شمارهٔ ۱۹
امروز خرمن گل و نسرین و سوسن است
وین مو نه باز غالیه و مشک و لادن است
ای کز سرم میگذری باش یک زمان
کافشانمت به پای، روانی که در تن است
زد آتشی به پردهٔ ناموس، سوز عشق
کهامروز در جهان همه افسانهٔ من است
آسوده نیست از شرر آهم آسمان
زلف تو تا بر آتش دل بادبیزن است
در حیرتم که این همه رو دادنت چراست
بر طره که خون جهانش به گردن است
گر ماه به تو لاف تقابل زند چه باک
حسن رخ تو بر همه چون مهر روشن است
در چین زلف روی تو پا در قفس همای
یا برگ گل به چنبر و یا مه به خرمن است
بعد از توام چه حاجت صحرا و لالهزار؟
چون اشک لالهگونم و صحرای دامن است
گوش من و نصیحت دوران پیشبین
زین پس حکایت شتر و چشم سوزن است
نیّر ملال دوست مبادا به روزگار
گر روزگار ما به تمنای دشمن است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز خرمن گل و نسرین و سوسن است
وین مو نه باز غالیه و مشک و لادن است
هوش مصنوعی: امروز همه جا پر از گلها و عطرهای خوشبویی مانند گل نسرین و سوسن است، و این مو و زیباییها را نمیتوان با عطرهای مصنوعی و گرانقیمت مقایسه کرد.
ای کز سرم میگذری باش یک زمان
کافشانمت به پای، روانی که در تن است
هوش مصنوعی: ای کسی که از سرم میگذری، لطفاً یک لحظه بایست تا من تو را به پای خودم بیفشانم، همان روحی که در بدنم وجود دارد.
زد آتشی به پردهٔ ناموس، سوز عشق
کهامروز در جهان همه افسانهٔ من است
هوش مصنوعی: آتش عشقی که به حافظهی گذشته و ناموس من لطمه زده، اکنون به داستانی تبدیل شده که در دنیا مطرح است.
آسوده نیست از شرر آهم آسمان
زلف تو تا بر آتش دل بادبیزن است
هوش مصنوعی: آسمان زلف تو از ناراحتی صدای آهم آرامش ندارد، چون دل من در آتش است و باد با شدت میوزد.
در حیرتم که این همه رو دادنت چراست
بر طره که خون جهانش به گردن است
هوش مصنوعی: در شگفتیام که چرا این همه زیبایی و جلوه را به کسی میدهی که چهرهاش بر تاریکی و درد جهان قرار دارد.
گر ماه به تو لاف تقابل زند چه باک
حسن رخ تو بر همه چون مهر روشن است
هوش مصنوعی: اگر ماه بخواهد به زیبایی خود مباهات کند، چه اهمیتی دارد؛ چون زیبایی چهره تو مانند ماهی درخشان و روشن است و جلوهگریاش همه را تحت تأثیر قرار میدهد.
در چین زلف روی تو پا در قفس همای
یا برگ گل به چنبر و یا مه به خرمن است
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند قفسی برای پرندهای است، یا مانند گلهایی است که در حصار هستند، یا مانند ماهی است که در میان خوشههای گندم قرار دارد.
بعد از توام چه حاجت صحرا و لالهزار؟
چون اشک لالهگونم و صحرای دامن است
هوش مصنوعی: پس از تو دیگر نیازی به صحرا و گلزار ندارم، چون من مانند اشکهای قرمز رنگی هستم که دامن صحرا را تر کردهاند.
گوش من و نصیحت دوران پیشبین
زین پس حکایت شتر و چشم سوزن است
هوش مصنوعی: من دیگر به نصیحتهای کسانی که در گذشته پیشبینی میکردند، گوش نمیدهم؛ چرا که این نصیحتها مثل داستان شتر و سوراخ سوزن است و هیچ ثمری برایم ندارد.
نیّر ملال دوست مبادا به روزگار
گر روزگار ما به تمنای دشمن است
هوش مصنوعی: ای کاش غم و ناراحتی از دوست به وجود نیاید، حتی اگر روزگار ما به آرزوی دشمنانمان باشد.