گنجور

بخش ۳۸ - ذکر ورود اهل بیت رسالت به شام شوم

چون قطار کوفه سوی شام شد
طرفه شوری ز ازدحام عام شد
شد ز شهر شام بر گردون نفیر
چون ز احبار یهود اندر فطیر
دور گردون بس که دشمن کام شد
ماتم اسلام عید عام شد
شد چو در شام اختران برج دین
آسمان گفتی فرو شد بر زمین
آل سفیان در قصور زر نگار
در نظاره سویشان از هر کنار
بسته ره حزب شیاطین از هجوم
بر سنان سرها درخشان چون رجوم
هر طرف نظّارگان از مرد و زن
با دف و نی، انجمن در انجمن
شامیان بر دست و پا رنگین خضاب
چهره خون آلود، آل بوتراب
خواجۀ سجاد آن فخر کبار
همچو مصحف درکف کفّار خوار
آل زهرا سر برهنه بر شتر
کرد آن سر چون قطار عقد در
زین حدیث انگشت بر دندان مگیر
کآل حیدر سر برهنه شد اسیر؟
رویشان که آفتاب فاش بود
خود حجاب دیدۀ خفاش بود
جای حیرانی است این دور نگون
شرم بادت ای سپهر واژگون
شهر شام و عترت پاک رسول
در اسار زادۀ هند جهول
گیرمت باک از جفا و کین نبود
در جفاکاری چنین آئین نبود
شامیان بردند در بزم یزید
دست بسته عترت شاه شهید
خواجهٔ سجاد در ذُلّ قیود
چون مسیحا در کلیسای یهود
شاه دین را سر به طشت زرنگار
بانوان از دیده مروارید بار
ره نشینان متکی بر تخت عیش
همچو در بتخانه اصنام قریش
پور سفیان سر خوش از جام غرور
قدسیان گریان از آن بزم سرور
بانوان کِلّه شرم و حیا
پرده پوشان حریم کبریا
از هوان دهر در ذلّ قیاد
بسته صف در محفل آن بدنهاد
خواجۀ سجاد و سبط مستطاب
کرد با آن دل سیه روی عتاب
گفت: ویحک ای سیه بخت جهول
هین گمانت چیست در حق رسول
گر ببیند با چنین حال عجیب
باللّه این مستورگان بی حجیب
گر بدانستی چه کردی از جفا
با سلیل دودمان مصطفی
می گرفتی راه دشت و کوه پیش
می گرستی روز و شب بر حال خویش
پاش از غم خاک عالم بر سرت
باد بالین، تودهٔ خاکسترت
باش تا در موقف یوم النّشور
آیدت پیش آنچه کردی از غرور
گر دو روزی سفله گان خوشه چین
بر سریر کامرانی شد مکین
بر نکاهد کبریا و جاه ما
وان سلیمانی و تاج و گاه ما
ما سلیل دوده پیغمبریم
با نبوت زاده یک مادریم
شیر یزدان باب ذوالاکرام ما
با امارت زاده ما را مام ما
تا شده مادر ز بابت بار گیر
بود بابم بر مسلمانان امیر
مصطفی را آن امیر محتشم
بود در بدر و احد صاحب علم
باب تو در جیش کفار قریش
حامل رایات و پیش آهنگ جیش
پور هند از پاسخش برتافت رو
که نبودش حجّتی در خورد او
وه چه گویم من زبانم بسته باد
خامه خونبار من اشکسته باد
که چه رفت از ضربت چوب جفا
زان سپس بر بوسه گاه مصطفی
پس به خود بالید و گفت آن سفله قدر
کاش بودی در حضور اشباح بدر
تا بدیدندی که چون کردم قضا
ثار خویش از خاندان مرتضی
زان سپس دادند در ویرانه جا
پرده پوشان حریم مصطفی
شد خرابه گنج درهای یتیم
همچو اندر کهف اصحاب رقیم
نه به جز خاک سیه فرشی به زیر
نه به سرشان سایبانی از هجیر
سروری که سر به پا سودیش عرش
شد سرش را خشت بالین، خاک فرش
اشک خونین شربت بیماریش
شمع بالین آه شب بیداریش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون قطار کوفه سوی شام شد
طرفه شوری ز ازدحام عام شد
هوش مصنوعی: زمانی که کاروانی از کوفه به سوی شام حرکت کرد، مردم به شدت به این رویداد توجه نشان دادند و شوری در میان عامه مردم بوجود آمد.
شد ز شهر شام بر گردون نفیر
چون ز احبار یهود اندر فطیر
هوش مصنوعی: از شهر شام بلند شد فریاد همچون صدای اهل علم یهود در ایام فطیر.
دور گردون بس که دشمن کام شد
ماتم اسلام عید عام شد
هوش مصنوعی: زمانه به قدری سخت شده است که دشمنان به اهداف خود رسیده‌اند و این موضوع باعث شده است که مراسم شادی و جشن مسلمانان به سوگواری تبدیل شود.
شد چو در شام اختران برج دین
آسمان گفتی فرو شد بر زمین
هوش مصنوعی: وقتی در شب، ستاره‌های آسمان بر افرازند، گویی دین و ارزش‌ها بر زمین فرود آمده‌اند و همه جا را روشن کرده‌اند.
آل سفیان در قصور زر نگار
در نظاره سویشان از هر کنار
هوش مصنوعی: خاندان سفیان در قصرهای زرناب و زیبا، و همه از هر سمتی به تماشای آن‌ها مشغول هستند.
بسته ره حزب شیاطین از هجوم
بر سنان سرها درخشان چون رجوم
هوش مصنوعی: حزب شیاطین راهشان را بسته‌اند و در برابر ضربات سنان، سرهای درخشانشان مانند سنگ‌های پرتابی مقاومتی ندارند.
هر طرف نظّارگان از مرد و زن
با دف و نی، انجمن در انجمن
هوش مصنوعی: در هر سو افرادی از زن و مرد با دف و نی جمع شده‌اند و به تماشای یکدیگر مشغولند، گویی هر مکان تبدیل به محفل پرشوری شده است.
شامیان بر دست و پا رنگین خضاب
چهره خون آلود، آل بوتراب
هوش مصنوعی: شام‌نشینان رنگی به دست و پای خود زده‌اند و چهره‌ای خونین دارند، این‌ها اعضای خاندان بوتراب هستند.
خواجۀ سجاد آن فخر کبار
همچو مصحف درکف کفّار خوار
هوش مصنوعی: خواجه سجاد، که شخصیت بزرگی است، در زمان خود مانند یک نسخه خطی در دستان افرادی نادان و بی‌احترامی به نظر می‌رسد.
آل زهرا سر برهنه بر شتر
کرد آن سر چون قطار عقد در
هوش مصنوعی: بانوی بزرگوار، دختر پیامبر، با افتخار و سرفرازی بر شتر نشسته و سرش را بدون پوشش نشان می‌دهد، مانند زنجیره‌ای از مرواریدها که به زیبایی در کنار هم هستند.
زین حدیث انگشت بر دندان مگیر
کآل حیدر سر برهنه شد اسیر؟
هوش مصنوعی: از این سخن انگشت به دندان مگذار، که خاندان حیدر (علی) در برابر مشکلات بدون حمایت و دفاع رها شدند.
رویشان که آفتاب فاش بود
خود حجاب دیدۀ خفاش بود
هوش مصنوعی: وجهه آنها که مانند آفتاب روشن و آشکار بود، خودشان به واسطه حجاب و پوششی شبیه به خفاش شده‌اند.
جای حیرانی است این دور نگون
شرم بادت ای سپهر واژگون
هوش مصنوعی: این دوران پر از سردرگمی و حیرت است، ای آسمان معکوس، بر تو شرم باد!
شهر شام و عترت پاک رسول
در اسار زادۀ هند جهول
هوش مصنوعی: شهر حلب و نسل پاک پیامبر در دست فرزندی از هند به اسارت درآمد.
گیرمت باک از جفا و کین نبود
در جفاکاری چنین آئین نبود
هوش مصنوعی: من از آسیب و کینه‌ای که به من می‌زنی نمی‌ترسم، زیرا در بدی کردن، چنین رویه‌ای وجود ندارد.
شامیان بردند در بزم یزید
دست بسته عترت شاه شهید
هوش مصنوعی: شام نشینان در مهمانی یزید، خاندان شاه شهید را که دست بسته بودند، به اسیری بردند.
خواجهٔ سجاد در ذُلّ قیود
چون مسیحا در کلیسای یهود
هوش مصنوعی: آقای سجاد در شرایط سخت و تحت فشار، مانند عیسی در کلیسای یهودی است.
شاه دین را سر به طشت زرنگار
بانوان از دیده مروارید بار
هوش مصنوعی: سرانجام، پادشاه دین، به زینت‌های لوکس و ارزشمند بانوان به عنوان نمادی از زیبایی و مروارید می‌نگرد که از نظرش بسیار چشم‌نواز و ارزشمند است.
ره نشینان متکی بر تخت عیش
همچو در بتخانه اصنام قریش
هوش مصنوعی: زندانیان لذت و خوشی، مانند بت‌پرستان در خانه بت‌ها هستند.
پور سفیان سر خوش از جام غرور
قدسیان گریان از آن بزم سرور
هوش مصنوعی: پسر سفیان با خوشحالی از شراب سبکی پرستشگران در حال گریه هستند به خاطر آن جشن شاد.
بانوان کِلّه شرم و حیا
پرده پوشان حریم کبریا
هوش مصنوعی: زنان باوقار و با شرم، از حریم مقدس و والای الهی حفاظت می‌کنند و به حیا و عفت خود ارزش می‌گذارند.
از هوان دهر در ذلّ قیاد
بسته صف در محفل آن بدنهاد
هوش مصنوعی: در اثر سختی‌ها و مشکلات زندگی، به حالتی ذلیل و بندگی در آمده‌ام و در جمع آن معشوق دلربا حضور دارم.
خواجۀ سجاد و سبط مستطاب
کرد با آن دل سیه روی عتاب
هوش مصنوعی: کسی که مقام بلند و ویژه‌ای دارد، به خاطر دل تیره و غمگینش با عتاب و سرزنش برخورد کرد.
گفت: ویحک ای سیه بخت جهول
هین گمانت چیست در حق رسول
هوش مصنوعی: گفت: وای بر تو ای بدبخت نادان! چه تصوری از پیامبر داری؟
گر ببیند با چنین حال عجیب
باللّه این مستورگان بی حجیب
هوش مصنوعی: اگر خداوند حال این پنهان کاران بی‌پرده را ببیند، با توجه به وضعیت عجیبی که دارند، احتمالا تعجب خواهد کرد.
گر بدانستی چه کردی از جفا
با سلیل دودمان مصطفی
هوش مصنوعی: اگر می‌دانستی که با ستم و بی‌مهری بر سلیل خاندان مصطفی چه کرده‌ای، هرگز چنین نمی‌کردی.
می گرفتی راه دشت و کوه پیش
می گرستی روز و شب بر حال خویش
هوش مصنوعی: تو در راه دشت و کوه حرکت می‌کردی و روز و شب به حال خودت فکر می‌کردی و غصه می‌خوردی.
پاش از غم خاک عالم بر سرت
باد بالین، تودهٔ خاکسترت
هوش مصنوعی: پای تو از غم دنیا بر سر تو بگذارد و بر بالش تو توده‌ای از خاک بماند.
باش تا در موقف یوم النّشور
آیدت پیش آنچه کردی از غرور
هوش مصنوعی: منتظر باش تا در روز رستاخیز، آنچه از خودت بر اثر تکبر و خودبینی به جا گذاشته‌ای، در مقابلت قرار گیرد.
گر دو روزی سفله گان خوشه چین
بر سریر کامرانی شد مکین
هوش مصنوعی: اگر به مدت دو روز، افراد بی‌ارزش بر تخت خوشبختی نشسته‌اند، ناراحت نباش.
بر نکاهد کبریا و جاه ما
وان سلیمانی و تاج و گاه ما
هوش مصنوعی: جلال و شکوه ما کاسته نخواهد شد، حتی اگر من مانند سلیمان باشم و تاج و تختی داشته باشم.
ما سلیل دوده پیغمبریم
با نبوت زاده یک مادریم
هوش مصنوعی: ما از نسل پیامبر هستیم و با مقام نبوت، از یک مادر به دنیا آمده‌ایم.
شیر یزدان باب ذوالاکرام ما
با امارت زاده ما را مام ما
هوش مصنوعی: شیر خداوند با کرامت در میان ما، مانند فرمانده‌ای که از نسل ماست، نگهدار و محافظ ماست.
تا شده مادر ز بابت بار گیر
بود بابم بر مسلمانان امیر
هوش مصنوعی: مادر من به خاطر زایمان کارش سخت و دشوار شده است و پدرم به عنوان یک مقام بلندپایه در میان مسلمانان شناخته می‌شود.
مصطفی را آن امیر محتشم
بود در بدر و احد صاحب علم
هوش مصنوعی: مصطفی، در جنگ‌های بدر و احد، شخصیتی برجسته و باعلم بود.
باب تو در جیش کفار قریش
حامل رایات و پیش آهنگ جیش
هوش مصنوعی: دروازه‌ات به سمت افرادی از قبیله قریش است که پرچم‌دار و پیش‌رو هستند.
پور هند از پاسخش برتافت رو
که نبودش حجّتی در خورد او
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فرزند هند از جوابی که دریافت کرده ناراحت و عصبانی شده، چرا که پاسخی که شنیده برای او قانع کننده نبوده و نمی‌تواند آن را بپذیرد.
وه چه گویم من زبانم بسته باد
خامه خونبار من اشکسته باد
هوش مصنوعی: چه بگویم از درد و غم که زبانم عاجز است و قلمم از شدت احساسات شکسته شده است.
که چه رفت از ضربت چوب جفا
زان سپس بر بوسه گاه مصطفی
هوش مصنوعی: چه بر سرمان آمد از زخمی که آن چوب جفا به ما زد، و بعد از آن به جایگاه بوسه و مهر محمد (ص) رسیدیم.
پس به خود بالید و گفت آن سفله قدر
کاش بودی در حضور اشباح بدر
هوش مصنوعی: او به خود افتخار کرد و گفت: ای کاش تو هم در حضور ارواح بدر را می‌دیدی، ای پست.
تا بدیدندی که چون کردم قضا
ثار خویش از خاندان مرتضی
هوش مصنوعی: وقتی دیدند که چگونه سرنوشت من به ناگاه تغییر کرد، خشم و غضب خود را از خاندان مرتضی بیرون ریختند.
زان سپس دادند در ویرانه جا
پرده پوشان حریم مصطفی
هوش مصنوعی: پس از آن، بر در ویرانه‌ای، جایی را فراهم کردند و پرده‌ای بر آن آویختند تا حریم مقدس مصطفی (پیامبر اسلام) محفوظ بماند.
شد خرابه گنج درهای یتیم
همچو اندر کهف اصحاب رقیم
هوش مصنوعی: خرابه‌ای که گنج‌های یتیم در آن است، به گونه‌ای شده که مانند غاری است که اصحاب رقیم در آن قرار دارند.
نه به جز خاک سیه فرشی به زیر
نه به سرشان سایبانی از هجیر
هوش مصنوعی: نه در زیر پایشان فرشی جز خاک سیاه است و نه بر سرشان سایبانی از پارچه‌ای که آنها را بپوشاند.
سروری که سر به پا سودیش عرش
شد سرش را خشت بالین، خاک فرش
هوش مصنوعی: سروری که تا این حد در دنیا قدرت و عظمت داشت، حالا به جایی رسیده که سرش به عنوان تکیه‌گاه قرار گرفته و زمین زیر پایش فقط خاک است.
اشک خونین شربت بیماریش
شمع بالین آه شب بیداریش
هوش مصنوعی: شعری قول می‌دهد که اشک‌های خالص و دردناک او نشانه‌ی بیماری‌اش است و شمعی که در شب بیداری او روشن است، دلیلی بر رنج و غم او در دل شب است.