گنجور

شمارهٔ ۲۴

زلف سرکش بین که پروای پریشانیش نیست
میدهد دلها بباد و چین به پیشانیش نیست
گشت زارم ای مسلمانان بفریادم رسید
چشم کافر دل که بوئی از مسلمانیش نیست
عقل رفت ار صبر بر غارت رود نبود شگفت
امن معدوم است در ملکی که سلطانیش نیست
کشتی ابرو خال کشتیبان و گیسو بادبان
دل مسافر حسن دریائی که پایانیش نیست
عشق سلطان قوی دل ناتوانی پس ضعیف
سرگرانیهای او دردی که درمانیش نیست
صد هزاران دل بتاری بسته جولان میدهد
بابلی چشمی که در سحر و فسون ثانیش نیست
سست پیمان است و با اغیار نارد سر وفا
گرچه این هم نیز دور از سست پیمانیش نیست
چونکه جانان میرود ایجان تو هم بر بند رخت
بار دوش تن بود جانی که جانانیش نیست
حسن آنسوتر گذشته است از سخندانی ترا
ورنه نیر اعتراضی در سخندانیش نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف سرکش بین که پروای پریشانیش نیست
میدهد دلها بباد و چین به پیشانیش نیست
هوش مصنوعی: زلف‌های بی‌قراری را ببین که هیچ دلهره‌ای از به هم ریختگی‌اش ندارد، او دل‌ها را به باد می‌دهد و چهره‌اش از هیچ چین و چروکی خالی است.
گشت زارم ای مسلمانان بفریادم رسید
چشم کافر دل که بوئی از مسلمانیش نیست
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، دلم به فریاد نیاز دارد، زیرا چشمان کافر، هیچ نشانی از ایمان و اصول مسلمانیش ندارند.
عقل رفت ار صبر بر غارت رود نبود شگفت
امن معدوم است در ملکی که سلطانیش نیست
هوش مصنوعی: اگر عقل برود و صبر در برابر غارت از بین برود، شگفتی در این نیست که در سرزمینی که حاکمش وجود ندارد، امنیت هم وجود نخواهد داشت.
کشتی ابرو خال کشتیبان و گیسو بادبان
دل مسافر حسن دریائی که پایانیش نیست
هوش مصنوعی: کشتی‌بان با ابروی خال‌دارش، مانند بادبان دل مسافری است که در دریا سفر می‌کند؛ دریا همان دریایی است که انتهایی ندارد.
عشق سلطان قوی دل ناتوانی پس ضعیف
سرگرانیهای او دردی که درمانیش نیست
هوش مصنوعی: عشق قدرت و اراده را در دل کسی که قوی است، افزایش می‌دهد، اما برای کسی که ضعیف است، تنها مشغله‌ای و دردی بی‌درمان به همراه می‌آورد.
صد هزاران دل بتاری بسته جولان میدهد
بابلی چشمی که در سحر و فسون ثانیش نیست
هوش مصنوعی: بسیاری از دل‌ها به خاطر زیبایی و魅魅ی آن چشمان یار در حال حرکت هستند، ولی آن چشمی که در جادو و افسون خاص خود نیست، گرچه زیبایی‌هایش بی‌نظیر است.
سست پیمان است و با اغیار نارد سر وفا
گرچه این هم نیز دور از سست پیمانیش نیست
هوش مصنوعی: کسی که در دوستی و وفاداری، ثبات ندارد و با دیگران در ارتباط است، حتی اگر بر او وفاداری نکند، باز هم همین عدم وفا در او دیده می‌شود.
چونکه جانان میرود ایجان تو هم بر بند رخت
بار دوش تن بود جانی که جانانیش نیست
هوش مصنوعی: وقتی محبوب می‌رود، ای جان! تو هم بار و بنه‌ات را بردار، زیرا این بدن تو بدون وجود محبوب، تنها جسمی است که جانش را ندارد.
حسن آنسوتر گذشته است از سخندانی ترا
ورنه نیر اعتراضی در سخندانیش نیست
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت آن طرف خیلی بیشتر از توانایی تو در سخن گفتن است، وگرنه در هنر سخنوری تو هیچ عیبی نمی‌توان یافت.