گنجور

بخش ۳۵ - ورود اهلبیت به مجلس ابن زیاد علیه اللعنه و العذاب

آه چشم خامه ام خونبار شد
کار محنت نامه ام دشوار شد
دور وارون سپهر نیل فام
داد خاصان را مکان در بزم عام
پور مرجانه در آن بیت الصنم
بر سریر کامرانی محتشم
سبط بیمار شه خیبر فکن
چون اسیر زنج بر گردن رسن
بانوانش از یسار و از یمین
بسته صف چون رشتهٔ درّ ثمین
شه ستاده بندگانش بر سریر
سرنگون بادت سریر، ای چرخ پیر
پیش تخت زر، سر شاه جلیل
همچو در بتخانهٔ آذر، خلیل
زادۀ مرجانه از مستی قضیب
می زدش بر حقّهٔ لعل رطیب
پور ارقم را از آن کردار زشت
دل برآشفت و شکیب از دست هشت
لب گزان گفت ای لعین چوب جفا
بازگیر از بوسه گاه مصطفی
عین نادانی بود بر روبهان
شیر نر را دست بردن بر دهان
این لبی کش میزنی چوب ای غبی
سوده بر وی بارها لعل نبی
لؤلؤ بحرین گوهرزاست این
کز نژاد حیدر و زهراست این
سالها این درّ لاهوتی صدف
قدسیان پرورده در بحر شرف
آری آری نی شگفت از بدگهر
کاین گهر را نزد او نبود خطر
چون گدائی را فتد درّی به چنگ
از جهالت بکشند او را به سنگ
با سیه دل پند او سودی نداد
شد از آن مجمع برون آن پیر راد
ناگهان دید آن سیه بخت جهول
در میان بانوان دخت بتول
من چه گویم که زبان را بار نیست
داستانم در خور گفتار نیست
که چه با بیغاره آن ناپاک دین
گفت با دخت امیرالمؤمنین
این قدر دانم که با وی هر چه گفت
شد سیه رو آن چه در پاسخ شنفت
خواست کشتن سید سجاد را
قطب کون و علّت ایجاد را
گفت زینب مهلاً ای پور لئام
بس ز خون عترت خیر الانام
من نخواهم داشت دست از دامنش
با منش کش گر بخواهی کشتنش
سبط حیدر آمد از غیرت به جوش
با تلطف گفت کای عمّه خموش
زان سپس لب بر تکلّم بر گشاد
گفت با وی مهلاً ای پور زیاد
ما نداریم از قضای حق گله
عار ناید شیر را از سلسله
من ز جان خواهم شدن در خون غریق
کی سمندر باز ترسد از حریق؟
کشته گشتن عادت دیرین ماست
وین کرامت دیدن و آئین ماست
عهد معهودی است ما را این نمط
هان مترسان بچهٔ بطّ را ز شطّ
بامدادان کاین معلق گوی زر
بر عمود سیمگون شد جلوه گر
آن سر پر خون که شستی جبرئیل
تار گیسویش به آب سلسبیل
کرد آن کافر دلان خیره رو
نیزه گردانش به کوفه کو به کو
بر فراز نیزه آن رأس کریم
تر زبان از آیهٔ کهف و رقیم
پور ارقم کاین صدا زآن سر شنید
ناله ای از سینه چون نی بر کشید
گفت: باللّه ای شه پیمان درست
اعجب از کهف این سر پرخون توست
بر فراز نی سر پرخون که دید
لب تر از صوت خداوند مجید
سر چه باشد کردگار ذوالمنن
با زبان خود همی گفتی سخن
نار موسی که انا الله می سرود
هم سخنگو زین لسان الله بود
شیخ اگر زین قصه آید در خروش
نصّ معراج نبی خوانش به گوش
آنکه با احمد شب اسری نهفت
از لب او گفت ایزد آنچه گفت
ترجمان آن سخنگو، این سر است
کاشتقاقش زان همایون مصدر است
زین حکایت بس شگفتانه، بایست
عاشقان را زندگی در مردگی است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آه چشم خامه ام خونبار شد
کار محنت نامه ام دشوار شد
هوش مصنوعی: چشم من از غم و درد پر از اشک شده و نوشتن زندگی‌ام به شدت سخت و دشوار شده است.
دور وارون سپهر نیل فام
داد خاصان را مکان در بزم عام
هوش مصنوعی: دور و بر آسمان آبی رنگ، محلّ خاصی برای افراد ویژه در میان جمعیت عمومی مشخص شده است.
پور مرجانه در آن بیت الصنم
بر سریر کامرانی محتشم
هوش مصنوعی: پسر مرجانه در آن خانه بزرگ بر تخت خوشبختی با شکوه نشسته است.
سبط بیمار شه خیبر فکن
چون اسیر زنج بر گردن رسن
هوش مصنوعی: فرزند بیمار رهبر خیبر را مانند یک اسیر با زنجیر به گردن افکنده‌اند.
بانوانش از یسار و از یمین
بسته صف چون رشتهٔ درّ ثمین
هوش مصنوعی: بانوان به صف ایستاده‌اند، به‌گونه‌ای که از هر دو طرف مانند دانه‌های گرانبهایی در یک رشته زیبا مرتب شده‌اند.
شه ستاده بندگانش بر سریر
سرنگون بادت سریر، ای چرخ پیر
هوش مصنوعی: خداوند بندگانش را بر تخت قدرت نشسته می‌بیند، پس ای دوران کهن، تو همچنان در حال چرخش و ناپایداری هستی.
پیش تخت زر، سر شاه جلیل
همچو در بتخانهٔ آذر، خلیل
هوش مصنوعی: در مقابل تخت زرین، سر پادشاه بزرگ مانند مجسمه‌ای در معبد آتش پرست است.
زادۀ مرجانه از مستی قضیب
می زدش بر حقّهٔ لعل رطیب
هوش مصنوعی: فرزند مرجان به خاطر مستی، به دُکّان لعل مرطوب ضربه می‌زد.
پور ارقم را از آن کردار زشت
دل برآشفت و شکیب از دست هشت
هوش مصنوعی: پور ارقم به خاطر آن عمل زشت ناراحت شد و صبر و تحملش را از دست داد.
لب گزان گفت ای لعین چوب جفا
بازگیر از بوسه گاه مصطفی
هوش مصنوعی: لبان شیرین گفت: ای بدکار، چوب سختی را که به دل رنج می‌آورد، از محل بوسه‌ی پیامبر دور کن.
عین نادانی بود بر روبهان
شیر نر را دست بردن بر دهان
هوش مصنوعی: نادانی همانند این است که انسان‌های نادان بر روی روباه‌ها دست بگذارند و به شیر نر نزدیک شوند. این عمل نشانه‌ای از بی‌خود بودن و نادانی است.
این لبی کش میزنی چوب ای غبی
سوده بر وی بارها لعل نبی
هوش مصنوعی: این لب‌هایی که با چوب به آنها ضربه می‌زنی، بارها به رنگ لعل پیامبر آراسته شده‌اند.
لؤلؤ بحرین گوهرزاست این
کز نژاد حیدر و زهراست این
هوش مصنوعی: این اشعار به ارزش و زیبایی گوهرهایی که از دریا به دست می‌آید اشاره دارد و تأکید می‌کند که این زیبایی‌ها ریشه در نژاد و اصالت حیدر (علی) و زهرا (حضرت فاطمه) دارند. به عبارت دیگر، این جواهرات نمادی از اصل و نسب والای اهل بیت هستند.
سالها این درّ لاهوتی صدف
قدسیان پرورده در بحر شرف
هوش مصنوعی: سال‌ها این گوهر الهی در صدف مقدس پرورش یافته و در دریای شرافت و بزرگی قرار دارد.
آری آری نی شگفت از بدگهر
کاین گهر را نزد او نبود خطر
هوش مصنوعی: بله، هیچ جای تعجب نیست که این گوهر نیکو از نسل بد به خطر نمی‌افتد.
چون گدائی را فتد درّی به چنگ
از جهالت بکشند او را به سنگ
هوش مصنوعی: اگر یک گدا تصادفاً به جواهر باارزشی دست پیدا کند، از روی نادانی و ناآگاهی، ممکن است مردم به او حمله کنند و او را مورد آزار قرار دهند.
با سیه دل پند او سودی نداد
شد از آن مجمع برون آن پیر راد
هوش مصنوعی: دل تیره و عصبانی از نصیحت او فایده‌ای نبخشید و آن پیر مرد از آن جمع خارج شد.
ناگهان دید آن سیه بخت جهول
در میان بانوان دخت بتول
هوش مصنوعی: ناگهان آن بخت برگشته و نادان، در میان زنان، دختر پاک و باوقاری را مشاهده کرد.
من چه گویم که زبان را بار نیست
داستانم در خور گفتار نیست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بگویم، زیرا زبان توانایی بیان آنچه در دل دارم را ندارد و داستانم فراتر از کلمات است.
که چه با بیغاره آن ناپاک دین
گفت با دخت امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: این بیت به یادآوری یک گفتگو میان دو شخصیت اشاره دارد، یکی فردی که از نظر دینی ناپاک و دیگری دختر امیرالمؤمنین، که در جایگاه والایی قرار دارد. مضمون کلی آن به تنقید از ناپاکی و بی‌دینی فرد اول در مقایسه با فضائل و مقام دختری است که به نظر می‌رسد از خانواده‌ای برجسته و پاکدامن می‌آید.
این قدر دانم که با وی هر چه گفت
شد سیه رو آن چه در پاسخ شنفت
هوش مصنوعی: می‌دانم که هر چیزی که با او گفتم، به نتیجه‌ای ناخوشایند رسید و آنچه در پاسخ از او شنیدم، نیز به همین شکل تلخ و ناپسند بود.
خواست کشتن سید سجاد را
قطب کون و علّت ایجاد را
هوش مصنوعی: می‌خواستند سید سجاد (علیه‌السلام) را بکشند، او که قطب جهان و دلیل وجود همه چیز بود.
گفت زینب مهلاً ای پور لئام
بس ز خون عترت خیر الانام
هوش مصنوعی: زینب گفت: آهسته باش، ای پسر لئام. بس است دیگر از خون عترت بهترین انسان‌ها.
من نخواهم داشت دست از دامنش
با منش کش گر بخواهی کشتنش
هوش مصنوعی: من هرگز دست از دامن او برنمی‌دارم، حتی اگر بخواهی او را بکشی.
سبط حیدر آمد از غیرت به جوش
با تلطف گفت کای عمّه خموش
هوش مصنوعی: حسین، فرزند علی، به خاطر غیرت و شجاعتش به شدت به هیجان آمد و با مهربانی به عمه‌اش گفت: "سکوت کن."
زان سپس لب بر تکلّم بر گشاد
گفت با وی مهلاً ای پور زیاد
هوش مصنوعی: سپس او لب به صحبت باز کرد و به او گفت: آرام باش ای فرزند زیاد.
ما نداریم از قضای حق گله
عار ناید شیر را از سلسله
هوش مصنوعی: ما از تقدیر الهی شکایت نداریم، چرا که شیر از زنجیر و بند خود شرمنده نیست.
من ز جان خواهم شدن در خون غریق
کی سمندر باز ترسد از حریق؟
هوش مصنوعی: من می‌خواهم به عمق وجودم برسم و زندگی‌ام را در آتش فدا کنم. آیا سمندر، که به آتش بی‌اعتناست، از آتش می‌ترسد؟
کشته گشتن عادت دیرین ماست
وین کرامت دیدن و آئین ماست
هوش مصنوعی: ما به عادت خود عادت کرده‌ایم که در عشق و محبت جان بدهیم و این هم یکی از نشانه‌های بزرگ و والا بودن ماست.
عهد معهودی است ما را این نمط
هان مترسان بچهٔ بطّ را ز شطّ
هوش مصنوعی: ما به وعده‌ای که داریم پایبندیم و نگران نباشید، بچه‌ی مرغابی را از کنار آب نترسانید.
بامدادان کاین معلق گوی زر
بر عمود سیمگون شد جلوه گر
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، آن کره طلایی که در آسمان معلق است بر ستونی نقره‌ای نمایان می‌شود.
آن سر پر خون که شستی جبرئیل
تار گیسویش به آب سلسبیل
هوش مصنوعی: آن سر پر خون که جبرئیل آن را شست، تارهای گیسویش را با آب گوارا پاک کرد.
کرد آن کافر دلان خیره رو
نیزه گردانش به کوفه کو به کو
هوش مصنوعی: آن کافرانی که دل‌هایشان در خواب است، نیروی خود را مانند نیزه‌ای به سمت کوفه هدایت کردند، بی‌وقفه و با خیره‌سری در هر کوچه و خیابان.
بر فراز نیزه آن رأس کریم
تر زبان از آیهٔ کهف و رقیم
هوش مصنوعی: بر بالای نیزه، آن سر بزرگ و با احترام، از آیات سوره کهف و قلم بالاتر و ارزشمندتر است.
پور ارقم کاین صدا زآن سر شنید
ناله ای از سینه چون نی بر کشید
هوش مصنوعی: پسری به نام ارقم این صدا را از دور شنید و ناله‌ای از سینه‌اش بیرون آمد که مانند صدای نی بود.
گفت: باللّه ای شه پیمان درست
اعجب از کهف این سر پرخون توست
هوش مصنوعی: او گفت: به خدا قسم، ای شاه، پیمان تو بسیار محکم است و عجیب است که این سر خونین، به مانند غاری است.
بر فراز نی سر پرخون که دید
لب تر از صوت خداوند مجید
هوش مصنوعی: در بلندای نی، خون‌هایی که ریخته شده را می‌بینم و لب‌هایی که از صدای خداوند تر شده‌اند.
سر چه باشد کردگار ذوالمنن
با زبان خود همی گفتی سخن
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به قدرت کلام و تأثیر آن اشاره دارد. گوینده می‌خواهد بگوید که چگونه خداوند با کلام خود، جهان را خلق کرده و از طریق زبان خود، حقیقت‌ها را بیان کرده است. در واقع، این ابراز نظر نشان می‌دهد که کلمات و بیان، می‌توانند تأثیر عمیقی بر هستی و زندگی انسان‌ها داشته باشند.
نار موسی که انا الله می سرود
هم سخنگو زین لسان الله بود
هوش مصنوعی: موسی، که در مقابل آتش بی‌خبر از خود، ندا می‌داد که من به خدای یکتا ایمان دارم، در واقع با زبان الهی سخن می‌گفت.
شیخ اگر زین قصه آید در خروش
نصّ معراج نبی خوانش به گوش
هوش مصنوعی: اگر شیخ از این داستان آگاهی یابد، باید با شور و هیجان، معراج پیامبر را برای شنوندگان بخواند.
آنکه با احمد شب اسری نهفت
از لب او گفت ایزد آنچه گفت
هوش مصنوعی: کسی که در شب معرا ج، نزد احمد پنهان بود، از زبان او الهاماتی را دریافت کرد که خداوند آنچه را خواسته بود، به او گفت.
ترجمان آن سخنگو، این سر است
کاشتقاقش زان همایون مصدر است
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که آن شخص سخنگو، کنایه از سر و ریشه ای با عظمت و با ارزش دارد، و هر چیزی که از او برآید، نشانه‌ای از منبعی خوشایند و عالی است.
زین حکایت بس شگفتانه، بایست
عاشقان را زندگی در مردگی است
هوش مصنوعی: این داستان پر از شگفتی‌هاست و به عاشقان می‌آموزد که زندگانی آن‌ها در دل مردگی‌ها و چالش‌ها نهفته است.