گنجور

بخش ۴۰ - ذکر ورود اهل بیت رسالت به مدینهٔ طیبه

چون عروس حجلهٔ فیروزه گون
مهد زرّین بست بر پشت هیون
شد قطار غم روان سوی حجیز
با دل پر خون و چشم اشکریز
یوسف آل پیمبر با بشیر
گفت: کای فرزانهٔ روشن ضمیر
هین به سوی شهر یثرب ران کمیت
ده خبرشان ماجرای اهل بیت
شد روان آن ناعی ناخوش خبر
تا به نزد روضهٔ خیر البشر
گفت نالان کای مقیمان حرم
من رسول زادۀ پیغمبرم
گشته شد سبط رسول عالمین
آفتاب یثرب و بطحا حسین
شد به خون خویش غلطان پیکرش
دست دونان نیزه گردان سرش
اهل یثرب را از این ناخوش نوید
ناله بر نه پردۀ گردون رسید
صبح عیش آل هاشم شام شد
در مدینه رستخیز عام شد
اهل یثرب از صغیر و از کبیر
از ندای غم فزای آن بشیر
سوی خرگاه امامت تاختند
سر ز پا و پا ز سر نشناختند
شد بنات آل هاشم از خُدور
سر زنان بیرون چو از مشرق بُدور
انجمن گشتند گرد دخت شاه
گلرخان چون هاله گرد قرص ماه
صیحهٔ واسیّداه افراشتند
معجر صغرا ز سر برداشتند
شد بریده گیسوان مشکبیز
چشم های نرگسین شد اشکریز
گفت آن بانوی خرگاه عفاف
با بنات دوده آل مناف
فاش بر گوئید باللّه حال چیست؟
این فغان و شور و غوغا بهر کیست؟
سر زنان گفتند کای زاد بتول
بهر شاه تشنه لب سبط رسول
کز جفای کوفیان در کربلا
کشته شد آن شاه اقلیم ولا
سروهای بوستان مصطفی
بر نشست از باد کین یکسر ز پا
از سموم افتاد در گلشن حریق
اکبرت چون لاله در خون شد غریق
جسم پاک قاسم نو کدخدا
گشته چون برگ خزان از هم جدا
طی شد از گیتی بساط خوشدلی
کاوفتاده دست عباس علی
اصغر شیرین لب از پستان تیر
خورد خون حلق نازک جای شیر
گشته عبدالله گل باغ حسن
در کنار شه جدا دستش ز تن
پر شکسته طایران را کوفیان
سوخته از آتش کین آشیان
گشت جای ماهرویان حجیز
اشتران بی عماری و جهیز
این حدیث آمد چو آن مه را به گوش
ناله از دل برکشید و شد ز هوش
چون به هوش آمد گریبان بر درید
کای دریغا شد سیه صبح امید
بیخت گردون خاک عالم بر سرم
کاشکی هرگز نزادی مادرم
با بنات هاشم آن بانوی راد
رو سوی خرگاه آل الله نهاد
از فغان بانوان در خیمه گاه
شد فضا پر ناله ماهی تا به ماه
خواجۀ سجاد شاه دین پژوه
شد به منبر باز، گفتا کای گروه
حمد ایزد را که از لطف جلی
کرده مخصوص بلا آل علی
حلق روبه در خور زنجیر نیست
لایق زنجیر او جز شیر نیست
عاشقانش کی گریزند از بلا
کان بلا را او بود صاحب صلا
پاک یزدانی که چون خلق آفرید
این بلا را غیر ما در خور ندید
کشته شد لب تشنه شاه مشرقین
نور چشم سرور مردان حسین
شد اسیر کوفیان بی وفا
بانوان و کودکان مه لقا
شد سرش چون کوی مهر تابدار
نیزه گردان گرد هر شهر و دیار
چون نگردد چشم ها از گریه کور
کز جهان منسوخ شد رسم سرور
چشم گردون زین مصیبت خون گریست
خاک نیل و دجله و جیهون گریست
موج بحر از گریه طوفان خیز شد
رعد نالان گشت و سیل انگیز شد
شد ز تاب آتش غیرت کباب
مرغ ازین غم در هوا، ماهی در آب
شد درختان زین مصیبت برگ ریز
بادها گردید بر سر خاک بیز
حوریان از وی گریبان چاک کرد
علویان زان گریه در افلاک کرد
چون نگردد پاره دل های جریح
از نکایت های آن جسم طریح
چون نگردد گوش ها کر زین مصاب
شهر شام و بانوان بی نقاب
بسته شد ذریۀ ختم رسل
چون اسیر ترک در زنجیر و غل
شد سوار اشتران بی غطا
نه گناهی و نه جرم و نه خطا
گر به هتک حرمت نسل بتول
ایمن الله توصیت کردی رسول
آن چه بر ما رفت از آل یزید
کس نیارستی بر او کردن مزید
از خدا خواهم مکافات لئام
انه ربی عزیزٌ ذو انتقام
زان سپس با عترت شاه شهید
سوی یثرب باز شد سبط فرید
از جگر نالید کلثوم ملول
کای مدینه هین مکن ما را قبول
از تو ما روزی که بربستیم بار
هم عنان بودیم با اهل و تبار
بود میر کاروان سالار کون
هم رکابش قاسم و عباس و عون
اکبر آن رعنا جوان گل عذار
اصغر آن نورسته طفل شیرخوار
آمدیمت با دل تنگ و حزین
نه رجالی مانده باقی نی بنین
هم ز ره رفتند آن جمع ملول
تا به نزد مرقد پاک رسول
از فغان بانوان محترم
آمد اندر لرزه ارکان حرم
شد بر افلاک از زمین شور و نشور
سر برآوردند حوران از قصور
قدسیان اندر فلک گریان همه
سینه ها از تاب دل بریان همه
اهل یثرب جامهٔ نیلی به بر
اشک ریزان خاک بیزان سر به سر
گفت زینب کای رسول پاک دین
سر ز خاک آر اهل بیت خویش بین
شد حسینت کشته ای فخر عرب
در کنار آب شیرین تشنه لب
یوسفت در چنگ گرگان شد اسیر
من بشیر اویم ای یعقوب پیر
سویت از یوسف نشان آورده ام
نک قمیصی ارمغان آورده ام
من نیارم گفت که چون شد تنش
با تو خواهد گفت خود پیراهنش
زان سپس شد سوی مام بی همال
آن بلاکش بانوی مریم خصال
گفت کای فخر عرب را نور عین
شد قتیل صبر فرزندت حسین
قوم کافر دل خدا نشناختند
باره ها بر جسم پاکش تاختند
سوختند آن خیمه ها کش تار و پود
از کمند گیسوان حور بود
دخترانت چون اسیر زنگبار
شد به بختیهای بی محمل سوار
خوش بخواب ای مادر ناکام من
که ندیدی ماجرای شام من
وان شماتت های خاص و عام شان
کیش کفر و دعوی اسلامشان
وان به مجلس سر برهنه دختران
وان لب دُربار و چوب خیزران
دل پر است از شکوه ای مام بتول
گر بگویم ترسمت گردی ملول

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون عروس حجلهٔ فیروزه گون
مهد زرّین بست بر پشت هیون
هوش مصنوعی: چون عروس درون اتاقی زیبا و پرشکوه روی تختی طلایی نشسته است و آماده برای ورود مهمانان می‌باشد.
شد قطار غم روان سوی حجیز
با دل پر خون و چشم اشکریز
هوش مصنوعی: قطار غم با دلی پر از درد و چشمانی اشک بار به سوی حجیز در حال حرکت است.
یوسف آل پیمبر با بشیر
گفت: کای فرزانهٔ روشن ضمیر
هوش مصنوعی: یوسف، فرزند خانوادهٔ پیامبر، با بشیر صحبت کرد و گفت: ای فرد دانا و با بصیرت.
هین به سوی شهر یثرب ران کمیت
ده خبرشان ماجرای اهل بیت
هوش مصنوعی: به سرعت به سمت شهر یثرب برو و خبرهایی را درباره‌ی ماجرای اهل بیت به آنها برسان.
شد روان آن ناعی ناخوش خبر
تا به نزد روضهٔ خیر البشر
هوش مصنوعی: روح آن نداگر ناخوش حال به نزد گلستان بهترین بشر روانه شد.
گفت نالان کای مقیمان حرم
من رسول زادۀ پیغمبرم
هوش مصنوعی: گفت، درحالی‌که گریه می‌کرد: ای ساکنان حرم، من فرزند پیامبر هستم.
گشته شد سبط رسول عالمین
آفتاب یثرب و بطحا حسین
هوش مصنوعی: حسین، نوه پیامبر، به عنوان روشنی‌بخش یثرب و سرزمین بطحا شناخته می‌شود.
شد به خون خویش غلطان پیکرش
دست دونان نیزه گردان سرش
هوش مصنوعی: پیکر او از شدت درد و رنج به خون آغشته شد و دست‌های خائن و زبون، نیزه را به سوی او نشانه گرفتند.
اهل یثرب را از این ناخوش نوید
ناله بر نه پردۀ گردون رسید
هوش مصنوعی: خبر بدی از آسمان به اهل یثرب رسید که آن‌ها را نگران و ناراحت کرد.
صبح عیش آل هاشم شام شد
در مدینه رستخیز عام شد
هوش مصنوعی: صبح زندگی خوش آل هاشم به شام و شب موعود در مدینه تبدیل شد و زمان قیامت فرارسید.
اهل یثرب از صغیر و از کبیر
از ندای غم فزای آن بشیر
هوش مصنوعی: مردمان یثرب، از کوچک و بزرگ، به صدای غم‌انگیز آن پیامبر پاسخ دادند.
سوی خرگاه امامت تاختند
سر ز پا و پا ز سر نشناختند
هوش مصنوعی: آنها با عجله به سمت محل رهبری رفتند و هیچ تفاوتی بین سر و پا قائل نشدند، گویا در شور و هیجان بودند.
شد بنات آل هاشم از خُدور
سر زنان بیرون چو از مشرق بُدور
هوش مصنوعی: دختران خاندان هاشم مانند ماه‌هایی که از سمت مشرق به آسمان می‌آیند، از حجاب خود بیرون آمدند و درخشش و زیبایی شان نمایان شد.
انجمن گشتند گرد دخت شاه
گلرخان چون هاله گرد قرص ماه
هوش مصنوعی: جمعیتی دور دختری به نام گلرخان جمع شده‌اند، چنان‌که هاله‌ای اطراف ماه دیده می‌شود.
صیحهٔ واسیّداه افراشتند
معجر صغرا ز سر برداشتند
هوش مصنوعی: صدای ناله و فریاد بلند شد و روسری کوچک را از سر برداشتند.
شد بریده گیسوان مشکبیز
چشم های نرگسین شد اشکریز
هوش مصنوعی: موهای مشکی او به صورتی زیبا و لطیف آراسته شده و چشمانش مانند گل نرگس درخشان و روشنی دارند.
گفت آن بانوی خرگاه عفاف
با بنات دوده آل مناف
هوش مصنوعی: بانوی باوقار و عفیف به دختران خانواده آل مناف گفت.
فاش بر گوئید باللّه حال چیست؟
این فغان و شور و غوغا بهر کیست؟
هوش مصنوعی: به طور واضح و صریح بگویید که حال و روز چه‌طور است؟ این همه فریاد و هیاهو برای چه کسی است؟
سر زنان گفتند کای زاد بتول
بهر شاه تشنه لب سبط رسول
هوش مصنوعی: به زنان گفتند که ای دختر پاک، تو برای پادشاهی که تشنه لب است، فرزند پیامبر را به دنیا خواهی آورد.
کز جفای کوفیان در کربلا
کشته شد آن شاه اقلیم ولا
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم کوفیان، آن پادشاهی که در سرزمین ولایت و رهبری قرار داشت، در کربلا به شهادت رسید.
سروهای بوستان مصطفی
بر نشست از باد کین یکسر ز پا
هوش مصنوعی: سروهای زیبای باغ مصطفی از شدت باد سرنگون شدند و از پا درآمدند.
از سموم افتاد در گلشن حریق
اکبرت چون لاله در خون شد غریق
هوش مصنوعی: چون آتش بزرگی در باغ افتاد، حالتی شبیه لاله پیدا کرد که در خون غوطه‌ور شده است.
جسم پاک قاسم نو کدخدا
گشته چون برگ خزان از هم جدا
هوش مصنوعی: جسم پاک قاسم، مانند برگ‌های پاییزی، از هم جدا شده و به حالتی دیگر در آمده است.
طی شد از گیتی بساط خوشدلی
کاوفتاده دست عباس علی
هوش مصنوعی: زندگی شاد و خوشی که در این دنیا وجود داشت، با رفتن دست عباس علی از بین رفته است.
اصغر شیرین لب از پستان تیر
خورد خون حلق نازک جای شیر
هوش مصنوعی: اصغر شیرینی لبش را از پستان تیر دریافت کرد و خون به دلش نشسته، جایی که باید شیر می‌نوشید.
گشته عبدالله گل باغ حسن
در کنار شه جدا دستش ز تن
هوش مصنوعی: عبدالله در باغ حسن به سر می‌برد و در کنار پادشاهی، از بدن خود جدا شده است.
پر شکسته طایران را کوفیان
سوخته از آتش کین آشیان
هوش مصنوعی: پرهای شکسته پرندگان را که کوفیان به سبب آتش کینه سوزانده‌اند، آشیان آن‌ها نشان می‌دهد.
گشت جای ماهرویان حجیز
اشتران بی عماری و جهیز
هوش مصنوعی: محل زیبایی و جمال دختران تبدیل به مکان نشستن شتران شده است، بدون اینکه کسی برای آنها تزیین و آراستگی خاصی انجام دهد.
این حدیث آمد چو آن مه را به گوش
ناله از دل برکشید و شد ز هوش
هوش مصنوعی: این داستان زمانی نقل شد که آن ماه، ناله‌ای از دل برآورد و از خود بی‌خود شد.
چون به هوش آمد گریبان بر درید
کای دریغا شد سیه صبح امید
هوش مصنوعی: وقتی به حال خود آمد، گریبان خود را گرفت و فریاد زد: ای کاش! صبح امیدم چنین تیره و تار شد.
بیخت گردون خاک عالم بر سرم
کاشکی هرگز نزادی مادرم
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم که گرد و غبار دنیا بر سرم بیافتد، کاش مادرم هرگز مرا به دنیا نمی‌آورد.
با بنات هاشم آن بانوی راد
رو سوی خرگاه آل الله نهاد
هوش مصنوعی: همانطور که با نسل هاشم، آن بانوی شجاع و دلیر، به سوی خانه و زندگی خانواده پیامبر حرکت کرد.
از فغان بانوان در خیمه گاه
شد فضا پر ناله ماهی تا به ماه
هوش مصنوعی: در خیمه‌گاه، صدای ناله و گریه زنان به گوش می‌رسید و فضا پر از اندوه و غم شده بود. این صداها آنقدر رسا و دلخراش بودند که حتی ماه هم تحت تأثیر قرار گرفته و به ناله درآمد.
خواجۀ سجاد شاه دین پژوه
شد به منبر باز، گفتا کای گروه
هوش مصنوعی: خواجه سجاد، عالم و رهبر بزرگ دین، دوباره بر منبر رفت و گفت: "ای مردم، شما باید به علم و دانش اهمیت دهید."
حمد ایزد را که از لطف جلی
کرده مخصوص بلا آل علی
هوش مصنوعی: خداوند را سپاس می‌گوییم که به خاطر رحمت بزرگی که دارد، اهل بیت علی را به‌طور ویژه مورد لطف و محبت قرار داده است.
حلق روبه در خور زنجیر نیست
لایق زنجیر او جز شیر نیست
هوش مصنوعی: زنجیری که در دمی حلقه شده است، شایسته زنجیر بودن نیست و فقط شیر باید به آن وابسته باشد.
عاشقانش کی گریزند از بلا
کان بلا را او بود صاحب صلا
هوش مصنوعی: عاشقان هرگز از مشکلات و دشواری‌ها فرار نمی‌کنند، زیرا صاحب درد و رنج، خود اوست که به بلایای زندگی آگاهی دارد.
پاک یزدانی که چون خلق آفرید
این بلا را غیر ما در خور ندید
هوش مصنوعی: خدای پاک و مقدس، زمانی که انسان‌ها را خلق کرد، این مشکلات و سختی‌ها را فقط برای ما قرار نداد و دیگران نتوانستند آن را تحمل کنند.
کشته شد لب تشنه شاه مشرقین
نور چشم سرور مردان حسین
هوش مصنوعی: شاه مشرقین، که نماد یک شخصیت بزرگ و محترم است، در حالی که لب‌هایش تشنه مانده بود، کشته شد. او نور چشم سرور مردان حسین است، به این معنا که او برای حسین و دیگران بسیار ارزشمند و محبوب بوده است.
شد اسیر کوفیان بی وفا
بانوان و کودکان مه لقا
هوش مصنوعی: از دست وفاداری و وفای کوفیان، آن بانوان و کودکان زیبا و نازک، در وضعیت اسیری قرار گرفتند.
شد سرش چون کوی مهر تابدار
نیزه گردان گرد هر شهر و دیار
هوش مصنوعی: سر او مانند کوی مهر تابان، در هر شهر و دیاری به گرد نیزه‌ها می‌چرخد.
چون نگردد چشم ها از گریه کور
کز جهان منسوخ شد رسم سرور
هوش مصنوعی: زمانی که چشم‌ها از اشک و گریه کور شوند، نشان می‌دهد که شادی و خوشی در این دنیا به فراموشی سپرده شده است.
چشم گردون زین مصیبت خون گریست
خاک نیل و دجله و جیهون گریست
هوش مصنوعی: چشم آسمان به خاطر این مصیبت اشک ریخت و زمین‌هایی مانند نیل، دجله و جیهون نیز به سوگ نشستند و گریستند.
موج بحر از گریه طوفان خیز شد
رعد نالان گشت و سیل انگیز شد
هوش مصنوعی: موج دریا به خاطر گریه‌ای که از طوفان برخاست، به شدت بالا رفت و آسمان غمگین شد و سیلابی به وجود آمد.
شد ز تاب آتش غیرت کباب
مرغ ازین غم در هوا، ماهی در آب
هوش مصنوعی: از شدت آتشِ حس غیرت، مرغ در آسمان مثل کباب شده و ماهی هم در آب از غم می‌سوزد.
شد درختان زین مصیبت برگ ریز
بادها گردید بر سر خاک بیز
هوش مصنوعی: درختان از این مصیبت بی‌برگ شدند و بادها بر سر خاک بی‌برگ می‌چرخند.
حوریان از وی گریبان چاک کرد
علویان زان گریه در افلاک کرد
هوش مصنوعی: فرشتگان به خاطر عشق و زیبایی او لباس‌هایشان را دریدند و اهل ایمان از این گریه و اندوه در آسمان‌ها سر و صدا برپا کردند.
چون نگردد پاره دل های جریح
از نکایت های آن جسم طریح
هوش مصنوعی: وقتی دل‌های یار مجروح نمی‌شوند از داستان‌های آن معشوق زیبا، معنایش این است که عشق و محبوبیت آن شخص به حدی است که هیچ درد و رنجی نمی‌تواند بر دل‌های عاشقان تأثیر بگذارد.
چون نگردد گوش ها کر زین مصاب
شهر شام و بانوان بی نقاب
هوش مصنوعی: چرا باید گوش‌ها از فریادهای این جشن و زیبایی‌های بانوان شهر شام بی‌خبر بمانند؟
بسته شد ذریۀ ختم رسل
چون اسیر ترک در زنجیر و غل
هوش مصنوعی: درباره پیامبر خاتم، گویی او در محاصره‌ای سخت قرار گرفته است، مانند اسیری که به زنجیر و غل بسته شده و از آزادی محروم گشته است. این بیان نشان‌دهنده فشارها و محدودیت‌های تحمیل‌شده بر اوست.
شد سوار اشتران بی غطا
نه گناهی و نه جرم و نه خطا
هوش مصنوعی: سوار بر شتران بی‌پناهی، نه گناهی وجود دارد، نه جرمی و نه خطایی.
گر به هتک حرمت نسل بتول
ایمن الله توصیت کردی رسول
هوش مصنوعی: اگر به بی‌احترامی به نسل پاک، که از حضرت فاطمه (بتول) می‌آید، اطمینان داری، پیامبر، پیوسته سفارش کرده‌ای.
آن چه بر ما رفت از آل یزید
کس نیارستی بر او کردن مزید
هوش مصنوعی: هر آنچه که بر ما از سوی آل یزید پیش آمد، هیچ‌کس نتوانست بر آن چیزی بیفزاید یا کم کند.
از خدا خواهم مکافات لئام
انه ربی عزیزٌ ذو انتقام
هوش مصنوعی: از خدا درخواست می‌کنم که با بدی‌ها و ناپاکی‌ها مقابله کند، چرا که پروردگارم بزرگ و صاحب انتقام است.
زان سپس با عترت شاه شهید
سوی یثرب باز شد سبط فرید
هوش مصنوعی: پس از آن، با خانواده و نسل پاک پیشوای شهید، به سوی یثرب (مدینه) راهی شدند.
از جگر نالید کلثوم ملول
کای مدینه هین مکن ما را قبول
هوش مصنوعی: کلثوم از درد دلش ناله می‌کند و می‌گوید: ای مردم مدینه، لطفاً ما را ننجید و از خود نرانید.
از تو ما روزی که بربستیم بار
هم عنان بودیم با اهل و تبار
هوش مصنوعی: در روزی که ما به جدایی از تو پرداختیم، با خانواده و قوم خود همدل و همراه بودیم.
بود میر کاروان سالار کون
هم رکابش قاسم و عباس و عون
هوش مصنوعی: در اینجا به یک رهبر کاروان اشاره شده که در کنار او شخصیت‌های معروفی چون قاسم، عباس و عون نیز هستند. این بیت نشان‌دهنده‌ی همراهی و اتحاد افراد در یک مسیر یا هدف مشترک است، جایی که هر کدام نقشی مهم و مؤثر دارند.
اکبر آن رعنا جوان گل عذار
اصغر آن نورسته طفل شیرخوار
هوش مصنوعی: اکبر، جوانی زیبا و خوش‌چهره است و اصغر، فرزندی کوچک و نوپا که در حال شیرخوردن است.
آمدیمت با دل تنگ و حزین
نه رجالی مانده باقی نی بنین
هوش مصنوعی: به اینجا آمده‌ایم با دلی نگران و غمگین، نه مردانی برای دفاع مانده و نه فرزندان.
هم ز ره رفتند آن جمع ملول
تا به نزد مرقد پاک رسول
هوش مصنوعی: آن گروه خسته از راه رفتن، به نزد مرقد پاک پیامبر رسیدند.
از فغان بانوان محترم
آمد اندر لرزه ارکان حرم
هوش مصنوعی: صدای ناله و فریاد بانوان محترم باعث لرزش و اضطراب در بنای مقدس حرم شد.
شد بر افلاک از زمین شور و نشور
سر برآوردند حوران از قصور
هوش مصنوعی: از زمین شور و هیجان، آسمان به تلاطم درآمد و حورهای بهشتی از کاخ‌های خود سربرآوردند.
قدسیان اندر فلک گریان همه
سینه ها از تاب دل بریان همه
هوش مصنوعی: فرشتگان در آسمان‌ها گریان هستند و همه دل‌ها از آتش عشق داغ شده‌اند.
اهل یثرب جامهٔ نیلی به بر
اشک ریزان خاک بیزان سر به سر
هوش مصنوعی: مردم یثرب (مدینه) لباس نیلی رنگی به تن دارند و در حالی که اشک می‌ریزند، خاک بیزان (مکه) را به روی سر خود می‌پاشند.
گفت زینب کای رسول پاک دین
سر ز خاک آر اهل بیت خویش بین
هوش مصنوعی: زینب گفت: ای پیامبر پاک دین، سر از خاک بردار و اهل بیت خود را ببین.
شد حسینت کشته ای فخر عرب
در کنار آب شیرین تشنه لب
هوش مصنوعی: حسین، افتخار عرب، در کنار آب شیرین، با لب تشنه کشته شد.
یوسفت در چنگ گرگان شد اسیر
من بشیر اویم ای یعقوب پیر
هوش مصنوعی: من در سرنوشت یوسف، که در دستان گرگان گرفتار شده، به عنوان بشارتی برای تو، ای یعقوب پیر، حضور دارم.
سویت از یوسف نشان آورده ام
نک قمیصی ارمغان آورده ام
هوش مصنوعی: به سمت تو از یوسف نشانه‌ای آورده‌ام، یعنی پیراهنی به همراه دارم که هدیه‌ای است برای تو.
من نیارم گفت که چون شد تنش
با تو خواهد گفت خود پیراهنش
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم بگویم که وقتی تن او با تو باشد، خود او چه خواهد گفت.
زان سپس شد سوی مام بی همال
آن بلاکش بانوی مریم خصال
هوش مصنوعی: پس از آن، به سوی مامانی بدون همتا رفت که او همتای بلای او و بانوی با ویژگی‌های مریم بود.
گفت کای فخر عرب را نور عین
شد قتیل صبر فرزندت حسین
هوش مصنوعی: ای حق‌مدار عرب، نور دیدگان تو کشته‌ای چون حسین است که صبر را به تمام معنا به نمایش گذاشت.
قوم کافر دل خدا نشناختند
باره ها بر جسم پاکش تاختند
هوش مصنوعی: افراد کافر و بی‌ایمان نتوانستند خدا را بشناسند و بارها بر شخصیت مقدس او حمله کردند.
سوختند آن خیمه ها کش تار و پود
از کمند گیسوان حور بود
هوش مصنوعی: آن خیمه‌ها به دلایل ناگواری به آتش درآمدند، چون گیسوان حوریان به دور آن‌ها پیچیده شده بود.
دخترانت چون اسیر زنگبار
شد به بختیهای بی محمل سوار
هوش مصنوعی: دخترانت به گونه‌ای همچون اسیران در سرزمین زنگبار به سر می‌برند و در زندگی‌شان با بخت‌های بی‌پایه و بی‌اعتبار مواجه هستند.
خوش بخواب ای مادر ناکام من
که ندیدی ماجرای شام من
هوش مصنوعی: ای مادر بی‌چاره، خوب بخواب که تو نتوانستی آنچه را که بر من در شب واقعه اتفاق افتاد، ببینی.
وان شماتت های خاص و عام شان
کیش کفر و دعوی اسلامشان
هوش مصنوعی: آن طعنه‌ها و تمسخرهایی که از سوی مردم عادی و خاص می‌شود، نشانه‌ رسمی کفر و ادعای اسلام آنهاست.
وان به مجلس سر برهنه دختران
وان لب دُربار و چوب خیزران
هوش مصنوعی: در آن مجلس، دختران با سر بدون پوشش و با لب‌های نرم و لطیف مانند چوب خیزران حضور دارند.
دل پر است از شکوه ای مام بتول
گر بگویم ترسمت گردی ملول
هوش مصنوعی: دل پر از ناراحتی و گلایه دارم، ای مادر بتول؛ اگر بخواهم بگویم، می‌ترسم که دلگیر شوی.