بخش ۳۳ - حکایت آمدن غراب بر سر بام فاطمهٔ صغری دختر آن جناب
از پس قتل خدیو مستطاب
آمد از گردون یکی مشکین غراب
پر فرو برد اندر آن خون رطیب
شد به یثرب باز نالان با نعیب
بر نشست آن مرغ رنگین پر و بال
بر لب بام خدیو ذوالجلال
دخت شه از خوابگه بیرون دوید
دید مرغی لیک بس ناخوش نوید
شد جهان در چشم او بال غراب
ریخت پروین از مژه بر آفتاب
کای دریغا شد دگرگون فال من
خون نماید قرعۀ اقبال من
الله این مرغ از کدامین گلشن ست
که سفیرش آتش صد خرمن است
بس صدای غم فزائی می دهد
بوی مرگ آشنائی می دهد
طایرا آتش زدی بر جان من
یاد آوردی ز هندستان من
طایرا از شاخ طوبی آمدی؟
یا ز منزلگاه عنقا آمدی؟
می نماید که برید دوستی
هدهد فرخ پیام اوستی
لیک این رنگین به خون بال و پرت
می دهد بوی پیام دیگرت
فاش گو ای طایر بشکسته بال
این چه خون و شاه ما را چیست حال؟
بی قضائی نیست این خون رطیب
یا غراب البین، ما حال الحبیب؟
گر به بر داری پیام وصل یار
مرغ خوش پیغام را با خون چه کار
ای نگارین بال مشکین فام تو
بوی خون می آید از پیغام تو
فاش گو ای طایر سدره مقام
از کجائی وز که آوردی پیام
گفت: پیغام فراق آورده ام
وین نواها از عراق آورده ام
شمع مشکات نبوت کشته شد
درّ غلطانش به خون آغشته شد
کوفیان از گلشن آل مضر
خوشه ها بستند از گل های تر
نطق گفتن نیست زین روشن ترم
با تو گوید شرح آن، خون پرم
زین خبر دخت شهنشاه شهید
واصباحا گفت و شد لرزان چو بید
شهر یثرب را چو نی پر ناله کرد
باغ نسرین، بوستان لاله کرد
چهره خست و معجر از سر برگرفت
ارغوان در برگ نیلوفر گرفت
سر زنان موی پریشان باز کرد
حلقه ها از بهر ماتم ساز کرد
دختران دودۀ آل مناف
سر بر آوردند از سرّ عفاف
موکنان بر گرد او گشتند جمع
دخت زهرا در میان سوزان چو شمع
عامه گفتندش که این سحر جلی
افک معهودی است در آل علی
وه چه خوش گفتند دانایان پیش
هر که در آئینه بیند نقش خویش
نالۀ مرغی که وردش حق حق است
نزد لقلق مایۀ طعن و دق است
بخش ۳۲ - کیفیت روز سیّم از شهادت موافق حدیث حضرت امام صادق علیه السلام: سیّم عاشور چون شمع افقبخش ۳۴ - رفتن اهلبیت رسالت به جانب کوفه: چون سحرگه قرص شید آمد برون
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از پس قتل خدیو مستطاب
آمد از گردون یکی مشکین غراب
هوش مصنوعی: پس از کشته شدن خدیو بزرگ، از آسمان یکی مرغ سیاه رنگ به زمین آمد.
پر فرو برد اندر آن خون رطیب
شد به یثرب باز نالان با نعیب
هوش مصنوعی: پر در دریا غوطهور شد و خونش مرطوب گردید، به یثرب برگشت و با ناله و زاری شکایت کرد.
بر نشست آن مرغ رنگین پر و بال
بر لب بام خدیو ذوالجلال
هوش مصنوعی: یک پرندهی رنگارنگ بر لبهی بام شاه نشسته است.
دخت شه از خوابگه بیرون دوید
دید مرغی لیک بس ناخوش نوید
هوش مصنوعی: دختر شاه از خواب بیدار شد و بیرون دوید. او دید که پرندهای وجود دارد، اما خبر خوبی نداشت.
شد جهان در چشم او بال غراب
ریخت پروین از مژه بر آفتاب
هوش مصنوعی: جهان در چشمان او به شکلی تیره و غمانگیز به نظر میرسد و ستارهای روشن و زیبا به نام پروین، با اشکهایی که از مژههایش میریزد، نور خود را به خورشید میتاباند.
کای دریغا شد دگرگون فال من
خون نماید قرعۀ اقبال من
هوش مصنوعی: ای وای، سرنوشت من تغییر کرده است و حالا نشانههای بدی در سامنےام قرار گرفته است.
الله این مرغ از کدامین گلشن ست
که سفیرش آتش صد خرمن است
هوش مصنوعی: پرندهای که اینجا صحبتش میشود، از کدام باغ و گلستان سرشار از زیبایی آمده که پیامآور آتش و شعلههایش به اندازهی صد کشتزار است؟
بس صدای غم فزائی می دهد
بوی مرگ آشنائی می دهد
هوش مصنوعی: صدای غمانگیز به قدری بلند است که حس آشنایی با مرگ را به انسان میدهد.
طایرا آتش زدی بر جان من
یاد آوردی ز هندستان من
هوش مصنوعی: پرندهای که در آتش سوخت، جانم را آتشین کردی و مرا به یاد سرزمین هندوستان انداختی.
طایرا از شاخ طوبی آمدی؟
یا ز منزلگاه عنقا آمدی؟
هوش مصنوعی: آیا تو از درخت طوبی وارد شدهای یا از سرزمین عنقا آمدهای؟
می نماید که برید دوستی
هدهد فرخ پیام اوستی
هوش مصنوعی: دوستی هدهد با پیامهای خوش و خوبش به وضوح نمایان است.
لیک این رنگین به خون بال و پرت
می دهد بوی پیام دیگرت
هوش مصنوعی: اما این رنگین، با بالها و پرهایش بوی پیامی را به همراه دارد که از توست.
فاش گو ای طایر بشکسته بال
این چه خون و شاه ما را چیست حال؟
هوش مصنوعی: ای پرندهی بالشکسته، بهصراحت بگو که این چه دردی است که ما را و شاهمان را آزرده است؟
بی قضائی نیست این خون رطیب
یا غراب البین، ما حال الحبیب؟
هوش مصنوعی: این خون رقیق بیدلیل نیست، یا نشانهای از جدایی است. حال و روز محبوب چگونه است؟
گر به بر داری پیام وصل یار
مرغ خوش پیغام را با خون چه کار
هوش مصنوعی: اگر پیام وصال یار را در آغوش بگیری، پس مرغ خوشخبر چه نیازی به خون دارد؟
ای نگارین بال مشکین فام تو
بوی خون می آید از پیغام تو
هوش مصنوعی: ای زیبای با بالهای سیاه، بوی خون از پیام تو به مشام میرسد.
فاش گو ای طایر سدره مقام
از کجائی وز که آوردی پیام
هوش مصنوعی: بگو ای پرندهٔ درخت سدره، از کجا میآیی و پیامت را از کجا آوردهای؟
گفت: پیغام فراق آورده ام
وین نواها از عراق آورده ام
هوش مصنوعی: او گفت: پیام جدایی را آوردهام و این نواها را از عراق به همراه داشتهام.
شمع مشکات نبوت کشته شد
درّ غلطانش به خون آغشته شد
هوش مصنوعی: شمعی که نور بخش معرفت و نبوت بود، بهدلیل زخمهایش به خون آغشته شد و در وجودش عظمت و زیبایی فقید شد.
کوفیان از گلشن آل مضر
خوشه ها بستند از گل های تر
هوش مصنوعی: کوفیان از باغ آل مضر، خوشههایی برداشتند که از گلهای تازه و زیبا بود.
نطق گفتن نیست زین روشن ترم
با تو گوید شرح آن، خون پرم
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به وضوح و روشنی بیشتری از این بیان کنم، زیرا احساسات من عمیقتر از کلمات است و تنها با خون من میتواند شرح داده شود.
زین خبر دخت شهنشاه شهید
واصباحا گفت و شد لرزان چو بید
هوش مصنوعی: از این خبر، دختر شاه به شدت ترسید و صبح با صدای لرزانی همچون بید از جا برخاست.
شهر یثرب را چو نی پر ناله کرد
باغ نسرین، بوستان لاله کرد
هوش مصنوعی: شهر یثرب مانند نی، پر از ناله و غم شده است و باغ نسرین حالا به بوستان لاله تبدیل شده است.
چهره خست و معجر از سر برگرفت
ارغوان در برگ نیلوفر گرفت
هوش مصنوعی: چهره ی خسته را از زیر پوشش برداشت و گل ارغوان به جای او گل نیلوفر را در برگ گرفت.
سر زنان موی پریشان باز کرد
حلقه ها از بهر ماتم ساز کرد
هوش مصنوعی: دختران با موی پریشان، به خاطر غم و اندوه، حلقهها را از سر برداشتند.
دختران دودۀ آل مناف
سر بر آوردند از سرّ عفاف
هوش مصنوعی: دختران خاندان آل مناف با عشق و پاکدامنی خود، سر خود را به سربلندی به سمت بالا بلند کردند.
موکنان بر گرد او گشتند جمع
دخت زهرا در میان سوزان چو شمع
هوش مصنوعی: موکنان به گرد او دور هم جمع شدند، دختری که نامش زهراست، و در میان آنها مانند شمعی در حال سوختن است.
عامه گفتندش که این سحر جلی
افک معهودی است در آل علی
هوش مصنوعی: عموم مردم بر این باور بودند که این جادوگری که او انجام میدهد، جادویی است مشهور و شناختهشده از اهل بیت علی (علیهالسلام) است.
وه چه خوش گفتند دانایان پیش
هر که در آئینه بیند نقش خویش
هوش مصنوعی: چه خوب گفتهاند دانایان که هر کس در آینه خود را ببیند، نقش و هویت خویش را خواهد شناخت.
نالۀ مرغی که وردش حق حق است
نزد لقلق مایۀ طعن و دق است
هوش مصنوعی: صدای مرغی که فقط نام خدا را تکرار میکند، برای لکلکی که میخواهد به او طعنه بزند، باعث تمسخر و نفاق است.