداست
روان مریم اگر غیرت آورد چه عجب
بر آنعقیله که حوّای چونتو فرزند است
اگر بفصل خزان میل بوستان داری
بیا که دامن مابی رخت گل آکنداست
فدای عشق که درهم شکست شیشه ما
شکستنی که به از صد هزار پیوند است
خمید قامتم از بار التیام رقیب
نگفت کاین تن گاهی نه کوه الوند است
مرا بحسن وفا و ترا بخوی جفا
بر آن نیم که بدور زمانه مانند است
دلا بیا که بخوان لب نگار امروز
صلای پسته و بادام و شکر و قند است
ضرورتست که در دام جان دهد نیّر
چنین که حلقه موی تو بند در بند است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهای قند چه داند که در جهان چند است
کسی که همدم آن پسته شکر خند است
هوش مصنوعی: قیمت قند را چه کسی میفهمد در حالی که در دنیا کسانی هستند که در کنار پسته شیرین، شاداب و خوشحال زندگی میکنند.
بیا که جای تو خالی است در حوالی چشم
اگر بگریه من خاطر تو خورسند است
هوش مصنوعی: بیا که در اینجا به حضورت نیاز داریم و دل من از غم دوریات میسوزد. اگر تو گریه کنی، دل من را شادی خواهد گرفت.
زمن بدلبر پرخاشجو که گوید باز
بیا که دل بعتاب تو آرزومند است
هوش مصنوعی: کسی که از من فرار کرده و در پاسخ میگوید برگرد، باید بداند که دل من همچنان خواهان اوست و از جدایی رنج میکشد.
دل اربنوش دهانت طمع برد چه عجب
که بنده را همه جا چشم بر خداوند است
هوش مصنوعی: دل عاشق تو، به هر کجا که بری، آرزوی لبهای تو را دارد. چه شگفتانگیز است که بنده همیشه به خداوند امید دارد و چشم به راه اوست.
اگر نه باورت آید قسم بان سر زلف
که نقض عهد ارادت نه شرط و گنداست
هوش مصنوعی: اگر به صداقت من شک نداری، به موهای مجعدش قسم میخورم که نقض عهد و بیوفایی در عشق، نشانهی ناپاکی است.
روان مریم اگر غیرت آورد چه عجب
بر آنعقیله که حوّای چونتو فرزند است
هوش مصنوعی: اگر مریم با غیرت شود، جای تعجب ندارد، چون حوا، مادری همچون تو دارد.
اگر بفصل خزان میل بوستان داری
بیا که دامن مابی رخت گل آکنداست
هوش مصنوعی: اگر در این فصل پاییز خواهان بوی خوش گلها هستی، بیا که دامن طبیعت پر از گلها و زیباییهاست.
فدای عشق که درهم شکست شیشه ما
شکستنی که به از صد هزار پیوند است
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که ما دچار بحران و شکست شویم، اما این شکست از هزار پیوندی که داریم، ارزشمندتر است.
خمید قامتم از بار التیام رقیب
نگفت کاین تن گاهی نه کوه الوند است
هوش مصنوعی: تنم از درد عشق خم شده است، اما رقیب نمیگوید که این بدن گاه در برابر مشکلات همچون کوه الوند محکم و استوار است.
مرا بحسن وفا و ترا بخوی جفا
بر آن نیم که بدور زمانه مانند است
هوش مصنوعی: من به خاطر خوبی و وفای تو احساس خوشبختی میکنم، و تو به خاطر بدرفتاریات نگران نیستی. اما برای من مهم نیست که دنیا چگونه تغییر میکند، چون وفا و جفا هر دو همیشه وجود دارند.
دلا بیا که بخوان لب نگار امروز
صلای پسته و بادام و شکر و قند است
هوش مصنوعی: عزیزم، بیا که امروز صدای دلانگیز و شیرین لب زیبای معشوقه در فضا پیچیده و بوی خوش پسته، بادام، شکر و قند به مشام میرسد.
ضرورتست که در دام جان دهد نیّر
چنین که حلقه موی تو بند در بند است
هوش مصنوعی: برای آزاد شدن از قید و بند زندگی، لازم است که جان خود را فدای عشق تو کنم، چون موهای تو همچون حلقهای است که مرا به خود جذب کرده و در بند نگاه داشته است.