شمارهٔ ۱۲
مده به باد سر زلف عنبرآسا را
روا مدار پریشانی دل ما را
ببند دیده چو مجنون ز هرچه جز رخ دوست
اگر مطالعه خواهی جمال لیلی را
چه جای ضعف من ناتوان که قوّت عشق
ز آسمان به زمین آورد مسیحا را
گذشت وعده وصل ای صبا ببین بهخدا
که برکشید به دام آن غزال رعنا را
بتی که سر نشناسد ز پا، کجا داند
چه حالت است اسیران بیسر و پا را؟
نظر خطاست به دیوار مهوشان، کاین قوم
به سحر غمزه ببندند چشم بینا را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مده به باد سر زلف عنبرآسا را
روا مدار پریشانی دل ما را
هوش مصنوعی: موی خوشبو و زیبا را به باد نسپار و نگذار دل ما در آشفتهگی بماند.
ببند دیده چو مجنون ز هرچه جز رخ دوست
اگر مطالعه خواهی جمال لیلی را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زیبایی لیلی را ببینی، مانند مجنون چشمانت را بر روی هر چیزی جز چهره دوست ببند.
چه جای ضعف من ناتوان که قوّت عشق
ز آسمان به زمین آورد مسیحا را
هوش مصنوعی: عشق آنچنان قدرتی دارد که حتی ناتوانی من را نادیده میگیرد و من را به اوج میبرد، مانند مسیحایی که از آسمان به زمین فرود میآید.
گذشت وعده وصل ای صبا ببین بهخدا
که برکشید به دام آن غزال رعنا را
هوش مصنوعی: ای نسیم صبح، به خدا نگاه کن که چگونه آن غزال زیبا را به دام انداختهاند. وعدهٔ دیدار او به پایان رسیده است.
بتی که سر نشناسد ز پا، کجا داند
چه حالت است اسیران بیسر و پا را؟
هوش مصنوعی: این جمله به ما میگوید که کسی که بالای سرش را نمیبیند و نمیداند به کجا میرود، چگونه میتواند درک کند که حالا کسانی که نه سر دارند و نه پا چه تجربهای را میگذرانند؟ در واقع، باید کسی که خود در وضعیتی خاص قرار ندارد، به سختی میتواند حال و روز دیگران را درک کند.
نظر خطاست به دیوار مهوشان، کاین قوم
به سحر غمزه ببندند چشم بینا را
هوش مصنوعی: نگاه به زیباییهای این قوم اشتباه است، زیرا آنها با جادو و ناز چشمهای بینا را مسخ میکنند.