گنجور

شمارهٔ ۲۸

مگر قدم به ره عشق هشتن آسان است
سر سران جهان ریگ این بیابان است
تمتعی که بود تشنه زار آب فرات
مرا ز خنجر قاتل هزار چندان است
در بهشت گشودند یا کلاله تو
که هر طرف نگری سر‌به‌سر گلستان است
طبیب درد مرا تازه کن ز قوت عشق
گرت به ضعف دل خسته میل درمان است
هزار بار گرم بشکنی قنینه دل
من آنکه با تو نخواهم شکست پیمان است
صبا به طرهٔ جانان ز من نهفته بگو
تو جمع باش که احوال دل پریشان است
به حسرت تو به پایان رسید عمر دراز
هنوز بادیه هجر را نه پایان است
حدیث سایه ابر است و خوب روز هجیر
تمتعی که مرا از وصال جانان است
مرا که دیده به زلف و رخ تو نیست چه سود
که کوه و دشت سراسر گل است و ریحان است
خیال چشم تو گر مستی آورد چه عجب
که هرچه سحر بگویند از او در امکان است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر قدم به ره عشق هشتن آسان است
سر سران جهان ریگ این بیابان است
هوش مصنوعی: آیا راه عشق آسان است؟ سران دنیا نیز در این بیابان همچون ریگ در حال سرگردانی هستند.
تمتعی که بود تشنه زار آب فرات
مرا ز خنجر قاتل هزار چندان است
هوش مصنوعی: تمام لذت‌های تو مثل تشنه‌ای است که به آب فرات می‌نگرد، در حالی که زخم خنجر قاتل هزاران درد و رنج را بر دوش دارد.
در بهشت گشودند یا کلاله تو
که هر طرف نگری سر‌به‌سر گلستان است
هوش مصنوعی: در بهشت را باز کردند و با کلاهی که بر سرت هست، هر طرف که نگاه می‌کنی، همه جا سرشار از گل و گلستان است.
طبیب درد مرا تازه کن ز قوت عشق
گرت به ضعف دل خسته میل درمان است
هوش مصنوعی: ای طبیب، دردهای مرا با قدرت عشق تازه کن، اگر دل خسته‌ام به درمان میل دارد.
هزار بار گرم بشکنی قنینه دل
من آنکه با تو نخواهم شکست پیمان است
هوش مصنوعی: دل من به اندازه‌ای به تو علاقمند است که حتی اگر بارها هم به خاطر تو آسیب ببینم، هرگز حاضر نیستم ارتباط و پیمانم را با تو بشکنم.
صبا به طرهٔ جانان ز من نهفته بگو
تو جمع باش که احوال دل پریشان است
هوش مصنوعی: ای نسیم، به معشوق من بگو که نزد او باش و بگو دل من در حال آشفته‌ای است.
به حسرت تو به پایان رسید عمر دراز
هنوز بادیه هجر را نه پایان است
هوش مصنوعی: عمر طولانی من به خاطر حسرت تو به پایان رسیده، اما هنوز مسیر دوری که به خاطر جدایی‌ام طی کرده‌ام به پایان نرسیده است.
حدیث سایه ابر است و خوب روز هجیر
تمتعی که مرا از وصال جانان است
هوش مصنوعی: سایه ابر به داستانی اشاره دارد و این روزهای خوشی که من از وصل معشوق بهره‌مند می‌شوم.
مرا که دیده به زلف و رخ تو نیست چه سود
که کوه و دشت سراسر گل است و ریحان است
هوش مصنوعی: برای من که چشم به زلف و چهره تو ندارد، چه فایده‌ای دارد که کوه و دشت پر از گل و گیاه معطر است؟
خیال چشم تو گر مستی آورد چه عجب
که هرچه سحر بگویند از او در امکان است
هوش مصنوعی: اگر تصویری از چشمان تو حالتی شگفت‌انگیز و مستی به وجود آورد، نباید تعجب کرد که هر نوع جادویی که بگویند، از قدرت تو سرچشمه می‌گیرد و در دنیای ممکنات واقعیت دارد.