بخش ۳۹ - عزیمت اهلبیت رسالت از شام به جانب کربلا
شد چو از زندان فرعونی ملول
یوسف مه پیکر آل رسول
گرگ دهر از خون خوبان سیر شد
دور گردون نادم از تقصیر شد
صبح گاهان خیمه بیرون زد ز شام
اختران برج عزّ و احتشام
شد روان آن بانوان سوگوار
سوی یثرب با دو چشم اشکبار
پوشش محمل ز دیبای سیاه
شُقّه ها بر فرقشان از دود آه
گفت با قائد شه والا تبار
دارم اندر سر هوای کوی یار
هین بکش سوی زمین کربلا
این قطار محنت و درد و بلا
تا به دور مرقد پاک پدر
با فراغ دل کنم خاکی به سر
دلفکارانش شوند از گریه سیر
بی جفای خولی و شمر شریر
پس کشیدند آن قطار پر بلا
ناقه داران سوی دشت کربلا
کعبۀ مقصد چو شد پیدا ز دور
شد به گردون از زمین شور نشور
بوی جان آورد باد خوش نوید
بر مشام عترت شاه شهید
زینب آن بانوی خرگاه شرف
گفت نالان با دل سوزان زتف
ساربانا ناقه را بگشای بار
کآیدم زین دشت خونین بوی یار
ساربانا مهد برگیر از ابل
که فراوان دردها دارم به دل
واهلم با ناله های دردناک
کاندرین گلشن گلی دارم به خاک
خصم از این منزل که بستی محملم
دست گرگان یوسفی ماند و دلم
ساربانا محمل من کن فرود
تا ببینم چون شد آن یوسف که بود
دختران شاه او ادنی سریر
خود برافکندند از محمل به زیر
خواجۀ سجاد میر کاروان
پابرهنه شد روان با بانوان
سوی قربانگاه دشت نینوا
همچو موسی سوی نار اندر طوی
آسمانی دید بر روی زمین
آفتاباش در کنار اما دفین
یا نهفته بحر زخّار شرف
درّ غلطانی در آغوش صدف
یا به زیر پرده نور کبریا
چون به بطن روح، سرّ کیمیا
یا که در مشکات، مصباح هدی
لیک شمعش سر به تیغ از تن جدا
مرقد پاک پدر در بر گرفت
شکوۀ شام و عراق از سر گرفت
سیل خون از دیده راند و ناله کرد
کربلا را بوستان لاله کرد
عندلیبان سوی گلشن تاختند
ناله بر اوج سپهر افراختند
خواهران و مادران خون جگر
هر یکی بر گلبنی شد نوحه گر
آن یکی داغ برادر بر کنار
درفشان از دیده چون ابر بهار
وین یک از داغ پسر در سوز و ساز
با نوای ناله های جان گداز
زینب از ناله گریبان چاک زد
آتش اندر خرمن افلاک زد
با دلی پر درد و چشم اشکریز
از جگر نالید کای جان عزیز
چون بگویم من که تو رفتی زبر
بی تو ماندم زنده من، خاکم به سر
شکوه ها دارم ز دست قاتلت
ترسم ار گویم بیازارم دلت
ماجرای کوفه و صحرای شام
با تو بی من خود سرت گوید تمام
گفتمی هرگز نخواهد شد زیاد
سرگذشت کوفه و آل زیاد
وان ره شام و هیون بی جهیز
وان تطاول های خصم پر ستیز
برد از یاد آن همه آزارها
قصۀ شام و سر بازارها
آسمانا چون نگشتی سرنگون
شد چو خورشید امامت غرق خون
ای شگفت از شمع های انجمت
چون نریزد بر زمین از طارمت
در شگفتم از تو ای قرص قمر
چون نگشتی پیکر او را سپر
چون نزد زین غم حدیث نامه ات
ای دبیر، آتش چو نی در خامه ات
رخت شادی چون نزد در نیل غم
کوکب ناهیدت ای چرخ دژم
چون نیفکندی در این غم تاج زر
ای خدیو طارم چارم، ز سر
ماند تنها شاه عالمگیر تو
چون شد ای ترک فلک شمشیر تو؟
ای خطیب چرخ چون شد کشته شاه؟
چون نشد گیتی ز نفرینت تباه؟
چون نزد آه یتیمان از زفیر
آتشت در خرمن ای دهقان پیر
شد چو سرگردان غزالان حرم
ای ثریا چون نپاشیدی ز هم؟
چون نکرد ای قطب گردون زین هنات
خاک بر سر، بر سر نعشت بنات
پس سکینه دختر شاه شهید
اشک ریزان ناله از دل بر کشید
گفت با سوز جگر کای داورم
بی تو چون گویم چه آمد بر سرم
رفتی و شد ای شه والای من
شور محشر راست بر بالای من
سر برآر از خاک و سوی ما نگر
خسته گوش دختر از یغما نگر
بس گریبان کز فراقت چاک شد
ناله ها از خاک بر افلاک شد
بی تو چشمم دجله و جیحون گریست
دشمنان بر گریۀ من خون گریست
سوی تا سو دشمن و جمعی پریش
راه شام و دشت بی پایان به پیش
شامیان بزم سرور آراستند
دخترانت بر کنیزی خواستند
پس کشید آن بانوی مهد و وقار
مرقد پاک برادر در کنار
زد فغان چون بر سر گل، عندلیب
کرد شرح حال هجران با طبیب
کای ز هجرت داغ بر دل های ریش
بی تو شد بر باد موهای پریش
گیسوان کندند خوبان در غمت
حلقه ها بستند بهر ماتمت
ای به دیدار تو جان ها را سکون
در فراقت شد جگرها غرق خون
خواهرانت می رود سوی حجیز
ای امیر کاروان وقت است خیز
امشب این جمعی که گریان تواند
اندر این غمخانه مهمان تو اند
میزبانا چشم خونین باز کن
کن وداع ما و خواب ناز کن
بخش ۳۸ - ذکر ورود اهل بیت رسالت به شام شوم: چون قطار کوفه سوی شام شدبخش ۴۰ - ذکر ورود اهل بیت رسالت به مدینهٔ طیبه: چون عروس حجلهٔ فیروزه گون
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد چو از زندان فرعونی ملول
یوسف مه پیکر آل رسول
هوش مصنوعی: وقتی یوسف، که زیبایی و شرافتش مانند ماه است، از زندان فرعونی خسته و ملول شد، حالتی از بیتابی و دلتنگی به او دست داد.
گرگ دهر از خون خوبان سیر شد
دور گردون نادم از تقصیر شد
هوش مصنوعی: زمانه به قدری از خوبیها و خون انسانهای نیکو سیر شده است که چرخ زمان نیز از کارهای ناپسند خود پشیمان شده است.
صبح گاهان خیمه بیرون زد ز شام
اختران برج عزّ و احتشام
هوش مصنوعی: صبحها، چنانکه برخاستن خورشید، خیمهای از نور و زیبایی را بر سرزمین میافکند که نشانهای از بزرگی و عظمت ستارههاست.
شد روان آن بانوان سوگوار
سوی یثرب با دو چشم اشکبار
هوش مصنوعی: زنان سوگوار با چشمانی پر از اشک به سوی یثرب روانه شدند.
پوشش محمل ز دیبای سیاه
شُقّه ها بر فرقشان از دود آه
هوش مصنوعی: پوشش این محملها از پارچهای سیاه درست شده است و بر سر آنها بخار دود و غمهای ناشی از آه نشسته است.
گفت با قائد شه والا تبار
دارم اندر سر هوای کوی یار
هوش مصنوعی: او به فرمانده بزرگ و بلند مقام خود گفت که در دل خود آرزوی ملاقات با محبوب را دارم.
هین بکش سوی زمین کربلا
این قطار محنت و درد و بلا
هوش مصنوعی: به زودی به سوی زمین کربلا برو، زیرا در اینجا با مشکلات، دردها و بلاها مواجه خواهی شد.
تا به دور مرقد پاک پدر
با فراغ دل کنم خاکی به سر
هوش مصنوعی: میخواهم با خیال راحت و دل شاد، گرد مرقد پدرم خاک بپاشم و به او احترام بگذارم.
دلفکارانش شوند از گریه سیر
بی جفای خولی و شمر شریر
هوش مصنوعی: درد و غم دلسوزان به حدی میرسد که دیگر چارهای جز گریه ندارند و این ناشی از بیوفایی کسانی مثل خولی و شمر است که به ظلم و ناروایی شناخته میشوند.
پس کشیدند آن قطار پر بلا
ناقه داران سوی دشت کربلا
هوش مصنوعی: ناقهداران آن کاروان پر مصیبت، به سمت دشت کربلا حرکت کردند.
کعبۀ مقصد چو شد پیدا ز دور
شد به گردون از زمین شور نشور
هوش مصنوعی: وقتی کعبه به عنوان هدف و مقصد مشخص شد، دیگر از دور به آن نگاه نمیکنیم و زمین به خاطر شور و شوقش به دور آن نمیچرخد.
بوی جان آورد باد خوش نوید
بر مشام عترت شاه شهید
هوش مصنوعی: نسیم خوشی که بوی زندگی میدهد، به گوش و دل خانوادهی شاه شهید میرسد.
زینب آن بانوی خرگاه شرف
گفت نالان با دل سوزان زتف
هوش مصنوعی: زینب، آن بانوی محترم و باوقار، با دل مملو از احساس و اندوه، از وضعیت سختی که در آن قرار دارد، سخن میگوید.
ساربانا ناقه را بگشای بار
کآیدم زین دشت خونین بوی یار
هوش مصنوعی: ای سوار، بار ناقه را باز کن، زیرا من از این دشت خونی به سوی یارم میآیم.
ساربانا مهد برگیر از ابل
که فراوان دردها دارم به دل
هوش مصنوعی: ای ساربانی، گهوارهام را برافراز و ببر، چون دل من پر از درد و رنجهای بسیار است.
واهلم با ناله های دردناک
کاندرین گلشن گلی دارم به خاک
هوش مصنوعی: با گریههای دردناک، به یاد گل زیبایی که در این باغ دارم، از دل ناله میکنم.
خصم از این منزل که بستی محملم
دست گرگان یوسفی ماند و دلم
هوش مصنوعی: دشمن از این جایی که من را بستری کردی، من تنها ماندهام و مانند یوسف در دست گرگها، دلم به شدت آزرده و در رنج است.
ساربانا محمل من کن فرود
تا ببینم چون شد آن یوسف که بود
هوش مصنوعی: ای ساربان، بارم را در جایی بگذار تا ببینم آن یوسف (عزیزم) که بود، چگونه به اینجا رسید.
دختران شاه او ادنی سریر
خود برافکندند از محمل به زیر
هوش مصنوعی: دختران شاه تاج و تخت خود را از روی مرکب به زمین انداختند.
خواجۀ سجاد میر کاروان
پابرهنه شد روان با بانوان
هوش مصنوعی: خواجه سجاد که رئیس کاروان بود، بینعلین و بدون کفش، با زنان راهی سفر شد.
سوی قربانگاه دشت نینوا
همچو موسی سوی نار اندر طوی
هوش مصنوعی: به سمت محل قربانی در دشت نینوا میروم، مانند موسی که به سوی آتش در دره طوی حرکت کرد.
آسمانی دید بر روی زمین
آفتاباش در کنار اما دفین
هوش مصنوعی: بر روی زمین چهرهای از آسمان را میبینم، که نور خورشید در کنار آن پنهان شده است.
یا نهفته بحر زخّار شرف
درّ غلطانی در آغوش صدف
هوش مصنوعی: به وجود درخشش و ارزشهای پنهان مانند مرواریدهایی اشاره دارد که در دل دریا نهفتهاند و در آغوش صدف به زیبایی پنهان شدهاند. این تصویر نشاندهنده ارزشها و زیباییهای خاموشی است که نیاز به کشف دارند.
یا به زیر پرده نور کبریا
چون به بطن روح، سرّ کیمیا
هوش مصنوعی: یا زیر نور عظیم الهی، در عمق وجود روح، راز گرانبهای خلقت نهفته است.
یا که در مشکات، مصباح هدی
لیک شمعش سر به تیغ از تن جدا
هوش مصنوعی: در این شعر به نور هدایت اشاره شده که مانند نوری در مشعل (مشکات) میدرخشد، اما چراغش به شدت آسیبپذیر است و ممکن است به راحتی از بین برود. به نوعی نشان دهنده fragility و لطافت راه هدایت و دانش است.
مرقد پاک پدر در بر گرفت
شکوۀ شام و عراق از سر گرفت
هوش مصنوعی: مقبره مقدس پدر به زیبایی و عظمت خود در منطقه شام و عراق جلوهگری میکند و به تمام این سرزمینها جلال و شکوه میبخشد.
سیل خون از دیده راند و ناله کرد
کربلا را بوستان لاله کرد
هوش مصنوعی: اشکهای زیادی از چشمها جاری شد و ناله و فریاد بهپا کرد، کربلا را به گلزاری از لالهها تبدیل کرد.
عندلیبان سوی گلشن تاختند
ناله بر اوج سپهر افراختند
هوش مصنوعی: پرندگان خوشخوان به سمت باغ گل شتاب کردند و صدای نالهشان به اوج آسمان رسید.
خواهران و مادران خون جگر
هر یکی بر گلبنی شد نوحه گر
هوش مصنوعی: خواهران و مادران هر کدام با دلتنگی و غم فراوان، بر روی گلی نشستهاند و برای عزیزانشان که از دست رفتهاند، سوگواری میکنند.
آن یکی داغ برادر بر کنار
درفشان از دیده چون ابر بهار
هوش مصنوعی: برادرش را از دست داده و آن درد سنگین بر دلش مانند داغی جاودانه نشسته است. چشمانش همچون ابرهای بهاری پر از اشک و غم شدهاند.
وین یک از داغ پسر در سوز و ساز
با نوای ناله های جان گداز
هوش مصنوعی: این خط به معنای احساس عمیق اندوه و دلتنگی از فقدان یک پسر است، که با شور و درد در دل، نواها و نالههایی جانسوز را به گوش میرساند. حسرت و غم درونی در این نواها بازتاب یافته است.
زینب از ناله گریبان چاک زد
آتش اندر خرمن افلاک زد
هوش مصنوعی: زینب به خاطر نالههایش، چادری را بهعنوان علامت غم پاره کرد و همین نالهها باعث شعلهور شدن آتش در آسمانها شد.
با دلی پر درد و چشم اشکریز
از جگر نالید کای جان عزیز
هوش مصنوعی: دل من پر از درد است و چشمانم اشکآلود، از عمق جان ناله میزنم ای جان عزیزم.
چون بگویم من که تو رفتی زبر
بی تو ماندم زنده من، خاکم به سر
هوش مصنوعی: وقتی میگویم که تو رفتی، بدون تو ماندن برای من زنده به گور شدن است.
شکوه ها دارم ز دست قاتلت
ترسم ار گویم بیازارم دلت
هوش مصنوعی: من از دست قاتل تو شکایت دارم، اما میترسم اگر حرفی بزنم، دل تو را برنجانم.
ماجرای کوفه و صحرای شام
با تو بی من خود سرت گوید تمام
هوش مصنوعی: داستانی که در کوفه و بیابان شام رخ داده، با وجود اینکه من حضور ندارم، تو در آن ماجرا کاملاً خبردار و آگاه هستی.
گفتمی هرگز نخواهد شد زیاد
سرگذشت کوفه و آل زیاد
هوش مصنوعی: گفتم که هرگز داستان کوفه و خاندان زیاد طولانی نخواهد شد.
وان ره شام و هیون بی جهیز
وان تطاول های خصم پر ستیز
هوش مصنوعی: این راه، بدون وسایل و تجهیزات لازم، به شام و هیون میرسد و این همه بلندیها و دشواریها، به خاطر خصم ستیزهجو است.
برد از یاد آن همه آزارها
قصۀ شام و سر بازارها
هوش مصنوعی: از یاد میبرم تمام آزردگیها و خاطراتی که در آن شبها و در بازارها تجربه کردهام.
آسمانا چون نگشتی سرنگون
شد چو خورشید امامت غرق خون
هوش مصنوعی: ای آسمان، چرا فروافتادی؟ چون خورشید امامت در خون غوطهور شد.
ای شگفت از شمع های انجمت
چون نریزد بر زمین از طارمت
هوش مصنوعی: ای عجب از شمعهای مجلست که چرا از ارتفاع تو روی زمین نمیریزد؟
در شگفتم از تو ای قرص قمر
چون نگشتی پیکر او را سپر
هوش مصنوعی: من از تو، ای ماه زیبا، بسیار شگفتزدهام که چرا جسم او را نتوانستی محافظت کنی.
چون نزد زین غم حدیث نامه ات
ای دبیر، آتش چو نی در خامه ات
هوش مصنوعی: وقتی که از غم نزد زین (پیش آن شخص) صحبت میکنی، مثل این است که آتش به قلمت رسیده و آن را شعلهور کرده است.
رخت شادی چون نزد در نیل غم
کوکب ناهیدت ای چرخ دژم
هوش مصنوعی: وقتی که لباس شادی به درازای غم به تنگ میآید، ستاره زحل (ناهید) در آسمان غمگین میدرخشد.
چون نیفکندی در این غم تاج زر
ای خدیو طارم چارم، ز سر
هوش مصنوعی: ای خداوند طارم چهارم، هنگامی که تاج زرین را در این غم بر سر نگذاشتی، از سر بردار.
ماند تنها شاه عالمگیر تو
چون شد ای ترک فلک شمشیر تو؟
هوش مصنوعی: ای ترک، چگونه شد که تو تنها شدی و شاهی که سلطنتم تا دوردستها گسترش داشت، اکنون بدون سپاه و قدرت مانده است؟
ای خطیب چرخ چون شد کشته شاه؟
چون نشد گیتی ز نفرینت تباه؟
هوش مصنوعی: ای سخنران آسمان، چرا شاه در میدان نبرد شکست خورد؟ چرا جهان از حسرتم و نفرین تو ویران نشد؟
چون نزد آه یتیمان از زفیر
آتشت در خرمن ای دهقان پیر
هوش مصنوعی: ای کشاورز پیر، وقتی تو همچون زبانههای آتش در انبار غلهات هستی، به یاد بیاور که ناله و آه یتیمان را در نظر داشته باش.
شد چو سرگردان غزالان حرم
ای ثریا چون نپاشیدی ز هم؟
هوش مصنوعی: ای ثریا، وقتی که از هم پراکنده نشدی، چرا مانند غزالان حرم من سرگردان شدم؟
چون نکرد ای قطب گردون زین هنات
خاک بر سر، بر سر نعشت بنات
هوش مصنوعی: وقتی که ای قطب آسمان از این ناهنجاریها دست برنداشتی، خاک را بر سر خود میریزند و بر سر نعمتها و زیباییهایت.
پس سکینه دختر شاه شهید
اشک ریزان ناله از دل بر کشید
هوش مصنوعی: سکینه، دختر شاه شهید، با دل دردناک و اشکهایی که به چهرهاش میریزد، از اعماق وجودش نالهای سر میدهد.
گفت با سوز جگر کای داورم
بی تو چون گویم چه آمد بر سرم
هوش مصنوعی: گفت: با دلسوخته و درد فراوان، ای داور من، بدون تو چگونه میتوانم آنچه برایم اتفاق افتاده را بیان کنم؟
رفتی و شد ای شه والای من
شور محشر راست بر بالای من
هوش مصنوعی: تو رفتی و ای معشوق بزرگ من، حالا در دل من شوری به پا شده که گویا روز قیامت است.
سر برآر از خاک و سوی ما نگر
خسته گوش دختر از یغما نگر
هوش مصنوعی: از زمین بلند شو و به ما بنگر، صدای خسته دختر را از دستبرد زمان بشنو.
بس گریبان کز فراقت چاک شد
ناله ها از خاک بر افلاک شد
هوش مصنوعی: بسیاری از گریبانها به دلیل جدایی از تو پاره شده و نالهها از زمین به آسمان رسیدهاند.
بی تو چشمم دجله و جیحون گریست
دشمنان بر گریۀ من خون گریست
هوش مصنوعی: چشمهای من بدون تو مانند دو رود بزرگ غمگین و پر از اشک است و در این میان، دشمنانم بر اندوه و گریه من اشک میریزند.
سوی تا سو دشمن و جمعی پریش
راه شام و دشت بی پایان به پیش
هوش مصنوعی: به سمت دشمن و گروهی نگران، همراه با راهی طولانی به سوی شام و دشت بینهایت پیش میرویم.
شامیان بزم سرور آراستند
دخترانت بر کنیزی خواستند
هوش مصنوعی: مردم شام مراسم شادابی را برپا کردهاند و دختران شما را برای خدمتگزاری انتخاب کردهاند.
پس کشید آن بانوی مهد و وقار
مرقد پاک برادر در کنار
هوش مصنوعی: بانوی باوقار مهد، بدن پاک برادرش را در کنارش به خاک سپرد.
زد فغان چون بر سر گل، عندلیب
کرد شرح حال هجران با طبیب
هوش مصنوعی: پرندهای چون بلبل از روی درد و اندوه، درد دل خود را با پزشک در میان گذاشت و حالتی شبیه به فریاد از سر عشق و جدایی را به گل گفت.
کای ز هجرت داغ بر دل های ریش
بی تو شد بر باد موهای پریش
هوش مصنوعی: ای کسی که با رفتنت، دلی را داغ و زخم کردی، بی تو، کلافه و پریشان شدهایم.
گیسوان کندند خوبان در غمت
حلقه ها بستند بهر ماتمت
هوش مصنوعی: زیبایان، در غم تو، موهایشان را بافته و به یاد تو، حلقههایی درست کردهاند.
ای به دیدار تو جان ها را سکون
در فراقت شد جگرها غرق خون
هوش مصنوعی: ای که حضور تو جانها را آرامش میبخشد، در غیبت تو دلها پر از درد و غم شدهاند و جگرها در خون غوطهورند.
خواهرانت می رود سوی حجیز
ای امیر کاروان وقت است خیز
هوش مصنوعی: ای امیر کاروان، خواهرانت عازم حجیز میشوند، زمان آن رسیده است که بیدار شویم و حرکت کنیم.
امشب این جمعی که گریان تواند
اندر این غمخانه مهمان تو اند
هوش مصنوعی: امشب تمام افرادی که در این خانه غمگین هستند و در حال گریهاند، مهمان تو هستند.
میزبانا چشم خونین باز کن
کن وداع ما و خواب ناز کن
هوش مصنوعی: ای میزبان، چشمان خونین خود را باز کن و برای ما که در آستانه وداع هستیم، لحظهای بیدار باش و خواب خوشی را برای ما فراهم کن.

نیر تبریزی